پاسخ اجمالی:
عوامل «غفلت» عبارت است از: 1- مال و ثروتِ زياد. 2- جاه و مقام. 3- علم. 4- سرگرمي هاى ناسالم. 5- سلامتى. 6- دوست ناباب که مؤثرترين عامل غفلت است. 7- قدرت جوانى که موجب غفلت از ياد خدا می شود. 8- عبادت بدون تفكّر که موجب غرور و غفلت است. 9- پرخورى و سيرى زياد. 10- آرزوهاى دور و دراز.
پاسخ تفصیلی:
چند چيز مايه غفلت است. از جمله:
1ـ مال و ثروت؛ مال و ثروتِ زياد، براى غالب افراد، مايه غفلت است، بسيارى از افراد متدين را ديديم و تاريخ نیز نشان داده كه وقتى فقير بودند به سوى خدا مى آمدند؛ ولى وقتى از نظر مادى ترقى كردند و صاحب ثروت شدند فراموش كردند. داستان آن صحابى پيامبر(صلی الله علیه و آله) معروف است كه از دعاى حضرت، وضعش خوب شد به طورى كه ديگر فرصت نكرد به مسجد بيايد و كار او كه دائماً پشت سر پيامبر(صلی الله علیه و آله) نماز مى خواند و از او پيروى مى كرد به جائى رسيد كه مأمور زكات آن حضرت را رد كرده و ديگر زكات نپرداخت!
[انسان] تا وقتى كه وضعش خراب است دنبال دعا و توسل و گريه و زارى و انابه است، ولى همين كه وضع مالى او بهبود يافت همه چيز را فراموش مى كند. آيه الله مكارم شيرازي مى فرمودند: «چند سال پيش آدمى بود كه از صفر شروع كرده بود در ابتدا وضع خوبى نداشت و بعدها وضعش خوب شد؛ ولى به فساد افتاد، مُطربها را دعوت كرده و مى گفت: «بزن ميليونرم من، بزن ميليونرم من» در آخر كار هم به بدبختى افتاد». امان از مستى مال كه از مستى شراب بدتر است، مستى شراب يك شب تا به صبح است ولى مستى مال و منال تمامى عمر است.
پس به دنبال زياده طلبى غير معقول مرو كه مايه بى خبرى است!: «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ * حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ»(1)؛ (زياده طلبى شما را مشغول كرد و به غفلت انداخت، حتى مقبره هاى خود را زيارت كرديد [و آنها را شمارش نموديد]). در تفسير اين آيه آمده: برخي قبائل به خاطر تفاخر و مباهات كثرت نفرات، جمعيت و اموال و ثروت بر ديگران به قبرستانها رفته و مردگان خود را شمارش مي كردند و در زمره افراد خود محسوب مى نمودند تا افرادشان زيادتر شود.
در اين زمينه سخنى در نهج البلاغه است كه: حضرت بعد از تلاوت «أَلْهَاكُمْ التَّكَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ» فرمود: «شگفتا! چه هدف بسيار دورى! و چه زيارت كنندگان غافلى! و چه افتخار موهوم و رسوائى! به ياد استخوان پوسيده كسانى افتاده اند كه سالها است خاك شده اند، آنهم چه يادى! با اين فاصله دور به ياد كسانى افتاده اند كه سودى به حالشان ندارند، آيا به محل نابودى پدران خويش افتخار مى كنند!؟ و يا با شمردن تعداد مردگان و معدومين، خود را بسيار مى شمرند!؟ آنها خواهان بازگشت اجسادى هستند كه تار و پودشان از هم گسسته، و حركاتشان به سكون مبدل شده! اين اجساد پوسيده اگر مايه عبرت باشند سزاوارتر است تا موجب افتخار گردند!»(2).
اين خطبه كه قسمتى از آن را نقل كرديم به قدرى تكان دهنده و گويا و صريح در بيدارى نفوس از خواب غفلت است كه «ابن ابى الحديد» معتزلى گويد: «من به كسى كه همه امتها به او سوگند ياد مى كنند، قسم مى خورم كه از پنجاه سال پيش تاكنون بيش از هزار بار اين خطبه را خوانده ام و در هر بار در درون قلبم لرزش و ترس و پند و موعظه تازه اى پديد آمده و در روحم به سختى اثر گذارده، اعضاء و جوارحم به لرزه افتاده، و هرگز نشده كه در آن تأمّل كنم جز اين كه در آن حال به ياد مرگ خانواده و بستگان و دوستانم افتاده ام، و درست برايم مجسّم شده كه من هم همانم كه امام(عليه السلام) توصيف فرموده است».
2ـ مقام؛ مقام گاهى مايه غفلت و اعراض از خداوند است، فرعون كه از آيات خدا غافل شده و با نصايح موسى(عليه السلام) متّعظ و پندپذير نبود و قلبِ خوابيده او بيدار نشد، در قوم خود فرياد زد: «يا قَومِ اَلَيْسَ لِى مُلكُ مِصرَ وَ هَذِهِ الاَنهَارُ تَجرِى مِنْ تَحتِى»(3)؛ (اى قوم من! آيا پادشاهى مصر براى من نيست در حالى كه اين نهرها از زير من جارى است؟) او مست مقام پادشاهى خود بود و در عالم بى خبرى از حقايق عالم حركت مى كرد تا اين كه با فرو رفتن به زير آب نيل به هوش آمده بيدار شد؛ ولى ديگر دير شده بود وقتى طلب نجات كرد، جبرئيل لجنى در دهان او كوبيد و گفت الان حق روشن شد؟! اين همه در خواب بودى و حق را نشناختى «اَلانَ حَصْحَصَ الحَقُّ؟!»
نه تنها فرعون كه تاريخ بسيار نمونه هائى دارد، تمام سلاطين و فرماندهان بى خبر عالم كه مغرور از باده مقام شدند، يزيد و معاويه و ديگر خلفاى بنى اميه و بنى عباس و هيتلرها و چنگيزها و موسوليني ها از اين دسته بودند.
از نمونه هاى بارز، عمرسعد است [كه لعنت ابدى بر او باد] كه مقام پرستى او را از راه تذكر و توجه، به بى راهه غفلت و فراموشى از خدا كشاند، و دست خود را به خون امامش حسين بن على(عليهما السلام) آلوده كرد و هرگز به مقام و حكومت رى هم نرسيد، باشد كه اينها عبرتى براى ما باشد.
3ـ قدرت جوانى؛ بسيارى از جوانان مغرور از قدرت جوانى به هرزگى و مردم آزارى پرداخته و از ياد خدا غافلند، اين پيرمردى كه عصازنان مى رود و گاهى مى نشيند و گاه به ديوار تكيه مى زند، اين چنين از مادر متولد نشده او هم روزى مانند تو جوان بوده، قهرمان بوده، حال بنگر چه شده است، تو هم چهار روزى چنينى، اگر دعاى خير پدر و مادرت بدرقه راهت باشد و به پيرى برسى، اين روز را خواهى ديد، پس خود را به بى خبرى نزن! خود را به خواب مزن كه انسان خوابيده را مى شود بيدار كرد، ولى انسانى كه خود را به خواب زده باشد، نمى شود بيدار كرد. اگر همچون حُر بن يزيد رياحى، آن مرد قدرتمند، اگر چند روزى به خواب رفتى مى توان با نوائى حسينى بيدارت كرد؛ ولى اگر مثل عمرسعد و يزيد و ابن مُلجم، خود را به خواب زدى نمى شود بيدارت كرد!
4ـ علم؛ گاهى علم مايه غفلت مى شود چنانكه بسيارى از عالمان را مى بينيم كه در پست طبيب و مهندس و غيره به كار مشغولند، و چه جنايت هائى كه از روى غفلت انجام نمى دهند، چه بسيارند «بلعم باعوراها» كه علمشان موجب هلاكتشان شد، پس مواظب باش علم، تو را به زمين نزند.
5ـ سرگرمي هاى ناسالم؛ كه انسان را از خدا دور مى كند، از عوامل غفلت زا و دورى از خداوند است، بسيارى از سرگرمي هاى امروز كه براى پر كردن وقت جوانان فراهم شده و حتى فرصتى براى توجه به مبدأ حقيقى عالم براى آنها باقى نگذارده، حتى وقتى براى سر و سامان دادن به زندگى هاى آنها باقى نگذارده و آنها در سرگرمى محض به سر مى برند و انسانيت آنها زير سؤال رفته است!
6ـ سلامت انسان؛ گاهى سلامتى موجب غفلت و مستى انسان است، گويا فردى يله و رها و مختار على الاطلاق در اين عالم است و فكر مى كند، دائماً اين سلامتى و نشاط براى او هست، در حالى كه اگر در حال انسان هائى كه اين گوهر را از دست داده اند، و بر روى تخت بيمارستان ها خوابيده اند، يا افراد پيرى كه گوشه گوشه جسم آنها دچار بيمارى شده، نظر كند، از سلامت بخش عالم وجود، غفلت نمى كند و دائماً در شكر او به سر مى برد.
7ـ دوستان ناباب؛ از مؤثرترين عوامل غفلت، نشست و برخاست با دوستان ناباب و اهل غفلت است، اين معاشرت به جز غفلت ثمرى ندارد و اين عمل نخستين گام بدبختى و شقاوت است. پس تا زود است حساب خود را از آنها جدا كن كه فردا دير است.
8ـ عبادت بدون تفكّر؛ گاهى عبادت بدون تفكّر و بدون هدف موجب غرور و غفلت شخص است و چه بسا در ذكر است ولى مذكور - يعنى خداوند - را فراموش كرده به لفظ بسنده كرده و از معنا غافل است. اين عبادت جز هسته بى مغز نيست كه انسان را مانند بچه به خود مشغول مى كند، گاه اين عبادت مثل كارى شده كه فرد عادت كرده انجام دهد كه اگر انجام ندهد ناراحت است.
9ـ پرخورى و رغبت به شكم و سيرى زياد نيز موجب غفلت است؛ صاحب «تحف العقول» شيخ بزرگوار مرحوم حسن شعبة الحرّانى بعد از آوردن رساله حقوق امام زين العابدين(عليه السلام) كلام آن حضرت را در مورد زهد مى آورد كه در ضمن آن آمده: «وَ اعْلَم وَيْحَكَ يَا ابنَ آدَمَ اِنَّ قَسوَةَ البَطنَةِ وَ فَطرَةَ المَيْلَةِ وَ سُكْرَ الشّبَعِ وَ عِزَّةَ المُلكِ مِمَّا يُثْبِطُ وَ يُبْطِىءُ عَنِ العَمَلِ وَ يُنْسِى الذِكرَ وَ يُلهِى عَن اِقْتِرَابِ الاَجَلِ حَتَّى كَاَنَّ المُبْتَلِى بِحُبِّ الدُّنيَا بِهِ خَبَلَ مِن سُكرِ الشَّرَابِ»(4)؛ (بدان واى بر تو اى فرزند آدم! كه قساوتِ پرخورى و ميل زياد و مستىِ سيرى و عزّت و غلبه مُلك [و مقام] از امورى است كه انسان را از عمل باز مى دارد و ياد [خدا] را به فراموشى سپرده و فكر را از نزديك شدن مرگ مشغول مى كند، تا اين كه گويا فرد مبتلا به دوستىِ دنيا از مستى باده، عقل از كف داده است).
10ـ آرزوهاى دور و دراز؛ مولى علی(عليه السلام) در نهج البلاغه مى فرمايند: «اِعْلَمُوا اَنَّ الاَمَلَ يُسهِى العَقلَ وَ يَنْسِى الذِّكرَ فَاَكْذِبُوا الاَمَلَ فَاِنَّهُ غُرُورٌ وَ صَاحِبُهُ مَغرُورٌ»(5)؛ (آگاه باشيد كه آرزو [و اميدهاى نامعقول و دور و دراز] عقل را به خطا مى اندازد و موجب غفلت و نسيان از ياد خدا مى شود؛ پس آرزو را حمل بر دروغ و كذب كنيد [و همچون سرابى كه به حقيقت نمى رسد بپنداريد] زيرا آرزو فريب و صاحب آن فريفته و فريب خورده است).(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.