پاسخ اجمالی:
در آیات و روایات در مورد غفلت بیان شده است که : 1- خدا فرمود: «كسى كه مرا دوست دارد فراموشم نمى كند». 2- توقف قلب، در غفلت از خداوند است. 3- قرآن می فرماید: «كسانى كه از نشانه هاى ما غافلند، به سبب آنچه كسب كرده بودند جايگاهشان آتش است». 4- بيدارى چشمها با غفلتِ قلبها بى فائده است. 5- كسى كه از ذكر خدا روى گرداند، به عذاب شديد گرفتار می شود.
پاسخ تفصیلی:
همان گونه كه در خطبه متقين آمده عامل دلهره آنها غفلت است، آفتى كه به جان انسانها مى افتد و آنها را به ورطه نابودى و هلاكت مى سپارد.
صاحب «لئالى الاخبار» از بعضى بزرگان نقل مى كند كه: «غفلت قلب از حق، عظيم ترين عيوب و بزرگترين گناهان است؛ گرچه به اندازه آنى از آنات و لحظه اى از لحظات باشد و چنانكه عوام مردم بر سيّئات خود عقاب مى شوند. همچنين خواص و مقربين بر غفلت هاي خود عقاب مى شوند، پس بپرهيز از اختلاط و نشست و برخاست با اصحاب غفلت در هر حالى، اگر مى خواهى از اهل كمال و محبت و دوستى خدا شوى!».(1)
در روايتى خداوند به موسى(عليه السلام) فرمود: «يَا مُوسَى مَنْ اَحَبَّنِى لَمْ يَنْسَنِى»(2)؛ (اى موسى كسى كه مرا دوست دارد فراموشم نمى كند). يعنى يكى از عوامل غفلت و نسيان، عدم دوستى و محبت است؛ زيرا كه محبّ هيچ گاه محبوب را از صفحه ذهن خود پاك نكرده و فراموشش نمى كند.
در روايتى منسوب به امام صادق(عليه السلام) در «مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه» چنين آمده است: «اِعرَابُ القُلُوبِ اَربَعَةُ اَنوَاعٍ رَفعٌ وَ فَتحٌ وَ خَفْضٌ وَ وَقْفٌ فَرَفعُ القَلبِ فِى ذِكرِ اللّهِ وَ فَتْحُ القَلبِ فِى الرِّضَا عَنِ اللّهِ وَ خَفْضُ القَلبِ فِي الاِشتِغَالِ بِغَيرِ اللّهِ وَ وَقْفُ القَلبِ فِى الغَفْلَةِ عَنِ اللّهِ.... وَ اِذَا غَفَلَ عَن ذِكرِ اللّهِ كَيفَ تَرَاهُ بَعدَ ذَلِكَ مَوقُوفاً مَحْبُوباً قَد قَسَا وَ اَظْلَمَ مُنْذُ فارَقَ نُورُ التَّعظِيمِ.... وَ عَلامَةُ الوَقْفِ ثَلاثَةُ اَشياءٍ زَوَالُ حَلَاوَةِ الطّاعَةِ وَ عَدَمُ مَرَارَةِ المَعْصِيَةِ وَ اِلْتِبَاسُ عِلمِ الحَلَالِ بِالحَرَامِ»؛ (اِعراب قلبها چهار نوع است: رفع، فتحه، كسره، سكون، رفع [ضمّه] قلب و بلندمرتبه بودن آن در اين است كه قلب در ياد خدا باشد، و فتح و گشادگى آن در رضايت از خدا و قضاى او باشد، و كسر قلب و چيزى كه موجب به زير كشيدن قلب مى شود، پرداختن به غير خدا است و توقف و سكون قلب در غفلت از خداوند است... و زمانى كه [قلب] غافل از ذكر خدا شد، چگونه مى بينى آن را بعد از اين كه غفلت او را فراگرفته، [مى بينى آن را] قلبى متوقف و محجوب كه قسى و تاريك شده از وقتى كه نور تعظيم از آن مفارقت و هجرت كرده است... و نشانه توقف قلب سه چيز است: برطرف شدن حلاوت طاعت و عبادت و عدم تلخى معصيت و مشتبه شدن علم حلال به حرام [و اين كه نفهمد كدام حلال و كدام حرام است و عدم احتياط در خوردني ها و پوشيدني ها]).
مرحوم عبدالرزاق گيلانى در شرح بر كتاب شريف «مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة» در ذيل عبارات فوق چنين گويد: «يعنى وقف دل در غفلت از خدا است و به ياد او نبودن و وجه مناسبت «وقف» به غفلت آن است كه وقف به معنى قطع است و غفلت از حضرت بارى نيز موجب قطع منافع دنيوى و اخروى است. اما دنيوى بواسطه آن كه اكثر منافع دنيوى منوط است به ذكر الهى مثل طول عمر و وسعت رزق و عدم تظلم از ظالم، چنانكه در كتب ادعيه و احاديث مذكور است و از براى هر كدام از فوائد مذكوره، دعائى مقرّر است، حتّى گفته اند كه: هيچ صيدى به قيد [و دام] صياد در نمى آيد، مگر به ترك ذكر خداى تعالى...» سپس در مورد عبارت «اِذَا غَفَلَ عَن ذِكرِ اللّهِ...» مى گويد: «يعنى هرگاه كسى.... بعد از ياد الهى و توجه به جناب احديّت به سبب اشتغال به كارهاى دنياى دنيّه و ميل به لذّات فانيه كاسده[كه اهل معرفت به آن توجه نكرده و بازارش نزد آنها كساد است] از ياد او غافل شود، و از معموره ذكر رو به خرابه غفلت آرد، در اين حالت چنين مى يابد كه گويا از نورانيّت به ظلمت، و از انس به وحشت ميل نموده، از اين جهت است كه مردان خدا و دوستان او از اختلاط مردم متوحشند و در ميان مردم به ديوانگان و بلها[احمقها] شبيهند، و فى الواقع به عكس اين است و...».
در مورد نشانه هاى سه گانه نيز چنين گويد: «نشانه وقف... سه چيز است: يكى؛ زائل شدن لذّت است از فعل عبادت؛ يعنى از طاعت و عبادت لذّت نيافتن، و اين نشانه غفلت و قساوت قلب است، چرا كه لذت طاعت و بندگى نمى باشد مگر با حضور قلب و اطمينان خاطر و در حال وقف كه حال غفلت است نه حضور قلب است و نه اطمينان خاطر. دوم؛ تلخ نبودن معصيت است، اين نيز نشانه غفلت است، چرا كه ادراك كردن مرارت و تلخى از فعل معصيت فرع صفاى باطن است و ادراك كردن لذت از فعل طاعت. و در حال وقف و غفلت از بارى عزّ اسمه، چنانكه از ارتكاب طاعت لذّت نيست از اقتراف[ارتكاب] گناه نيز تلخى نخواهد بود، از اين جهت است كه از اهل اللّه اگر گاهى به سبيل اتفاق خواه از روى اختيار و خواه از روى اضطرار خلاف شرعى يا خلاف اولائى صادر شود، در كام ايشان بسيار تلخ و ناگوار است و فى الفور در مقام تدارك و استغفار مى شوند به خلاف اهل دنيا و اهل قساوت قلب كه در حال ايشان به عكس اين است. بندگى خالق به ايشان در نهايت صعوبت و تلخى است و اطاعت مخلوق در غايت سهولت و گوارائى، بسا باشد كه از خدمت سلاطين و حكام به توقع مرتبه پستى و نفع سهلى متحمل زحمات شاقّه شوند و تمام روز و شب به گرسنگى و سرما و گرما و بى خوابى به سر برند و به اين حال راضى باشند و از دو ركعت نماز به وقت كه فى الجمله به حضور قلب باشد كاره باشند و ندانند كه فائده اين، فايده اى است ثابت و غيرمنقطع و فائده آن اگر بشود فائده اى است دنيوى و منقطع و مشوب و آميخته به چندين كدورات و مكاره؛ و منشأ اين نيست مگر غفلت و به خاطر نياوردن مراتب عاليه قرب الهى و راه نبردن به عظمت و بزرگى او. سوم؛ اشتباه حلال است به حرام، يعنى در مأكولات[خوردنيها] و مطعومات[چشيدنيها] و مكاسب احتياط ننمودن و حرام و مشتبه را از حلال و غير مشتبه تميز نكردن و مانند گاو خوش علف هر چه به دست افتد صرف كردن و به حيطه تصرف درآوردن، اين صفت نيز نشانه غفلت است».
سپس اضافه مى كند: «فائده قيد علم[كه فرمود اشتباه علم حلال و حرام مى شود] اشاره است به آن كه اشتباه و عدم تميز ميان حرام و حلال در هنگام غفلت از خداوند به لحاظ علم فرد غافل است و عدم مراعات علم نه به نظر و لحاظ نفس حرام و حلال كه معلومند، زيرا كه حلال و حرام مشخص هستند و اشتباه نمى شود؛ بلكه علم به اين دو مشتبه مى شود».(3)
آرى قلبى كه در اثر بيمارى غفلت مريض شد، بهترين غذا در ذائقه اش تلخ مى شود و از اين رو بهترين غذاى روحى عبادت و ذكر و ياد حق را تلخ مى پندارد و تلخى معصيت را شيرين مى انگارد و در اثر اختلال روحى، حلال و حرام و مشتبه را استعمال مى كند و چون گاو خوش علف هر چه به دست آيد، خوردن و از هر كجا به دست آيد بردن.
اگر كسى واقعاً طعم ذكر و محبت الهى را چشيد، مگر از محبوب روى برمى گرداند؟ و به قول امام سجاد(عليه السلام): «مَنْ ذَا الَّذِى ذَاقَ طَعْمَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنكَ بَدَلاً»؛ (چه كسى است كه طعم محبّت تو را چشيد و ديگرى را به جاى تو برگزيد و اراده نمود؟) هرگز چشنده محبت محض و محض محبت و آن كه از جام حقيقت توجه به خدا نوشيد، به طرف محبت مجازى روى نمى آورد و آن كه چنين محبتى با گوشت و پوستش آميخته شد و پرده هاى غفلت كنار رفت، به وصال دوست مى انديشد.
روزى الهى مرغ جان بيرون پرد زين آشيان *** بينى مرا با عرشيان زين ملك و سامان نيستم(4)
غفلت و نسيان گرچه در بسيارى از امور دنيوى و حوادث ناگوار نعمتى است كه خداوند در وجود انسان قرار داده است، اگر غفلت و فراموشى نباشد انسان نمى تواند زندگى كند، مثلا انسان عزيزترين عزيزان را از دست مى دهد، در ابتدا سر به ديوار زدن و ناله كردن است كه اگر اين حالت ادامه يابد، چند روزى بيشتر نمى تواند زنده بماند ولى خداوند غفلت و فراموشى را مثل پرده سياه شب بر قلب او مى افكند و به او اجازه زندگى مى دهد، اگر انسان در مشكلات و مصائب از بين نرود هر لحظه زندگى با اين مصيبت ها مرگ است، اين گونه غفلت لازمه مكانيسم روحى و جسمى انسان است، اين نعمتى است كه در وجود انسانى عامل بقاى زندگى است؛ ولى اين غفلت در همين محدوده ضرورى است و نبايد گذاشت به حريم خداشناسى راه پيدا كند، نبايد به قلمرو امور اخروى راه پيدا كند. اين غفلتى است كه بزرگان و ائمه اطهار(عليهم السلام) ما را به بيدارى از آن هشدار مى دهند.
و مولى على(عليه السلام) مى فرمايد: «اَلَا مُستَيقِظٌ مِنْ غَفْلَتِهِ قَبْلَ نَفَادِ مُدَّتِهِ»(5)؛ (آيا بيدار شونده از خواب غفلت نيست كه قبل از پايان مدّتش بيدار شود؟). «اَلَا مُنْتَبِهٌ مِنْ رَقدَتِهِ قَبلَ حِينِ مُنْيَتِهِ»(6)؛ (آيا متوجهى نيست كه از خواب خود قبل از مرگش [بيدار شده] و متنّبه گردد؟).
اين غفلتى است كه اگر بر قلب حاكم شد ديگر توجه و بيدارى چشم بى فائده است، بصيرت كه به خواب رفت، بيدارى بصر سودى نبخشد. مولى علی(علیه السلام) فرمودند: «اِنْتِبَاهُ العُيُونِ لَايَنْفَعُ مَعَ غَفْلَةِ القُلُوبِ»(7)؛ (توجه و بيدارى چشمها با غفلتِ قلبها بى فائده است).
اين غفلتى است كه اگر بر انسان مستولى شد، بيدارِ خواب است و حاضرى غائب و بيننده اى كور و شنونده اى كر و گوينده اى لال. مولى علی(علیه السلام) خطاب به مردم زمان خود مى فرمايد: «مَا لِى اَرَاكُم... أَيقَاظاً نُوَّماً وَ شُهُوداً غُيّباً وَ نَاظِرَةً عَميَاءً وَ سَامِعَةً صَمّاءً وَ نَاطِقَةً بُكماً»(8)؛ (چه شده كه شما را... بيداران خواب آلود و حاضران غائب و بيننده كور و شنونده كر و گوينده لال مى بينم).
در روايتى از امام صادق(عليه السلام) آمده كه: «از شش چيز تعجب مى كنم، سه چيز مرا مى خنداند و سه چيز مى گرياند، آن سه كه مى گرياند: 1ـ فراق و دورى دوستان [مثل] محمد(صلى الله عليه وآله). 2ـ ترس از خداوندى كه از همه چيز آگاه است [يا ترس از آن اعمالى كه آورده مى شود]. 3ـ ايستادن در مقابل قدرت خداوند(9) و اما آن سه كه مى خنداند اين كه: 1ـ طالب دنيا است و موت او را مى طلبد. 2ـ غافل است؛ ولى از او غفلت نشده [يعنى خداوند از او غافل نيست]. 3ـ خنده كننده اى كه دهانش پر از خنده است و نمى داند آيا بخشيده شده يا مورد سخط و غضب است».(10)
از آيات قرآن استفاده مى شود كه غفلت، انسان را به جهنم سوق مى دهد. قرآن مي فرمايد: «وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ * أُوْلَئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»(11)؛ (و كسانى كه از نشانه هاى ما غافلند * به سبب آنچه كسب كرده بودند جايگاهشان آتش است). و يا جاي ديگر مى خوانيم: «وَ مَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَاباً صَعَداً»(12)؛ (كسى كه از ذكر و ياد پروردگارش روى گرداند، او را به عذاب شديد و روزافزونى گرفتار سازد).
اين آيات به خوبى نشان دهنده عاقبت غافلين است. راستى چرا اين همه غفلت؟! اگر انسان بداند كه خداوند مراقب و مواظب او است: «إِنَّ اللهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً»(13) و اگر بداند خداوند ناظر اعمال او است «أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللهَ يَرَى»(14) چگونه غفلت مى كند؟ اگر ايمان به اين مطلب باشد كجا بى خبرى به سراغ انسان مى آيد.(15)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.