پاسخ اجمالی:
کسانی كه در مقابل اصلاح و ترقى جامعه مى ايستند دو گروهند؛ 1ـ ناآگاهانى كه از روى جهل مقابله می کنند؛ با چنین افرادی باید با صبر و حلم برخورد کرد. خداوند می فرماید: «بدی را با خوبی جواب دهید تا دشمنان دوست شوند». 2- کسانی كه آگاهانه و با تمام قدرت به مخالفت می پردازند؛ با چنین افرادی باید با سختی برخورد کرد مثل برخورد پیامبر(ص) در فتح مکه با چند نفر.
پاسخ تفصیلی:
مردمى كه در مقابل صلاح و اصلاح و ترقى جامعه مى ايستند دو دسته اند:
1ـ مخالفانى فهميده که با برنامه ريزى و با تمام قدرت به مخالفت برمى خيزند.
2ـ نادانان و ناآگاهانى كه از روى جهالت به مقابله برمى خيزند.
اما دسته دوم اگر عكس العمل منفى نشان مى دهند و اگر به روى طبيب تيغ مى كشند و در برابر هدايت كننده، چراغ هدايت مى شكنند، بايد در برابر آنها نرمش نشان داد. مقابله به مثل سبب نابودى برنامه هاى تعليم و تربيت است، مبلّغين بايد بدانند كه اين راه، حلم و علم مى طلبد، اگر براى خدا تبليغ مى كنيد، در برابر نادانانى كه جلو تبليغ شما را مى گيرند، حلم به خرج دهيد، مگر بزرگترين مبلّغ بشريت، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نبود كه انبوه دشمن در اُحُد دور او را گرفته، پيشانى و دندان او را شكسته و خون صورت او را گرفته بود و مى فرمود: «اَللّهُمَّ اهْدِ قَومِى فَاِنَّهُم لَايَعْلَمُونَ». او هرگز نفرين نكرد، بلكه مى گفت: «خدايا آنها را هدايت و فروغ خود را در دل آنها بيفكن».
تاريخ فتح مكّه بسيار دقائق و ريزه كارى دارد، بخوانيد و ببينيد با چه حلم و حوصله اى اين شهر را گرفت و چگونه با فرمان عفوِ عمومى قلبها را تسخير و به زير نفوذ الله كشيد، دشمنان توقع داشتند، پيامبر(صلى الله عليه وآله) حمام خون راه اندازد و حتى بعضى از پرچمداران سپاه اسلام در آن روز رو به سوى ابوسفيان كرده و شعار «اَليَومُ يَومُ المَلْحَمَةِ اَليَومُ تُسبَى الحُرمَةُ اَليَومُ اَذَلّ اللّهُ قُرَيشاً» سر دادند؛ يعنى (امروز روز درگيرى شديد و انتقام است، روز از بين رفتن احترام نفوس و اموال دشمنان و روز ذلّت و خوارى قريش است)؛ ولى همه ديدند، پيامبر(صلى الله عليه وآله) در وقت انتقام فرمود: «اِذهَبُوا اَنتُمُ الطُّلَقَاءُ»؛ (برويد كه شما آزاديد)، همه را مشمول عفو قرار داد، حتى رو به ابوسفيان كرده و شعار انتقامجويانه را به شعار محبت آميز بدل كرد «اَليَومُ يَومُ المَرْحَمَةِ اَليَومُ اَعَزَّ اللّهُ قُرَيشاً»(1) و حتى به آنها اين جمله پرمعنا را فرمود و رحمت و غفران الهى را نويد داد: «من درباره شما همان گويم كه يوسف(عليه السلام) درباره برادران خود گفت، برادرانى كه به او ستم كردند، وى گفت: «لاتَثْرِيبَ عَلَيكُمُ اليَومَ يَغفِرُ اللّهُ لَكُم وَ هُوَ اَرحَمُ الرّاحِمِينَ»؛ (امروز ملامتى بر شما نيست خدا شما را ببخشد و او ارحم الراحمين است)».(2) و همين برخورد موجب شد كه دسته دسته و فوج فوج مشركين مكه اسلام آورند. «يَدخُلُونَ فِى دِينِ اللهِ اَفواجاً».(3)
او پيامبرى بود كه شكمبه شتر و خاكروبه به سرش ريختند و سنگ به قدمش زدند و در برابر همه اذيتها فقط دعا مى كرد، او كسى بود كه به ديدن و عيادت يهودى اى رفت كه همه روزه خاكروبه به سرش مى ريخت، آرى بايد شاگردان مكتب او هم مثل او باشند، مگر مولى على(عليه السلام) نبود كه وقتى «عمرو بن عبدود» آب دهن به روى او انداخت، بلند شد و مقدارى قدم زد تا با آب حلمش آتش غضبش را فرو نشاند و سپس براى رضاى حق سر از بدنش جدا كند، او بود كه وقتى بر بالاى منبر صدا زد: «سَلُونِى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونِى» و از پائين منبر سؤالات بى ربطى از او كردند، حلم پيشه كرد و عقابى متوجه آنها نكرد، با آنكه خليفه وقت بود، در حالى كه اگر در جواب يكى از ما، چنين سؤالى مى شد، چقدر ناراحت مى شديم، واقعاً بزرگترين درد عالمى چون امام على(عليه السلام) آن بود كه در برابر چنين بى خردانى قرار گيرد.
شاگرد مكتب اين مولى و فرمانده لشكر او مالك اشتر را ببين، كه وقتى در كوچه به او توهين مى شود به مسجد رفته و براى آن اهانت كننده دعا مى كند(4)، آيا يك سرباز عادى ما چنين است، چه رسد به سرلشكر و فرماندهان بالاى ما؟!
اين گونه برخوردها از بزرگانى كه سرمشق زندگى ما هستند، بسيار است، ولى بايد به دنبال عبرت آموز گشت. قرآن كريم راه مبارزه با دشمنان نادان را چنين بيان كرده است: «وَ لَاتَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيم ـ وَ مَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَ مَا يُلَقَّاهَا إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ»(5)؛ (هرگز نيكى و بدى يكسان نيست، بدى را با نيكى دفع كن، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صميمى شوند و به اين مرحله جز كسانى كه داراى صبر و استقامتند نمى رسند و جز كسانى كه بهره عظيمى از ايمان و تقوى دارند، به آن نائل نمى گردند).
اين گونه برخورد از ظريف ترين و پربارترين روش هاى موفقيت آميز در تبليغ است و تحقيقات روانشناسان صحّت اين امر را تأئيد مى كند، زيرا هر كسى بدى كند، انتظار دارد، طرف مقابل هم طبق قانون مقابله به مثل، بدى كند و معمولا انسان هاى پليد كه خود جواب بد را با چند برابر بدى مى دهند، توقع دارند اگر به كسى بدى كردند همان گونه جواب دهد، ولى وقتى برخلاف توقع خود جواب خوب مى شنوند دگرگونى روحى و طوفانى درونى به آنها دست داده و در اثر فشار وجدانشان بيدار مى شود و احساس حقارت كرده و تغيير رويّه مى دهند؛ اين طوفان موجب راندن كينه ها و جايگزينى محبّت ها مى شود.
به قول خيام:
من بد كنم و تو بد مكافات دهى *** پس فرق ميان من و تو چيست بگوى
خداوند متعال اين چنين برخورد و حلم و بردبارى را ناشى از مقام صبر مى داند كه بصورت حلم بروز كرده و اين گونه افراد را صاحبان بهره هاى عظيم شمرده است، بهره تقوى، ايمان، علم، حلم، استقامت و...
صاحب تفسير «اطيب البيان» در ذيل آيات فوق چنين مى گويد: «صبر قوه تحمّل عشّاق است و در هر مورد اسمى دارد، مثلا در مقابل اعداء دين در امر جهاد شجاعت است، در باب ترك هواهاى نفسانى و لذائذ معاصى، تقوى است، در باب زخارف دنيوى زهد است و در اجتناب از اموال شبهه ناك و حرام، ورع است و در اين مورد (يعنى در مقام اهانت دشمنان) حلم است، كه هر چه ناملايم از دشمنان ببيند به زبان ما از ميدان در نرود و از جا كنده نشود و غيظ و غضب او را نگيرد و با كمال ملايمت با آنها رفتار كند، چنان كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با كفار قريش رفتار فرمود، كه در قرآن مى فرمايد: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّن اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ».(6)
از اهميت خصلت حسنه حلم همين بس كه در حديثى در تفسير على بن ابراهيم در مورد آيات سوره فصّلت آمده: «اَدَّبَ اللّهُ نَبِيَّهُ فَقَالَ وَ لَاتَسْتَوِى الحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِئَةُ...». خداوند پيامبرش را به اين آداب مؤدّب ساخت يعنى روش برخورد صحيح را به او آموخت.
اين افتخار نيست كه بگوئى فلانى يك فحش داد، من 10 تا روى آن گذاشته و به او پس دادم. فلانى كه از او قرض مى خواستم و به من نداد، امروز كه بيچاره شده مقابله به مثل كردم. بسيار اشتباه كردى! اين كه هنر نيست! همه جا نمى توان قانون مقابله به مثل را جارى كرد، نمى توان به طور كلى گفت: «مردم را جز با زور نمى توان اصلاح كرد ـ خون را با خون بايد شست، ترحم بر پلنگ تيزدندان ستمكارى بود بر گوسفندان» و مانند اينها.
بايد منطق ما منطق قرآن باشد، قرآن مى فرمايد: «إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً»(7)؛ (وقتى جاهلان، مؤمنين را مخاطب قرار مى دهند، در پاسخ مى گويند سلام).
يعنى با آنها درگير نمى شوند، در مورد حضرت ابراهيم(عليه السلام) مى خوانيم وقتى مردى او را مورد اهانت و اذيت قرار داد، حضرت در جواب فرمودند: «خدا تو را هدايت كند» و ديگر جوابى به او نفرمودند.(8) و بى جهت نيست كه خداوند حضرت ابراهيم(عليه السلام) را ستوده مى فرمايد: «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ».(9)
در مناجات هاى حضرت موسى(عليه السلام) نوشته اند، سؤال كرد: «اِلهِى مَا جَزَاءُ مَنْ صَبَرَ عَلَى اَذَى النَّاسِ وَ شَتْمِهِم فِيكَ قَالَ اَعينُهُ عَلَى اَهوَالِ يَومِ القِيَامَةِ»؛ (خدايا، جزاء كسى كه صبر مى كند بر اذيت و دشنام مردم در راه تو چيست؟ فرمود او را در وقت هراس و وحشت قيامت يارى مى كنم).(10)
اين برخورد با قشر دوم، يعنى جاهلان و ناآگاهان بود، اما برخورد با دسته اول كه تعمّداً قصد ضربه زدن دارند و با برنامه ريزى پيش رفته و جاى برگشتى براى خود باقى نگذارده اند، به گونه ديگر است. گاهى كار به جائى مى رسد كه بايد جواب مشت را با مشت داد و اين در موقعى است كه ديگر قابليت اصلاح از بين رفته است، چنانكه در فتح مكه با اين كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) عفو عمومى دادند ولى چند نفرى را هم از عفو مستثنى كردند كه نام آنها در تاريخ آمده است.(11) در اين مورد است كه مى توان گفت:
ترحّم بر پلنگ تيز دندان *** ستمكارى بود بر گوسفندان
اظهار عجز پيش ستمگر روا مدار *** اشك كباب، باعث طغيان آتش است.(12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.