پاسخ اجمالی:
بعضى معتقدند كه اين جريان يكى از لوازم و آثار تمدن جديد است؛ عدّه اى هم كه مى خواهند هم ديندار باشند و هم آزاد، دست به دامن تصوف مى زنند؛ بعضی هم بخاطر ايجاد اختلاف و تفرقه در نقاط مختلف و تسلط و حکمرانی بر آنان آن را ترویج می کنند؛ دسته اى هم معتقدند كه جنبش تصوّف يك جنبش ملّى و ادبى است و چون بزرگان ادب صوفی اند احیای آثارشان موجب احیاء تصوف است؛ عده ای هم عقيده دارند كه پناه بردن بعضى از مردم به سلسله هاى تصوف عكس العمل تندروى هاى دسته اى از روحاني نماهاست.
پاسخ تفصیلی:
بعضى ممكن است تعجب كنند كه چرا در عصر و زمان ما كه عصر فعاليت و كار محسوب مى گردد هنوز تعلیماتى همچون تعلیمات متصوفه كه يادگار قرون تاريك زندگى انسانها است، و افراد را از مواجه شدن با حقايق زندگى به سوى يك سلسله تخيلات دعوت مى كند، خريدار دارد. به عقيده ما، اين مسئله ساده نيست و در واقع معلول يك سلسله عوامل روانى و اجتماعى مى باشد كه در ذيل به آنها اشاره مى شود.
1. عده اى ترديد ندارند كه اين جريانات مانند بسيارى از حوادثى كه در اجتماع ما مى گذرد، عامل و انگيزه سياسى دارد و همكارى عده اى از رجال طاغوتى هم كه معمولا شترشان در اين وادي ها نخفته است را دليل بر اين موضوع مى دانند، و خلاصه اين سياست را جزيى از سياست كلى «تقويت اقليت مذهبى» و ايجاد تضاد و تفرقه و اختلاف كه در نقاط مختلف اجرا مى شود، مى دانند.
بررسى تاريخ معاصر نشان مى دهد كه هميشه دشمنان شرق، سعى داشته اند افكار مردم شرق را به يك نوع بى تفاوتى در برابر حوادث سوق دهند و مطمئناً هيچ چيز بهتر از افكار صوفيانه و صوفى مسلكى و خزيدن در گوشه خانقاه و پناه بردن به يك سلسله تخيّلات نظر آنها را تأمين نمى كرده است، لذا آنها مروج اين افكار و تعليمات بوده و هستند و مطمئناً هر قدر مردم اين سامان ها به اين مسلك ها روى آورند بار آنها سبك تر و مقاصد آنها عملى تر خواهد شد. اين يكى از عوامل گرايش و گسترش اين مسلك ها در كشورهاى شرقى است كه آثار آن در كشورهاى مختلف شرق به صورت هاى گوناگون به چشم مى خورد، حتى اگر در اعماق بعضى از مذاهب ساختگى كه در قرون اخير به وجود آمد دقّت كنيم خواهيم ديد كه در همه آنها يك نوع ريشه صوفيگرى و افكار صوفيانه وجود دارد.
اگر راستى كسى بخواهد امروز به دستور «جنيد بغدادى» عمل كند بايد تمام كتب و مطبوعات را بدور بريزد، با اينكه مى دانيم تمام كشورهاى دنياى امروز مى كوشند كه عظمت خود را با نشر و توسعه علم و دانش و مبارزه با جهل بيشتر كنند. بنابراين بايد قبول كرد كه اينگونه سخنان يادگار دوران هاى تاريكى بوده كه مبارزه با علم احياناً امكان داشته و خريدارانى براى تعليمات غلط پيدا مى شده است.
2. بعضى ديگر معتقدند كه اين جريان يكى از لوازم و آثار تمدن جديد است؛ زيرا بسيارى از مردم (مخصوصاً مردم مشرق زمين) روى اقتضاء تربيت خانوادگى و محيط، به مسائل مذهبى علاقه مخصوصى دارند و خلاصه ميل دارند مسلمان و ديندار باشند، از طرفى بهره بردارى كامل و بدون قيد و شرط از وسايلى كه تمدن جديد در اختيار آنها قرار داده محتاج به يك آزادى عمل بى حساب است كه با مذاق متشرعين و دستورات مذهبى كه محدوديت هايى در هر قسمت قائل هستند، وفق نمى دهد، لذا عدّه اى كه نمى خواهند از هيچ يك از اين دو قسمت چشم پوشى كنند يعنى: به اصطلاح مى خواهند هم ديندار باشند و هم آزاد، دست به دامن تصوف مى زنند كه بيشتر آنها را به «سير در باطن!» سوق مى دهد و نسبت به ظواهر شرع آنقدر پافشارى كه متشرعين دارند، نمى كنند مخصوصاً بعضى از فرق آنها نسبت به ظواهر دستورات دينى كاملا بى اعتنا مى باشند، يا به قول بعضى: «درون و حال را مى نگرند، نى برون و قال را» و به گفته بعضى ديگر: «به مغز اهميت مى دهند نه به قشر!» و وجود يك عده از افراد بى بند و بار و يك مشت خوانين ظالم و كسانى كه شغل هاى نامشروعى دارند را در «زمره درويشان» يا لااقل «در سلك ايشان»! شاهدی بر این مدعا مى دانند.(1)
البته آن آزادى نسبى كه صوفى ها براى پيروان خود قائلند براى اينگونه افراد بسيار غنيمت است و نام آن را يك نوع «لطافت!» و «قابليت انعطاف و وسعت مشرب» در مقابل خشكى و خشونت اهل شرع مى دانند! و همين ها است كه جمعى از اين قماش اشخاص را سر سپرده سلسله هاى گوناگون تصوف كرده است.
از همه گذشته راستش را بخواهيد مجامع صوفى ها خالى از تفرّج و تنوع هم نيست، مخصوصاً براى افرادى كه كار روزانه خشن و سنگينى دارند وسيله خوبى براى رفع خستگى هاى روحى و فكرى و مايه تجديد نشاط است! اشعار ذوقى آنها كه معمولا با آهنگها و صداهاى دلنوازى خوانده مى شود انسان را در عوالم ديگرى سير مى دهد. «وجد و سماع»؛ (رقص و موسيقى) در ميان بسيارى از فرق تصوف در قديم بوده و حتى امروز هم وجود دارد كه به اصطلاح به آنها حال مى دهد. بسيارى از آنها بكار گرفتن مواد مخدر و استفاده از آن را در مجالس خود مجاز مى دانستند و نشئه حاصل از آن را يك نشئه روحانى! مى پنداشتند. بديهى است كه اين گونه جلسات باب طبع عده اى است و آن را بر جلسات مساجد كه خالى از همه اينها است ترجيح مى دهند.
3. دسته اى هم معتقدند كه جنبش تصوّف يك جنبش ملّى و ادبى است! زيرا بعضى از بزرگان شعر و ادب ما در زمره متصوفه بوده اند و احياء آثار آنها بطور غير مستقيم با احياء تصوف ارتباط دارد، و چون بعضى براى زنده كردن اينگونه آثار كوشش بيشترى مى كنند، تصوف هم مورد توجه زيادترى واقع شده است!
4. بعضى هم عقيده دارند كه پناه بردن بعضى از مردم به سلسله هاى تصوف عكس العمل تندروى هاى دسته اى از منتسبين به روحانیت است؛ اين دسته با اينكه به طور مسلم جزء روحانيون واقعى ما نيستند و افراد مطلع و آشنا به اوضاع نيز هرگز آنها را به اين مقام نمى شناسند؛ اما در عين حال از نظر افراد بي خبر و ساده لوح اعمال آنها مقياس سنجش حال ديگران محسوب مى شود؛ لذا وقتى ملاحظه مى كنند كه برخلاف دستورات عالى دينى، اين دسته توجه خاصى به دنیا و امور مادّى پيدا كرده اند؛ نسبت به علماء بدبين شده به خانقاه پناه مى برند.(2)
اين بود علل عمده اى كه براى اين جريان ذكر مى كنند. ممكن است كه همه اين جهات در اين جريان بى تأثير نباشد، اما گمان مى رود عامل اساسى و اصلى، از موضوع اول(3) و دوم خارج نباشد، قرائنى هم كه گفته شد آن را به خوبى تأييد مى كند.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.