پاسخ اجمالی:
یک عارف مسلمان هرگز به خود اجازه نمى دهد افكار خود را بر قرآن و سنت تحميل كند و قرآن را به آن گونه كه ميل و خواست او است تفسير كند. او در تفسير آيات و روايات ضوابطى را رعايت مى كند كه با قواعد ادبى و مفاهيم لغوى و قرائن حاليه و مقاليه و متفاهم عرف در باب الفاظ سازگار باشد. ولى در عرفان وارداتى و تصوّف الفاظ از اين قواعد و ضوابط آزاد مى گردد، و مانند موم به هر شكلى لازم باشد در مى آيد، و تفسير به رأى بر متون اسلامى حاكم مى شود.
پاسخ تفصیلی:
در عرفان اسلامى همه جا سخن از محتواى وحى و تعليمات قرآن و سنت است، و يك مرد عارف مسلمان هرگز به خود اجازه نمى دهد افكار خود را بر قرآن و سنت تحميل كند و قرآن را به آن گونه كه ميل و خواست او است تفسير كند. او در تفسير آيات و روايات معتبر اسلامى ضوابطى را رعايت مى كند كه با قواعد ادبى و مفاهيم لغوى و قرائن حاليه و مقاليه و متفاهم عرف در باب الفاظ و خلاصه آنچه كه در فهم مقاصد از الفاظ و عبارات معتبر است سازگار باشد.
ولى در عرفان وارداتى و تصوّف الفاظ از اين قواعد و ضوابط آزاد مى گردد، و مانند موم به هر شكلى لازم باشد در مى آيد، و تفسير به رأى بر متون اسلامى حاكم مى شود، و الفاظ به صورت كنايات و مجازات در مى آيد، و مفاهيم ذوقى و شعرى جانشين مفاهيم اصيل و واقعى مى شود و به اين ترتيب پيش داورى ها بر آيات و روايات تحميل مى گردد، و متون اسلامى همان مى گويد كه آنها مى خواهند.
تعريفى كه شيخ عطار در آغاز كتاب «تذكرة الاولياء» درباره مشايخ صوفيه دارد مى تواند پرده از روى مطالب زيادى بردارد، او مى گويد: چون از قرآن و حديث گذشتى هيچ سخنى بالاى سخن مشايخ طريقت نيست... كه سخن ايشان نتيجه كار و حال است، نه ثمره حفظ و قال! و از عيان است نه از بيان، و از اسرار است نه از تكرار، و از علم لدنّى است نه از علم كسبی، و از جوشيدن است نه از كوشيدن، و از عالَم «ادََّبَنى ربِّى» است نه از عالَم «علََّمَنى ابى» است.(1)
دعوى اينگونه مقامات براى غير پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امام معصوم(عليهم السلام) ميدان وسيعى به دست مشايخ و سران آنها مى دهد كه به عنوان علم لدنى و آگاهى بر اسرار و نتيجه كار و حال به هر گونه تفسيرى براى متون اسلامى دست يازند.
مطالعه بعضى از تفاسير قرآن كه به اين سبك نگاشته شده مانند بخش هائى از تفسير «روح البيان» فاضل برسوئى شاهد گوياى اين مطلب است. بديهى است هر گاه الفاظ از قيد و بند قواعد و دستور زبان و مفاهيم لغوى و عرفى جدا شوند، تمام اصالت و ارزش خود را از دست مى دهند، و هر گروهى آنها را بر طبق ميل خود تفسير مى كنند، و قرآن و سنت به جاى اين كه رهبر و راهنما و الگو و اسوه باشند، توجيه گر و دنباله رو افكار اين و آن خواهند شد، و وضع بسيار خطرناكى به وجود مى آيد كه نياز به توضيح و شرح ندارد.
گرفتار شدن عرفان التقاطى در اين دام خطرناك نيز به خاطر همان طبيعت التقاط است كه وقتى افكار وارداتى بر متون اسلامى تطبيق نكرد، لاجرم بايد به كمك تفسير به رأى، آنها را با يكديگر هماهنگ ساخت.
يكى از دلايل پيدايش فرقه هاى زياد در تصوف، اين آزادى در تفسير آيات و احاديث است كه هر گروه طبق ميل خود نصوص اسلامى را تفسير و مطابق سليقه شخصى خود توجيه مى كند. ممكن است بعضى از اين فرقه ها پيروان چندانى نداشته باشند ولى با اين حال همان فرقه نيز بعد از مدتى احتمالا به چند فرقه ديگر تقسيم مى شود، بعضى از اين فرق پس از مدتى منقرض مى شوند و در عوض فرقه هاى ديگرى به وجود مى آيد.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.