پاسخ اجمالی:
در روایات اهل بیت(ع) تقوی به معانی مختلفی استعمال شده است؛ از جمله به معنای «پرهیز از گناه» و «مالک شدن انسان بر شهوات» و «سوار بودن بر اعمال و رفتار خود» و «انجام کاری که موجب خجالت کشیدن نباشد» و «یاد گیری مسائل و عمل به آن» و «بودن درجایی که خدا امر کرده و نبودن از جایی که خدا نهی کرده» و ... می باشد.
پاسخ تفصیلی:
برای روشن شدن حقیقت «تقوى» به سراغ روايات اهل بيت(عليهم السلام) مى رويم؛ زيرا آنها آگاه ترند به آنچه در خانه آنها نازل شده كه: «اَهْلُ البَيْتِ ادرى بما فِى البيت». آری آن خانه و بيتى كه سرچشمه زلال معارف است، چون محل نزول وحى و رفت و آمد ملائكه بوده است؛ «مَهْبطُ الوَحى وَ مُخْتَلَفُ المَلائكة».
در روایات «تقوی» به معانی مختلفی استعمال شده است که براى نمونه 6 روايت را متذكر مى شويم:
1. «سُئل الصادقُ(عليه السلام) عنِ تَفْسير التّقْوى: قال(عليه السلام): اَنْ لايَفْقدَك اللّهُ حيثُ اَمَرَكَ و لا يَراك حيثُ نَهاك»(1)؛ (از امام صادق(علیه السلام) سوال شد تفسیر تقوی چیست؟ ایشان فرمودند: جاهايى را كه خداوند تو را امر كرده محل فقدان تو، و جاهايى را كه نهى كرده محلّ وجدان تو نباشد). و به عبارت ساده تر، هرجا كه خداوند مى خواهد تو باشى باش، و هرجا كه نمى خواهد مباش.
امامان ما همان گونه كه در اين روايت فرموده اند، خود در مرحله عمل چنين كرده اند. در روايتى است كه امّام على(عليه السلام) بر طبق مصالحى به مجلس شخصى شرفياب شدند، در آن مجلس فردى آب طلب نمود و ميزبان به جاي آب جام شراب به دست او داد. ناگهان حضرت از جا برخاستند و سخنى به اين مضمون فرمودند: اينجا جاى من نيست؛ زيرا خداوند دوست ندارد من در مجلسى كه مورد نهى اوست باشم و بر طبق همين روايت، فقها فتوى به حرمت رفتن در مجلس معصيت مى دهند و حتّى نماز خواندن در همچو مجلسى را هم باطل مى دانند.
2. «قال على(عليه السلام): مَنْ مَلِكَ شَهوتَهَ كانَ تَقِيّا»(2)؛ (كسى كه مالك شهوت خود باشد، متّقى است)، يعنى متّقى كسى است كه بتواند قوّه شهوانى خود را تحت اختيار خود گيرد و هيچ موقع مغلوب آن نشود، همان طور كه انسان مالك و غالب بر اموال خود است نه مغلوب آن.
3. «قال على(عليه السلام): المُتَّقى مَنْ اتّقى الذُّنوب»(3)؛ (متّقى كسى است كه از گناهان بپرهيزد) و پروا داشته باشد و پرده عصمت، بين خود و خدا را ندرد.
4. «قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله): تَمامُ التَّقوى اَنْ تَتَعلّم ما جَهِلتَ و تعمَلَ بما عَلِمتَ»؛ (حقيقت كمال تقوى اين است كه هرچه را نمى دانى ياد بگيرى؛ و به آنچه می دانی عمل کنی). آری جهل عذر نيست و در روز جزا در جواب كسى كه مى گويد جاهل به احكام بودم خطاب مى شود: «هلّا تعلّمت؟»؛ (چرا ياد نگرفتى؟) علاوه بر اين كه بر توشه علم مى افزائى بايد به آنچه انباشته اى عمل كنى و الاّ برف انبار كردن است و عالم بى عمل بودن مثل درخت بى ميوه است؛ «العالِمُ بِلا عَمَل كالشَّجَرِ بِلا ثَمَر» و به تعبير قرآن: «كَمَثَلِ الحِمارِ يَحْمِلُ اسفارا»؛ (به الاغى مى ماند كه بر پشت آن كتاب انباشته شده) و چه بسا نمى داند بر روى او چه چيزى سنگينى مى كند؟
5. «قال على(عليه السلام) فى خطبة 16 نهج البلاغه: اَلا وَ اِنَّ الخَطايا خَيْل شُمُس حُمِل عَلَيها اَهْلُها و خُلِعَتْ لجُمُها فَتَقَّحمَتْ بِهِم فى النّار، اَلا و اِنَّ التَّقوى مَطايا ذُلُل حُمِلَ عليها اَهْلُها و اعطوُا اَزِمَّتَها فَاَورَدتُهُم الجنّة». حضرت در اين عبارات با تشبيه خود تعريف تقوى را مشخص مى كنند: اول وضعيت خطايا و غير متقين و سپس تقوى و متقين را مشخص مى كنند و چقدر زيبا ترسيم مى نمايند، مى فرمايند: (آگاه باشيد كه معاصى مانند اسبهاى سركش لجام گسيخته است كه اهل خطا و گنهكاران بر آنها سوار شده، و سرانجام سواران خود را به آتش مى اندازند، و در مقابل، تقوى و پرهيزگارى مانند شترهاى رامى است، كه مهارشان به دست سواران آنهاست و سواران آنها صاحبان تقوايند و عاقبت اين مركب ها سواران خود را به بهشت وارد مى كنند).
6. «سُئِل امام المتقين على بن ابيطالب(عليه السلام) عَن التَّقوى فقالَ(عليه السلام): هو اَنّه لَوْ وُضِعَ عَمَلُك على طَبَق و لميَجْعَل عليه غِطاءٌ و طيفَ به على اهلِ الدّنيا لَما كان فيه شىٌ تَستَحى مِنْه»(4)؛ (از على(عليه السلام) درباره تقوى سؤال شد حضرت فرمودند: تقوى اين است كه اگر عمل تو را در طبقى مكشوف و سر باز بگذارند و دور دنيا بگردانند، تا مردم ببينند، جهتى نباشد كه از آن حيا كنى و خجالت بكشى) و يا به تعبير استاد اگر تمام اعمالت را از بلندگوى صحن مطهر حضرت معصومه(عليها السلام) براى مردم بخوانند، خم به ابرو نياورى و خجالت نكشى.
ممكن است به ذهن كسى بيايد كه اين در حد عصمت است، مگر غير معصوم مى تواند، منطبق بر اين كلام على(عليه السلام)باشد؟! مى گوئيم: بله زيرا معصوم علاوه بر اين كه در محدوده عمل معصوم است در محدوده نيت، فكر و تعقل هم معصوم است و حتّى فكر معصيت و نيت گناه را هم به ذهن مباركش خطور نمى دهد، و اين حديث فقط در محدوده اعمال و افعال صحبت مى كند؛ يعنى اگر انسانى عملى نداشت كه موجب حيا و خجالت او شود داراى ملكه قوى است، اگرچه در صقع و ناحيه نيت دچار خطا شود، پس غير معصوم هم مى تواند مصداقى براى اين سخن گهربار على(عليه السلام) باشد.(5)،(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.