پاسخ اجمالی:
خداوند در سوره «طه» داستان بهره گیری سامرى از عوامل محیطی برای فریب بنی اسرائیل را مورد اشاره قرار می دهد. همچنین در سوره «قصص» داستان قارون و نمایش ثروت و اشرافیت افسانه ای او نزد بنی اسرائیل مورد اشاره قرار گرفته. در سوره «اعراف» نیز بيان مى كند، فرعون با دعوت از تعداد بسیار زیادی از ساحران و تدارک دیدن وسائل تبليغاتى گسترده، قصد داشت افکار عمومی مردم را تحت تاثیر قرار دهد. علاوه بر این در سوره «آل عمران» از يكى از توطئه هاى تبليغاتى يهود در برابر اسلام پرده بر مى دارد.
پاسخ تفصیلی:
خداوند در آیات 85 و 88 سوره طه می فرماید: «قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ ... فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَٰذَا إِلَٰهُكُمْ وَإِلَٰهُ مُوسَىٰ فَنَسِيَ»؛ ([خداوند خطاب به موسی] فرمود: «ما قوم تو را بعد از تو، آزمودیم و سامرى آنها را گمراه ساخت.» ... و براى آنان مجسّمه گوساله اى که صدایى همچون صداى گوساله داشت پدید آورد؛ و گفتند: «این خداى شما، و خداى موسى است.» و او [حقیقت را] فراموش کرد [پیمانى را که با خدا بسته بود]).
این آیات به داستان سامرى اشاره مى كند؛ همان مرد جاه طلب و خودخواهى كه از غيبت موسى(عليه السلام) كه براى چهل روز به كوه طور (ميعاد گاه الهى) رفته بود استفاده كرد، و زر و زيور آلات بنى اسرائيل را جمع آورى نمود و از آن بتى ساخت به شكل گوساله! كه گويا آن را به شكل مخصوصى در مسير باد قرار مى داد و صدايى شبيه صداى گوساله از آن بر مى خاست. قرآن از اين صدا تعبير به «خُوار» (بر وزن غُبار) كه به معناى صداى آهسته گاو است مى كند.
او براى كار خود از فرصت خاصّى استفاده كرد. هنگامى كه 35 روز از غيبت موسى(عليه السلام) گذشت، و آثار تبليغات توحيدى مستمر موسى(عليه السلام) در دل آنان كم فروغ شد دست به كار گشت؛ به خصوص اين كه قبلا بنا بود ميعاد موسى(عليه السلام) يك ماه بيشتر نباشد امّا خداوند براى امتحان بنى اسرائيل ده شب بر آن افزود و چهل شب كامل شد.
قرآن مى فرمايد: «خداوند به موسى(عليه السلام) فرمود: ما قوم تو را بعد از تو آزموديم، و سامرى آنها را گمراه ساخت».
به هر حال منحرف ساختن يك گروه عظيم ـ يعنى اكثريت بنى اسرائيل كه طبق نقل بعضى از مفسّران ششصد هزار نفر بودند ـ از مسير توحيد خالص به شرك و كفر و بت پرستى خالص، مطلب ساده اى نيست. قراينى كه در آيات مربوط به اين ماجرا در سوره طه و سوره هاى ديگر قرآن، و در تواريخ و تفاسير آمده نشان مى دهد كه او از تبليغات خاصّى براى دزديدن افكار مردم و شستشوى مغزى آنان استفاده كرد، به گونه اى كه حجابى بر عقل جمعيّت افتاد و آنها كم كم باور كردند اين گوساله خداى موسى(عليه السلام) است؟!
جالب اين كه در آيه فوق مى خوانيم كه اين سخن را تنها سامرى نگفت؛ بلكه بنى اسرائيل نيز با او هم صدا شدند كه اين خداى بنى اسرائيل و موسى(عليه السلام)است. (تعبير به «قالوا» گواه بر اين مطلب است)
اين تعبير دليل روشنى بر تأثير تبليغات سامرى است.
او از جهات زير بهره گيرى كرد:
1. استفاده از غيبت موسى(عليه السلام).
2. تمديد مأموريت او به چهل شب.
3. استفاده از زر و زيورآلاتى كه براى توده عوام مخصوصاً بنى اسرائيل ارزش زيادى داشت و چشم و دل آنها را پر مى كرد.
4. بهره گيرى از زمينه هاى مساعد انحرافى كه وقتى بنى اسرائيل از درياى نيل نجات يافتند و از كنار قومى بت پرست عبور كردند از موسى(عليه السلام) تقاضاى ساختن بت كردند. «قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَل لَنَا إِلَهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ»(1)؛ (در اين هنگام، [بنى اسرائيل] به موسى گفتند: تو هم براى ما معبودى قرار ده، همان گونه كه آنها معبودان [و خدايانى] دارند. گفت:شما جمعيّتى جاهل و نادان هستيد).
5. موقعيت اجتماعى سامرى در ميان بنى اسرائيل و اعتماد آنان به او تا آن جا كه قداست خاصّى براى او قائل بودند و او را پرورش يافته جبرئيل مى خواندند!(2)
6. علاقه افراد ضعيف الفكر به خداى محسوس، و عدم توجّه آنها به خدايى كه از صفات جسمانى كاملا دور است، تا آن جا كه بنى اسرائيل از موسى(عليه السلام) تقاضا كردند خدا را به آنها نشان دهد تا با چشم خود ببينند.(3)
اين جهات و جهات مختلف ديگر سبب شد كه آنها به كلّى از خداوند واحد يكتا منحرف شوند و فريب تبليغات مسموم سامرى را بخورند و به بت پرستى روى آورند. لذا هنگامى كه موسى(عليه السلام) بازگشت و بر سر آنها فرياد كشيد و زشتى فوق العاده اين حركت انحرافى را براى آنها بازگو كرد؛ همچون افراد خفته اى كه ناگهان بيدار شوند فرياد ندامت را بلند كردند، و حتى حاضر شدند براى قبولى توبه و كفّاره اين گناه بزرگ شمشير بر يكديگر كشند و خون گروهى از مرتدين ريخته شود.(4)
به هر حال اين آيه دليل روشنى بر حجاب تبليغات فريبنده است.
همچنین در آیه 79 سوره «قصص» سخن از قارون، ثروتمند معروف بنى اسرائيل است كه روزى به نمايش ثروت خويش در برابر بنى اسرائيل برخاست.
در تواريخ داستان ها يا افسانه هاى زيادى در اين زمينه نقل شده. از جمله بعضى نوشته اند: قارون با يك گروه چهار هزار نفرى از ياران و خدمتكاران خويش در ميان بنى اسرائيل ظاهر شد، در حالى كه هر كدام از آنها بر اسب گران قيمتى با پوشش سرخ سوار بودند. كنيزان زيادى را نيز با خود آورد كه بر استرهاى سفيد رنگ با زين طلايى سوار بودند و همه غرق انواع زينت آلات طلا و جواهرات.(5)
بعضى تعداد نفرات او را هفتاد هزار نوشته اند، و اگر ما اين ارقام را قطعى و واقعى ندانيم تعبير قرآن «فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِى زِينَتِهِ»(6)؛ (او با تمام زينت خود در برابر قومش ظاهر شد)، نشان مى دهد كه صحنه ساده اى نبود. او شايد اين كار را براى زهر چشم گرفتن از موسى(عليه السلام) و يا تثبيت قدرت خود در ميان بنى اسرائيل انجام داد، و يا انگيزه اش همان جنون نمايش قدرت و ثروت بود كه در بسيارى از قدرتمندان و ثروتمندان وجود دارد، هرچه بود صحنه مزبور و تبليغات هماهنگ با آن چنان بود كه عقل گروه عظيمى از بنى اسرائيل را دزديد، و پرده بر روح و فكر آنها افكند، آن چنان كه او را «ذُو حَظّ عَظِيم»؛ (بهره مند بزرگ) و خوشبخت و سعادتمند پنداشتند، و آرزو كردند اى كاش جاى او بودند.
به همين دليل فرداى آن روز كه خداوند قارون و گنجهايش را به جرم جنايات و اعمال خلافش به قعر زمين فرستاد؛ همگى از خواب غفلت بيدار شدند و از اين كه جاى او نبودند، اظهار خوشحالى كردند!
تأثير اين گونه تبليغات نه در آن زمان كه در هر زمانى قابل انكار نيست، و بسيارى از جبّاران گذشته و امروز براى تخدير افكار مردم و تحميق آنها از اين گونه نمايش ها و حركت هاى تبليغاتى بهره فراوان برده و مى برند. تنها متفكّران و انديشمندان قوى هستند كه مى توانند اين گونه حجاب ها را از مغز خود و ديگران كنار بزنند و چهره واقعى اينگونه اشخاص را در پشت اين صحنه ها ببينند.
خداوند در آیه 116 سوره اعراف نیز گوشه اى از صحنه مبارزه موسى(عليه السلام) را با ساحران بيان مى كند. ساحرانى كه به دعوت فرعون از تمام نقاط كشور مصر با تطميع فراوان گردآورى شده بودند، و طبق بعضى از روايات عدد آنها به ده ها هزار نفر، و طبق روايتى به پانزده هزار نفر بالغ مى شد. (اين عدد ممكن است مربوط به خود ساحران و دستياران و كاركنان آنها بوده باشد، و بايد توجّه داشت كه در آن عصر مسأله سحر و ساحرى رواج فراوان داشت)
گروه زيادى از مردم نيز در يك روز عيد هنگامى كه آفتاب بالا آمده بود براى تماشاى اين مبارزه حاضر شده بودند ـ همان گونه كه تعبير «يَوْمَ الزِّيْنَةِ» و تعبير «ضُحَىً» در آيه 59 سوره طه گواهى مى دهد ـ و قرائن نشان مى دهد كه فرعون مطمئن بود در اين مبارزه پيروز مى شود، چرا كه وسائل تبليغاتى گسترده اى براى تحت تأثير قرار دادن مردم فراهم ساخته بود.
آيه فوق مى فرمايد: «قَالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ»؛ ([موسى] گفت: شما بيفكنيد. و هنگامى كه [وسائل سحر خود را] افكندند، مردم را چشم بندى كردند و ترساندند؛ و سحر عظيمى پديد آوردند).
براى روشن شدن مفهوم آيه بايد واژه «سحر» و «استرهاب» دقيقاً معلوم شود؛ «سحر» از نظر لغت به دو معنا آمده است: يكى خدعه كردن، و ديگرى آنچه عوامل وجود آن نامرئى و مرموز است، و بعضى هر دو را به يك ريشه برگردانده و گفته اند: در حقيقت «سحر» دگرگون ساختن چيزى از واقعيت اش و به صورت ديگرى ارائه دادن است.(7)
در جلد اوّل تفسير نمونه در تفسير آيه 102 سوره بقره بيان شده است: سحر غالباً از طريق استفاده از خواص و آثار ناشناخته فيزيكى و شيميايى اجسام صورت مى گرفته، و ساحران كسانى بودند كه به اين خواص آشنايى فراوان داشتند و از آن بهره كامل مى گرفتند. همان گونه كه در همين داستان مبارزه موسى(عليه السلام) و ساحران در تفاسير آمده است كه ساحران احتمالا از خواص فيزيكى جيوه براى ارائه سحر خود بهره گرفتند، عصاهاى تو خالى و طناب هاى چرمى كه درون آنها نيز خالى بود فراهم ساخته، و جيوه در آن ريختند، و چون جيوه مادّه بسيار فرّارى است هنگامى كه آفتاب بر اين اشياء تابيد، و يا احتمالا زير ميدان مبارزه وسائل گرم كننده اى قرار داده شده بود آنها شروع به حركت و جست و خيز كردند.(8)
گاهى نيز ممكن است ساحران از طريق تردستى و حركات سريع صحنه هايى ارائه دهند كه هيچ گونه واقعيّت ندارد، و بسيارى از ما نمونه هاى آن را ديده ايم، و گاه ممكن است با پخش مواد مخصوص شيميايى از طريق عطرها و دود كردن گياهان مخصوص در قوّه بينايى و شنوايى و يا حتى اعصاب حاضران تصرّف كنند و صحنه هاى غير واقعى به آنها ارائه دهند.
اين نيز امكان دارد كه با استفاده از مغناطيس چشم و هيپنوتيزم، و تلقين هايى كه در اين حالت، فوق العاده مؤثّر است، صحنه هايى را به آنها نشان دهند كه واقعيّت ندارد. البتّه بخش ديگرى از سحر نيز هست كه احتمالا با استفاده از جن و يا بعضى ارواح نيز انجام مى گيرد. (اين پنج طريق عمده براى سحر ساحران است)
گاهى «سحر» به معناى وسيع ترى از همه اينها اطلاق شده. مثلا به كسى كه بيان بسيار قوى دارد مى گويند: داراى سحر بيان است؛ و در حديث وارد شده كه سخن چينى نيز نوعى از سحر است چرا كه ميان دوستان جدايى مى افكند، ولى آنچه در آيه فوق مطرح است «سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ»؛ (مردم را چشم بندى كردند) همان تصرّف در حسّ بينايى و دگرگون ساختن صحنه هاى واقعى در چشم مردم است نه اين كه واقعاً مار و اژدهايى توليد كرده باشند. شاهد اين سخن آيه 66 سوره طه است: «فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى»؛ (پس در آن هنگام طناب ها و عصاهاى آنان بر اثر سحر شان چنان به نظر مى رسيد كه حركت مى كنند![در حالى كه راه نمى رفتند شايد حركتى بر اثر همان خواص جيوه و مانند آن داشتند]).
امّا «اِسْتَرْهَبُوا» از مادّه «رَهْب» (بر وزن عَهد و بر وزن قُبح) در اصل به معناى ترسيدن توأم با پرهيز و اضطراب است ـ چنانكه راغب در مفردات گفته ـ و «استرهاب» را بسيارى از مفسّران به معناى «ارهاب» يعنى توليد ترس و اضطراب كرده اند. اين تعبير به خوبى گواهى مى دهد كه آنها علاوه بر استفاده از منابع سحر كه در بالا اشاره شد؛ از تبليغ و تلقين وسيع و گسترده اى نيز بهره گرفتند. (و غالباً ساحران چنين مى كنند و قسمت مهمّى از موفقيّت آنان در سايه همين تلقينات و تبليغات است)
در بعضى از نقل ها آمده است كه ميدانى را كه براى اين كار انتخاب كرده بودند يك ميل در يك ميل وسعت داشت؛(9) و باز طبق بعضى از نقل ها كوهى از طناب ها و چوب هايى كه به شكل مار افعى و اژدها بود در آن جا آماده كرده بودند.(10)
سپس با سخنانى مانند اين كه: اى مردم! از اطراف ميدان دور شويد، مارها و افعى ها به شما حمله نكنند، چرا كه بسيار خطرناك و وحشتناك اند!... و امثال اين تعبيرات كه اشاره هاى كوتاهى نيز در بعضى از تفاسير به آن آمده است(11) مردم را فوق العاده تحت تأثير قرار داده و عقل و فكر آنها را دزديدند و به اين ترتيب حجابى بر عقل و حس آنها افكندند تا قدرت شناخت واقعيّت ها را از دست بدهند.
علاوه بر این قرآن در آیه 72 سوره آل عمران از يكى از توطئه هاى تبليغاتى يهود در برابر اسلام پرده بر مى دارد كه براى متزلزل ساختن توده مردم، با هم تبانى كردند كه صبحگاهان نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) بيايند و ظاهراً اسلام آورند. ولى در پايان همان روز از اسلام برگردند، و هنگامى كه از آنها سؤال شود چرا برگشتيد؟ بگويند: ما صفات محمّد(صلى الله عليه وآله) را از نزديك ملاحظه كرديم با كتب دينى ما و سخنان دانشمندانمان تطبيق نمى كرد؛ لذا برگشتيم.
اين شگرد تبليغاتى سبب مى شود كه گروهى بگويند: آنها كه اهل كتاب و با سواد بودند و از ما بهتر مى فهميدند اين آيين را باطل يافتند؛ لابد پايه محكمى ندارد، و به اين ترتيب افكار مردم ساده ذهن را بدُزدند و پرده بر تشخيص و عقل آنها بيفكنند. چنانکه خداوند می فرماید: «وَقَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» ؛ (و جمعى از اهل کتاب [از یهود] گفتند: «به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز [به ظاهر] ایمان بیاورید؛ و در پایان روز، کافر شوید [و به این وسیله مؤمنان را در ایمانشان متزلزل سازید]. شاید آنها [از آیین خود] باز گردند ).
واژه «طائِفةٌ» در جمله «وَقَالَتْ طَّائِفَةٌ» از مادّه «طواف» به معناى گروهى است كه حلقه اى را تشكيل مى دهند و گويى بر گرد مطلبى طواف مى كنند؛ و منظور در اين جا به گفته جمعى از مفسّران دوازده نفر از يهود خيبر، يا يهود مدينه يا نجران است كه بعد از تغيير قبله از بيت المقدّس به سوى كعبه سخت ناراحت شدند و اين توطئه را چيدند.(12)
تعبير به «وجه النهار»؛ (صورت روز) اشاره به آغاز روز است؛ چرا كه صورت نخستين چيزى است كه انسان با آن روبه رو مى شود و شريف ترين عضو است، البتّه اين آيه بيش از اين نمى گويد كه آنها چنين پيشنهادى را به يكديگر كردند، ولى قرائن نشان مى دهد كه اين پيشنهاد عملى شده است، وگرنه بعيد به نظر مى رسد در قرآن با اين اهميّت مطرح گردد كه آيات بعد از آن حكايت از آن مى كند.
ولى به هر حال مى دانيم اين نقشه تبليغاتى نيز اثر قابل ملاحظه اى نداشت و در مؤمنان پاكدل و پاكباز نخستين، اثرى نبخشيد.
قرآن در آیات 52 تا 54 سوره زخرف نیز، گوشه ای از مبارزات فرعون را با موسى بن عمران(عليه السلام) بيان مى كند كه وقتى مى خواست با تبليغات خود افكار مردم را كه مى رفت تحت تأثير آيين موسى(عليه السلام) قرار گيرد، منحرف سازد دست به تبليغات گوناگونى زد كه يكى از آنها در اين آيات منعكس است.
در این آیات چنین آمده است: «أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِّنْ هَٰذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ * فَلَوْلَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلَائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ * فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ»؛ ([فرعون گفت:] «مگر نه این است که من از این کسى که از طبقه پایین است و نمى تواند واضح سخن بگوید بهترم؟! * [اگر راست مى گوید] چرا دستبندهاى طلا به او داده نشده، یا این که چرا فرشتگان دوشادوش او نیامده اند [تا گفتارش را تأیید کنند]؟!» * [فرعون] قوم خود را سبک شمرد [و فریب داد]، در نتیجه از او اطاعت کردند؛ به یقین آنان قومى فاسق بودن).
فرعون نخست بر شرافت خاندان خود به اصطلاح تكيه كرد؛ و گفت: مسلّماً من نسبت به اين مرد (موسى) كه از خانواده پايينى مى باشد (از بردگان بنى اسرائيل و از طبقه چوپان!) برترى دارم. به علاوه او نمى تواند با فصاحت سخن بگويد و من از او فصيح ترم! از همه اينها گذشته او چرا دست بند طلا ندارد كه نشانه شخصيت او باشد؟ و از اين گذشته، اگر او راست مى گويد فرستاده خدا است پس چرا فرشتگان همراه او نيامده اند تا سخن اش را تصديق كنند؟! به اصطلاح با اين چهار دليل به ابطال ادّعاى نبوّت موسى(عليه السلام) پرداخت.
قرآن در اين آيات مى فرمايد: او قوم خود را استخفاف كرد؛ لذا از او اطاعت كردند. «اِسْتَخَفَّ» از مادّه «خفيف» به معناى سبك است؛ و در اين جا منظور اين است كه فرعون تلاش كرد آنها را به سبك مغزى بكشاند، لذا در تفسير مجمع البيان مى خوانيم: معناى جمله اين است كه فرعون عقل هاى قوم خود را سبك شمرد، يا سبك كرد، تا از او پيروى نمايند.(13)
در تفسير «فى ظلال القرآن» آمده است كه استخفاف طغيانگران نسبت به توده هاى مردم چيز عجيبى نيست. آنها توده هاى جمعيّت را نخست از تمام طرق معرفت باز مى دارند و حجابى در ميان آنان و حقايق ايجاد مى كنند، تا همه را به فراموشى بسپارند و از آن بحث نكنند، سپس آنچه از مسائل مورد نظرشان است به افكار آنان القا مى كنند تا فكر آنها بر طبق آن شكل گيرد، و بعد از اين، استخفاف گروه مردم كار آسانى است، و حكومت بر آنها نرم و راحت، و به هر سو بخواهند آنان را حركت مى دهند.(14)
ولى جالب اين است كه قرآن در پايان آيه مى گويد: اگر قوم فرعون در برابر اين تبليغات تسليم شدند و اطاعت اش كردند به خاطر اين بود كه قوم گنهكار و فاسقى بودند. اشاره به اين كه افراد مؤمن و با هدف و آگاه هرگز چنين شستشوى مغزى نمى شوند، اين فسق و گناه است كه زمينه ها را براى اين گونه تبليغات بى اساس آماده مى سازد. به تعبير ديگر: نفس امّاره از درون، و وسوسه هاى شيطانى امثال فرعون از برون، دست به دست هم مى دهند و چهره حقيقت را مى پوشانند.(15)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.