پاسخ اجمالی:
از آیات قرآن فهمیده می شود كه «لجاجت» و «تعصّب»، حجاب و پرده ای بر دل انسان می افکند و حقايق قرآن را از ديد عقل او مكتوم مى دارد و به او اجازه درک این حقایق را نمی دهد. آری لجاجت مانع از ايمان کفار مى گردد؛ اصرار و لجاجت آنها بر كفر و عداوت نسبت به حق همانند پرده اى است كه مانع از ايمان مى گردد و آنها را پيوسته به جدال با پیامبر(ص) می کشاند. لذا خداوند آنان را به کران و کوران و مردگان تشبیه می کند.
پاسخ تفصیلی:
خداوند در آیه 25 سوره انعام می فرماید: «وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّى إِذَا جَآؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ»؛ (بعضی از آنها به تو گوش فرا مى دهند ولى بر دلهاى آنان پرده ها افكنده ايم تا آن را نفهمند، و در گوش آنها سنگينى قرار داده ايم [آنها بقدرى لجوجند] كه اگر تمام نشانه هاى حق را ببينند ايمان نمى آورند، تا آنجا كه وقتى به سراغ تو مى آيند به پرخاشگرى بر مى خيزند، و كافران مى گويند اينها افسانه هاى پيشنيان است!).
در شأن نزول این آیه چنين آمده است كه گروهى از سران مشركان قريش مانند ابوسفيان و وليد بن مغيره و ابوجهل و جمعى ديگر خدمت رسول خدا آمدند و به سخنان او گوش فرا دادند. سپس رو به نضر بن حارث كه در جمع آنها حاضر بود كردند ـ نضر بن حارث مرد تاجرى بود كه به ايران سفر مى كرد و از داستان هاى قديم ايرانيان اطلاع فراوان داشت ـ و گفتند: محمد(صلى الله عليه وآله) چه مى گويد؟ او گفت: من نمى دانم چه مى گويد، ولى مى بينم لب هاى خود را تكان مى دهد، و همان افسانه هاى پيشينيان را كه من براى شما بازگو مى كردم بيان مى كند. سپس ابوسفيان گفت: من بعضى از سخنان او را حق نمى بينم، ابوجهل گفت: ابدا.
در اين جا آيه فوق نازل شد(1) و با صراحت گفت: كه بر دل هاى اين لجوجان متعصّب و خود خواه پرده افتاده است. گوش هايشان سنگين، و عقل هايشان قادر به درك حقيقت نيست، ولذا پيوسته به جدال با تو بر مى خيزند؛ جدالى از سر لجاجت و خودخواهى و غرور.
بعضى از مفسّران در تفسير اين آيه كه چگونه خداوند مى فرمايد: «ما بر دلهاى آنها پرده هایی قرار داديم» گفته اند: منظور اين است كه اصرار و لجاجت آنها بر كفر و عداوت نسبت به حق همانند پرده اى است كه مانع از ايمان مى گرديد.(2)
همچنین در سوره اسراء سخن از حجابى است كه ميان پيامبر(صلى الله عليه وآله) و گروهى از كفار قرار داشت؛ به هنگامى كه او مشغول تلاوت قرآن مى شد.
بعضى گفته اند منظور اين است كه واقعاً خداوند پرده اى ميان حضرت اش و آنان ايجاد مى كرد به گونه اى كه او را نمى ديدند. ولى با توجّه به آيات 45 و 46 سوره اسراء، به خوبى روشن مى شود كه اين حجاب و پرده چيزى جز حجاب لجاجت و تعصّب و غرور و جهل و نادانى نبوده است، كه حقايق قرآن را از ديدگاه فكر و عقل آنها مكتوم مى داشت و به آنها اجازه نمى داد آن را به خوبى درك كنند.
چنانکه خداوند می فرماید: «وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا * وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا»؛ (و هنگامى كه قرآن را مى خوانى ميان تو و آنها كه ايمان به آخرت ندارند حجاب ناپيدايى قرار مى دهيم * و بر دلهاى آنها پوششهايى، تا آن را نفهمند، و در گوشهايشان سنگينى، و هنگامى كه پروردگارت را در قرآن به يگانگى ياد مى كنى، پشت مى كنند و با حال نفرت از تو روى بر مى گردانند).
شاهد اين سخن اين است كه در همين آيات مى خوانيم: «و هنگامى كه پروردگارت را به يگانگى ياد مى كنى آنها با حال نفرت پشت مى كنند و از تو روى بر مى گردانند». از اين تعبير معلوم مى شود كه نخست كمى به سخنان حضرت اش گوش فرا مى دادند بى آنكه لجاجت به آنها اجازه درك آن را دهد سپس وقتى سخن از توحيد به ميان مى آمد پا به فرار مى گذاشتند.
در ادامه آيات سوره اسراء تعبيرات ديگرى ديده مى شود كه همه حاكى از روح لجاجت و عناد آنها است. آيا با اين حال ممكن است كسى حقيقتى را درك كند؟
در آیات 52 و 53 سوره روم نیز خداوند پيامبر را مخاطب ساخته مى فرمايد: «فَإِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ * وَمَا أَنتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ»؛ (سخنان تو به گوش مردگان، و همچنين كران به هنگامى كه فرار مى كنند نمى رسد. كوران را * نيز نمى توانى از گمراهى نجات دهى، گوش شنوا براى سخنان تو تنها گوش كسانى است كه در برابر حق تسليم اند).
یعنى قلب و جانشان تشنه حق است، اين قلوب همچون زمين هاى مستعد و آماده اى است كه در برابر تابش آفتاب و قطرات حيات بخش باران قرار گرفته، بذرهاى معرفت به سرعت در آن نمو مى كند، امّا قلب هايى كه انواع حجاب هاى تعصّب و جهل و لجاجت بر آن افتاده از اين حقايق محروم اند.(3)
در ادامه در آیات 58 و 59 این سوره می فرماید: «وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَلَئِن جِئْتَهُم بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ * كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ»؛ (ما براى مردم در اين قرآن از هرگونه مثال و مطلبى بيان كرديم، و اگر آيه اى براى آنها بياورى كافران مى گويند شما اهل باطل هستيد [و اينها سحر و جادو است] * اينگونه خداوند بر دلهاى كسانى كه آگاهى ندارند مهر مى نهد).
باز سخن از كسانى است كه سرسختانه در مقابل پيامبر(صلى الله عليه وآله) قيام كرده و هرچه مى شنيدند به مخالفت بر مى خاستند و مى گفتند: «شما فقط اهل باطل ايد، و اينها همه سحر و جادو و افسانه هاى پيشين است كه هيچ سخن حقّى در آن يافت نمى شود»!
قرآن مى فرمايد: «كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ»؛ (بر دل هاى اين جاهلان مهر نهاده شده)؛ و لذا چيزى از اين كتاب آسمانى كه منبع حقايق است عايدشان نمى شود.
اين آيه ضمناً رابطه جهل و لجاجت را روشن مى سازد. [یعنی کسانی که لجاجت می کنند چیزی نمی فهمند].
علاوه بر این، در آیه 5 سوره فصلت، نمونه اَتَمِّ لجاجت مخالفان منعكس است. تا به حال آنچه گفته مى شد از سوى خدا با پيامبرش بود؛ در اين جا از قول خود آنها است كه اعتراف مى كنند قلب هاى ما در زير پوشش ها قرار گرفته و گوش هاى ما سنگين است و ميان ما و تو حجاب است، ما هرگز تسليم سخنان تو نخواهيم شد، تو به دنبال عمل خود باش و ما هم دنبال عمل خويش هستيم.
خداوند در این آیه می فرماید: «وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِنْ بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ»؛ (آنها گفتند: قلبهاى ما در پوششهايى قرار گرفته، و گوشهاى ما سنگين است، و ميان ما و تو حجابى وجود دارد، [حالا كه چنين است، تو براى خود] عمل كن، ما هم [براى خود] عمل مى كنيم!).
اين تعبيرات به خوبى نشان مى دهد كه عامل اصلى پوشش ها و حجاب ها و سنگينى گوش آنها چه بوده است؟ این تعبيراتى است كه تعصّب و لجاجت از آن مى بارد، و سرچشمه اصلى بدبختى آنها را روشن مى سازد.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.