پاسخ اجمالی:
غالب فلاسفه، ادراكات عقلى را به عنوان منبع معرفت به رسمیت شناخته اند. امّا فلاسفه حسّى ادراكات عقلى را به كلّى از درجه اعتبار ساقط دانسته اند؛ آنها به امکان اشتباه در ادراکات عقلی استدلال کرده اند. در جواب باید گفت: اولا: باید ادراكات بديهى را از نظرى جدا كرد؛ خطاها مربوط به قسمت بديهى نيست. ثانیا: در امور استدلالى نيز اگر ميزان دقيقى به كار رود خطا رخ نمى دهد. ثالثاً: وقتى سخن از خطا مى گوييم، یعنی واقعيّت هايى را پذيرفته ايم كه با توجّه به آنها مى توان پى برد كه فلان عقيده خطا است.
پاسخ تفصیلی:
با اين كه ادراكات عقلى از نظر غالب فلاسفه به عنوان يك منبع مهم معرفت شناخته شده، فلاسفه حسّى با اين امر به مخالفت برخاسته و ادراكات عقلى را به كلّى از درجه اعتبار ساقط دانسته و راه شناخت واقعيّت ها را منحصر به تجربه هاى حسّى مى دانند.
بيشترين بهانه آنها در اين زمينه چند امر است:
1. اختلاف ميان فلاسفه در مسائل عقلى با اين كه هر كدام براى اثبات عقيده خود دلايلى ظاهراً منطقى ذكر مى كنند.
2. وقوع خطا در اعتقادات بسيارى از دانشمندان به گونه اى كه در موارد فراوانى خودشان اعتراف به اشتباه خود نموده و در مقام اصلاح بر آمده اند.
3. اين موضوع را نيز بايد بر دو امر سابق اضافه كرد كه جهش و پيشرفت سريعى كه در علوم طبيعى در قرون اخير رخ داده و بسيارى از رازهاى جهان طبيعت از طريق تجربه هاى حسّى گشوده شده، اين فكر را تقويت كرده كه تنها مى توان بر همين منبع حسّ تكيه كرد و بر هر چه غير آن است بايد قلم بطلان كشيد.
در تاريخ فلسفه مى خوانيم:
بهانه هايى شبيه همين موضوعات سبب شد كه در يونان قديم افكار سوفسطايى كه همه واقعيّات را اعم از حسّى و غير حسّى انكار مى كرد قوت گيرد: از يك سو اختلاف فلاسفه را ديدند، و از سوى ديگر در دعاوى زيادى كه در دادگاه ها مطرح مى شد وكلاى زبردستى به دفاع از موكّل خود بر مى خاستند كه هركس از افراد عادى استدلال آنها را مى شنيد حق را به موكّل آنها مى داد؛ آن چنانكه گاه شنوندگان هر دو طرف را با اين كه در دو جهت مخالف قرار داشتند صاحب حق مى شمردند! و اين فكر قوّت گرفت كه ممكن است اصلا واقعيّتى وجود نداشته باشد!
ولى براى رفع همه اين اشتباهات در بررسى مسأله ادراكات عقلى باید گفت:
اولا: لازم است ادراكات بديهى را از نظرى جدا كرد، چرا كه خطاها مربوط به قسمت بديهى نيست، هيچ كس در اين كه عدد 2 نصف 4 است، يا اين كه شىء واحد در آن واحد و مكان واحد نمى تواند هم موجود و هم معدوم بوده باشد، خطا نمى كند و اگر بعضى در اين گونه موارد نيز اظهار ترديد يا اظهار اعتقاد خلاف كرده اند در واقع با الفاظ بازى مى كنند، و مثلا ضدين و نقيضين را طور ديگرى تفسير مى نمايند وگرنه در اصل مطلب هيچ اختلافى نيست.
ثانياً: در امور استدلالى نيز اگر ميزان دقيقى به كار رود خطا رخ نمى دهد، خطا از آن جا سر مى زند كه ميزان ها نمى تواند دقيق باشد، لذا در مسائل رياضى كه ميزان دقيقى براى سنجش در دست است اختلافى ميان رياضى دان ها نيست، و نتيجه ها قطعى است، چرا كه معيارهاى روشن براى امتحان صحيح و باطل بودن نتيجه هر مسأله اى در دست است.
ثالثاً: اين كه ما مى گوييم: «در ادراكات عقلى خطا وجود دارد»، اين خود دليلى بر قبول ادراكات عقلى است نه بر نفى آنها؛ چرا كه وقتى سخن از خطا مى گوييم مفهوم اش اين است كه واقعيّت هايى را پذيرفته ايم كه با توجّه به آنها مى توان پى برد كه فلان عقيده خطا است.
مثلا همين كه مى گوييم چون ميان فلاسفه اختلاف است، معلوم مى شود گروهى بر خطا هستند؛ این به خاطر آن است كه پذيرفته ايم «محال است دو اعتقاد متضاد هر دو صحيح باشد».
اين خود يك ادراك عقلى بديهى است و اعتراف ضمنى به وجود واقعيّت ها و امكان درك آنها است.
آخرين سخن اين كه تمام كسانى كه به مخالفت با ادراكات عقلى برخاسته اند در حقيقت با كمك همين ادراكات عقلى مى خواهند مدعاى خود را اثبات كنند. يعنى عملا ادعاى خود را نقض كرده و با ادراكات عقلى به جنگ ادراكات عقلى رفته اند.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.