پاسخ اجمالی:
قرآن مجيد تا آن حد به معاقبه و معاتبه نفس اهمّيّت داده كه در آیه 2 سوره قيامت، به نفس «لوّامه» سوگند ياد کرده و مى فرمايد: «وَ لا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ»؛ نفس لوّامه همان وجدان بيدارى است كه صاحبش را به هنگام ارتكاب كار خلاف ملامت و سرزنش مى كند، كه اين خود نوعى معاقبه و مجازات خويشتن است. امام علی(ع) نیز فر موده اند: «مَنْ ذَمَّ نَفْسَهُ اَصْلَحَها ...»؛ (آن كس كه نفس خويشتن را مذّمت كند سبب اصلاح آن را فراهم كرده است ...).
پاسخ تفصیلی:
قرآن مجيد تا آن حد به اين مسأله اهمّيّت داده كه به نفس «لوّامه» سوگند ياد مى كند و مى فرمايد: «وَ لا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ»(1)، (2) و مى دانيم نفس لوّامه همان وجدان بيدارى است كه صاحبش را به هنگام ارتكاب كار خلاف ملامت و سرزنش مى كند، كه اين خود نوعى معاقبه و مجازات خويشتن است.
روشن است كه معاقبه و مجازات خويشتن در برابر كارهاى خلافى كه از انسان سرزده سلسله مراتبى دارد كه از ملامت شروع مى شود، سپس به مراحل شديدتر مانند محروم كردن خويشتن از بعضى لذائذ زندگى در يك مدّت معيّن منتهى مى شود.
در قرآن مجيد به نمونه جالبى از اين موضوع در مورد سه نفر از متخلّفان جنگ تبوك اشاره شده است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پس از بازگشت از جنگ، به مسلمانان دستور داد كه با آنها ترك رابطه كنند تا آنجا كه زمين با آن همه وسعتش بر آنها تنگ شده آنها در مقام توبه بر آمدند، و به مجازات خويش پرداختند، به اين صورت كه خودشان نيز يكديگر را ترك گفتند و در انزواى كامل به ادامه توبه مشغول شدند؛ پس از مدّتى خداوند توبه آنها را پذيرفت، و اين آيه را نازل فرمود: «وَ عَلَى الْثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتّى اِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الاَْرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ اَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا اَن لاَّمَلْجَأَ مِنَ اللّهِ اِلاّ اِلَيْهِ ثُمَّ تابَ عَلَـيْهِمْ لِيَـتُوْبُوْا اِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ»؛ ([همچنين] آن سه نفر را كه [در مدينه] باز ماندند (و از شركت در تبوك خود دارى كردند و مسلمانان از آنان قطع رابطه نمودند) تا آن حد كه زمين با همه وسعتش بر آنها تنگ شد، و [حتّى] جايى در وجود خويش براى خود نمى يافتند، و دانستند كه پناهگاهى از خدا، جز به سوى او نيست، در اين هنگام خدا آنان را مشمول رحمت خود ساخت، [و به آنان توفيق داد] تا توبه كنند [و خداوند توبه آنها را پذيرفت] كه خداوند توبه پذير و مهربان است). (3)
جمله «وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ اَنْفُسُهُمْ»؛ (نفس آنها [نيز) بر آنها تنگ شد] ممكن است اشاره به همان مسأله «معاقبه نفس» باشد كه آنان براى مجازات خويشتن يكديگر را ترك گفتند و در انزواى مطلق فرو رفتند، و اينجا بود كه خداوند توبه آنان را پذيرفت.
در شأن نزول آيه 102 سوره توبه: «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللّهُ اَنْ يَّتُوبَ عَلَيْهِمْ اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»؛ (و گروه ديگرى به گناهان خود اعتراف كردند، و اعمال صالح و ناصالحى را به هم آميختند، اميد مى رود كه خداوند توبه آنها را بپذيرد، چرا كه خداوند غفور و رحيم است). داستانى درباره «ابولبابه انصارى» نقل شده،كه از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود، ولى بر اثر سستى، از شركت در جنگ تبوك خود دارى كرد، بعداً سخت پشيمان و ناراحت گشت؛ به مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد و خود را به يكى از ستونها كه امروز به «ستون ابو لبابه»، يا «ستون توبه» معروف است بست، و سوگند ياد كرد كه خود را بازنكند، مگر اين كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بيايد و گره را بگشايد؛ يا به تعبير ديگر، خداوند اعلام قبولى توبه او را بنمايد. مدّتى بر اين حال ماند، سپس آيه فوق نازل شد و قبولى توبه او را اعلام كرد.
روشن است كه اقدام ابولبابه، نوعى «معاقبه» و مجازات خويشتن در برابر كار خلاف بود، و نشان مى دهد كه اين مرحله از سير و سلوك در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و در ميان ياران او نيز وجود داشته است.
جمله: «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً»؛ (اعمال صالح و ناصالحى را به هم آميختند) نيز مى تواند اشاره به اين معنى باشد.
در احاديث اسلامى نيز اشاراتى به مسأله معاقبه ديده مى شود؛ از جمله:
1 ـ امير مؤمنان على(عليه السلام) در اوصاف برجسته متّقين و پرهيزكاران كه در نهج البلاغه آمده است، در شرح يكى از اوصاف آنها مى فرمايد: «اِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَيهِ نَفْسُهُ فى ما تَكْرَهُ لَمْ يُعْطِها سُؤْلَها فى ما تُحِبُّ»؛ (هرگاه نفس او در انجام وظايفى كه خوش ندارد، سركشى كند [و به راه گناه برود] او هم از آنچه دوست دارد محرومش مى سازد و از اين طريق نفس سركش را مجازات مى كند). (4)
منظور اين است كه در برابر سركشى نفس، گاه آنچه مورد علاقه او از خواب و خوراك و استراحت است، از او دريغ مى دارد، تا از اين طريق مجازات شود و ديگر به راه عصيان و نافرمانى حق نرود.
2 ـ در حديث ديگرى كه در «غرر الحكم» از آن حضرت آمده است، چنين مى خوانيم: «اِذا صَعُبَتْ عَلَيْكَ نَفْسُكَ فَاصْعَبْ لَها تَذِلُّ لَكَ»؛ (هنگامى كه نفس بر تو سخت گيرد [و در برابر طاعت فرمان حق به آسانى تسليم نگردد] تو هم بر او سخت بگير [و خواسته هايش را از او دريغ دار] تا در برابر تو تسليم گردد!) (5)
3 ـ و نيز از آن حضرت آمده است: «مَنْ ذَمَّ نَفْسَهُ اَصْلَحَها، مَنْ مَدَحَ نَفْسَهُ ذَبَحَها»؛ (آن كس كه نفس خويشتن را مذّمت [و سرزنش] كند سبب اصلاح آن را فراهم كرده و آن كس كه خويشتن را مدح و ثنا گويد، گويى خود را ذبح كرده است). (6)
4 ـ باز در حديثى از همان امام همام، اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده است كه فرمود: «دَواءُ النَّفْسِ اَلصَّومُ عَنْ الهَوى، وَ الْحِمْيَةُ عَنْ لَذّاتِ الدُّنْيا»؛ (داروى نفس [سركش] روزه گرفتن از هوى و هوسها و پرهيز از لذّات دنيا است). (7)، (8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.