پاسخ اجمالی:
اين امر دلائل مختلفى دارد از جمله: 1. افراد، آگاهانه يا ناآگاه، آنچه را در دوستان خود مى بينند، حكايت مى كنند. 2. مشاهده بدى و زشتى و تكرار آن، از قبح آن مى كاهد و كم كم به صورت يك امر عادى در مى آيد. 3. معاشرت با بدان، حسّ بدبينى را در انسان، تشديد مى كند و اين بدبينى يكى از عوامل سقوط در پرتگاه گناه و فساد اخلاق است.
پاسخ تفصیلی:
مى گويند: بهترين دليل بر امكان چيزى وقوع آن است؛ در موضوع مورد بحث، مشاهده نمونه هاى عينى كه معاشرت با بدان سرچشمه انواع انحرافات اخلاقى مى شود و معاشرت با نيكان در پاكسازى روح و جان انسان اثر مى گذارد، بهترين دليل است.
اين تشبيه قديمى كه اخلاق زشت و بد همانند بيماريهاى واگيردار است، كه بسرعت به نزديكان و همنشينان سرايت مى كند، تشبيه صحيح گويايى است؛ مخصوصاً در مواردى كه بر اثر كمى سنّ و سال يا كمى معلومات و يا سستى ايمان و اعتقاد مذهبى، زمينه هاى روحى براى پذيرش اخلاق ديگران آماده است، معاشرت اين گونه افراد با افراد آلوده سمّ مهلك و كشنده اى است.
بسيار ديده شده است كه سرنوشت افراد خوب و بد بر اثر معاشرتها بكلّى دگرگون شده و مسير زندگانى آنها تغيير يافته است؛ و اين امر دلائل مختلفى از نظر روانى دارد:
1ـ از جمله مسائلى كه روانكاوان در مطالعات خود به آن رسيده اند وجود روح محاكات در انسانها است؛ يعنى افراد آگاهانه يا ناآگاه آنچه را در دوستان و نزديكان خود مى بينند حكايت مى كنند؛ افراد شاد بطور ناآگاه شادى در اطرافيان خود مى پاشند و «افسرده دل افسرده كند انجمنى را».
افراد مأيوس، دوستان خود را مأيوس و افراد بدبين، همنشينان خود را بدبين بار مى آورند، و همين امر سبب مى شود كه دوستان با سرعت در يكديگر تأثير بگذارند.
2ـ مشاهده بدى و زشتى و تكرار آن، از قبح آن مى كاهد و كم كم به صورت يك امر عادى در مى آيد؛ و مى دانيم يكى از عوامل مؤثّر در ترك گناه و زشتيها، احساس قبح آن است.
3ـ تأثير تلقين در انسانها غير قابل انكار است؛ و دوستان بد همنشينان خود را معمولا زير بمباران تلقينات مى گيرند و همين امر سبب مى شود كه گاه بدترين اعمال در نظر آنان تزيين يابد و حسّ تشخيص را بكلّى دگرگون سازد.
4ـ معاشرت با بدان، حسّ بدبينى را در انسان تشديد مى كند و سبب مى شود كه نسبت به همه كس بدبين باشد و اين بدبينى يكى از عوامل سقوط در پرتگاه گناه و فساد اخلاق است.
روشنى اين موضوع، يعنى سرايت حسن و قبح اخلاقى از دوستان به يكديگر سبب شده كه شعرا و ادبا نيز در اشعار خود هر كدام به نوعى درباره اين مطلب دادِ سخن بدهند.
در يك جا مى خوانيم:
كم نشين با بدان كه صحبت بد *** گر چه پاكى، تو را پليد كند
آفتاب ار چه روشن است آن را *** پاره اى ابر ناپديد كند
در جاى ديگر آمده است:
با بدان كم نشين كه بدمانى *** خو پذير است نفس انسانى
و نيز گفته اند:
صحبت نيك را زدست مده *** که مِه و به شوی ز صحبت مه
اشعار در اين زمينه بسيار فراوان است و اين بحث را با شعر معروفى از سعدى كه با تكرار هرگز كهنه نشده است پايان مى دهيم:
گِلى خوشبوى در حمام روزى *** رسيد از دست محبوبى به دستم
بدو گفتم كه مشكى يا عبيرى *** كه از بوى دل آويز تو مستم
بگفتا من گِلى ناچيز بودم *** وليكن مدّتى با گُل نشستم
كمال همنشين در من اثر كرد *** وگرنه من همان خاكم كه هستم.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.