پاسخ اجمالی:
همان گونه كه در طبّ جسمانى علاوه بر دارو، پرهيز لازم است، در طبّ روحانى و اخلاقى نيز پرهيز از دوستان فاسد، محيط آلوده و تمام امورى كه به پيشرفت مفاسد اخلاقى در وجود انسان كمك مى كند، ضرورت دارد. در طبّ روحانی مانند طبّ جسمانى، گاه نياز به جرّاحى مى افتد، و حدود و تعزيرات و مجازاتهاى گوناگون در برابر پاره اى از اعمال منافى اخلاق نيز به منزله جرّاحى است؛ همچنین معلّمان اخلاق از يك سو براى درمان آلودگان برنامه ريزى مى كنند؛ و از سوى ديگر، براى پيشگيرى از آلودگى سالمان.
پاسخ تفصیلی:
روح انسان همچون جسم انسان گرفتار انواع بيماريها مى شود و براى بهبود و سلامت آن بايد دست به دامن طبيبان روحانى و مسيحانفسان معنوى شود، و از داروهاى ويژه اى كه براى هر يك از بيماريهاى اخلاقى وجود دارد بهره بگيرد تا روحى سالم، پرنشاط و پر تلاش و فعّال پيدا كند.
شايان توجّه اين كه در دوازده آيه قرآن مجيد(1) از بيماريهاى روحى و اخلاقى، تعبير به مرض شده است؛ از جمله در آيه 10 سوره بقره، صفت زشت نفاق را به عنوان بيمارى قلمداد كرده، درباره منافقان مى فرمايد: «فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضَاً»؛ (در دلهاى آنها نوعى بيمارى است، و خداوند [به خاطر اصرارشان بر گناه و نفاق] بر بيمارى آنها مى افزايد).
در آيه 32 سوره احزاب، شهوت پرستان را بيمار دلانى معرّفى مى كند كه در كمين زنان باعفّتند؛ خطاب به همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذى فى قَلْبِه مَرَضٌ»؛ (به گونه اى هوس انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند).
و در آيات ديگر نيز به همين معانى يا معنى وسيعتر كه تمام انحرافات اخلاقى و عقيدتى را فرا مى گيرد اشاره شده است.
در يك تعبير پرمعناى ديگر، دلهايى را كه كانون نور معرفت و اخلاق و تقوا است به عنوان قلب سليم معرّفى كرده از زبان ابراهيم مى فرمايد:
«وَلاتُـخْزِنى يَوْمَ يُبْعَثُونَ ـ يَوْمَ لايَنْفَـعُ مالٌ وَلابَنُونَ ـ اِلاّ مَنْ اَتَى اللّهَ بِقَـلْب سَليم»؛ (در آن روز كه مردم براى حساب مبعوث مى شوند، مرا شرمنده و رسوا نكن! ـ آن روز كه مال و فرزندان سودى نمى بخشد! ـ مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد).(2)
سليم از ماده سلامت در برابر فساد و انحراف و بيمارى است؛ و قلب سليم، بطورى كه از روايات معصومين(عليهم السلام) كه در تفسير اين آيه وارد شده بر مى آيد، قلبى است كه خالى از غير خدا باشد (از هرگونه بيمارى اخلاقى و روحانى بر كنار باشد).
قرآن مجيد در جاى ديگر مى گويد: ابراهيم (كه در آيات بالا تلويحاً از خداوند تقاضاى قلب سليم كرد) به مقصود خود رسيد، و به لطف و عنايات حق صاحب قلب سليم شد؛ در آيه 83 و 84 صافّات مى خوانيم:
«وَاِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لاَِبْراهيمَ ـ اِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْب سَليم»؛ (از پيروان او [نوح] ابراهيم(عليه السلام) بود ـ آن هنگام كه با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آمد).
آرى! ابراهيم(عليه السلام) آرزو داشت كه صاحب قلب سليم گردد و با تلاش و كوششهايى كه در مسير بندگى خدا و ايثار و مبارزه با شرك و هواى نفس نمود، سرانجام به اين مقام رسيد.
در احاديث اسلامى نيز اشارات زيادى به اين ديدگاه شده است، كه احاديث زير نمونه اى از آن است:
1 ـ اميرمؤمنان على(عليه السلام) در توصيف پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در نهج البلاغه مى فرمايد: «طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ اَحْكَمَ مَراهِمَهُ وَاَحْمى مَواسِمَهُ يَضَعُ ذلِكَ حَيْثُ الْحاجَةُ اِلَيْهِ مِنْ قُلُوب عُمْى وَآذان صُمٍّ وَاَلْسِنَة بُكْم، مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الْغَفْلَةِ وَمَواطِنَ الْحَيْرَةِ»؛ (او طبيبى است سيّار كه با طبّ خويش همواره به گردش مى پردازد، مرهمهايش را بخوبى آماده ساخته و [براى مواقع اضطرار و سوزاندن محلّ زخمها] ابزارش را داغ كرده تا هر جا نياز باشد از آن براى دلهاى كور و نابينا، و گوشهاى كر و ناشنوا، و زبانهاى گنگ بهره گيرد؛ با داروهاى خويش در جستجوى بيماران فراموش شده و سرگردان است!).(3)
2 ـ در تفسير قلب سليم كه در دو مورد از آيات قرآن مجيد آمده (و در بالا به آن اشاره شد) روايات زيادى وارد شده است:
در يك مورد مى خوانيم كه از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) سؤال كردند: «مَاالْقَلْبُ السَّليمُ»؛ (قلب سليم چيست؟) فرمود:
«دينٌ بِلاشَكّ وَهَوًى، وَعَمَلٌ بِلا سُمْعَة وَرِياء»؛ (منظور دينى است كه شك و هواپرستى در آن نباشد، و عملى است كه سمعه و ريا در آن راه نيابد).(4)
در حديث ديگرى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: «لاعِلْمَ كَطَلَبِ السَّلامَةِ وَلاسَلامَةَ كَسَلامَةِ الْقَلْبِ»؛ (هيچ علمى مانند جستجوى سلامت نيست، و هيچ سلامتى همانند سلامت قلب نمى باشد!).(5)
در حديث ديگرى از على(عليه السلام) آمده است كه فرمود: «اِذا اَحَبَّ اللّهُ عَبْداً خَيْراً رَزَقَهُ قَلْباً سَليماً وَخُلْقاً قَويماً»؛ (هنگامى كه خداوند بنده اى را دوست بدارد، به او قلب سليم و اخلاق معتدل و شايسته مى دهد).(6)
3 ـ در روايات متعدّدى از اخلاق رذيله تعبير به بيماريهاى قلب شده است.
در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اِيّاكُمْ وَالْمِراءَ وَالْخُصُومَةَ فَاِنَّهُما يُمْرِضانِ الْقُلُوبَ عَلَى الاِْخْوانِ، وَيَنْبُتُ عَلَيْهِمَا النِّفاقُ»؛ (بپرهيزيد از جرّ و بحثها و خصومتها كه اين دو دلهاى برادران دينى را بيمار مى سازد، نفاق و تفرقه بر آنها مى رويد).(7)
در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم:
«ما مِنْ شَىْء اَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطيئَتِهِ»؛ (چيزى بيش از گناه، قلب را فاسد نمى كند).(8)
4 ـ در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «اَلا وَمِنَ الْبَلاءِ اَلْفاقَةُ، وَاَشَدُّ مِنَ الْفاقَهِ مَرَضُ الْبَدَنِ، وَاَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ»؛ (آگاه باشيد فقر يكى از بلاها است، و از آن بدتر، بيمارى تن است. و از آن سخت تر بيمارى قلب است).(9)
5 ـ در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه در آن حسد به عنوان يك بيمارى مستمر در طول تاريخ بشريّت، معرّفى شده است؛ فرمود: «اَلا اِنَّهُ قَدْ دَبَّ اِلَيْكُمْ داءُ الاُْمَمِ مِنْ قَبْلِكُمْ وَهُوَ الْحَسَدُ، لَيْسَ بِحالِقِ الشَّعْرِ، لَكِنَّهُ حالِقُ الدّينِ، وَيُنْجى فيهِ اَنْ يَكُفَّ الاِْنْسانُ يَدَهُ وَيَحْزَنَ لِسانَهُ وَلايَكُونَ ذاغَمْز عَلى اَخيهِ الْمُؤْمِنُ»؛ (مرضى كه امّتهاى پيشين به آن گرفتار شده اند به سوى شمار روى آورده است و آن بيمارى حسد است كه موى بدن را نمى ريزد [اشاره به بيماريهايى است كه باعث ريزش موهاى بدن مى شود] ولى دين را مى ريزد و از بين مى برد، و راه نجات از آن و درمان آن اين است كه انسان [هنگام پيدايش نشانه هاى حسد] دست و زبانش را نگاه دارد و حتّى نسبت به برادر مؤمن خود با اشاره چشم و ابرو اهانت نكند!).(10)
6 ـ در بسيارى از روايات اسلامى از رذايل اخلاقى تعبير به «داء» كه به مفهوم بيمارى است شده؛ مثلا، در خطبه 176 نهج البلاغه، درباره قرآن مى فرمايد:
«فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ اَدْوائِكُمْ ... فَاِنَّ فيهِ شِفاءً مِنْ اَكْبَرِ الدّاءِ وَهُوَ الْكُفْرُ وَالنِّفاقُ وَالْغَىُّ وَالضَّلالُ»؛ (از قرآن براى شفاى بيماريهاى خود كمك بطلبيد، زيرا در قرآن، شفاى بزرگترين بيماريها، يعنى كفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است).
اين تعبير در روايات فراوان ديگرى نيز ديده مى شود.
خلاصه اين كه، مطابق اين ديدگاه كه فضائل و رذائل اخلاقى را به عنوان نشانه هاى سلامت روح انسان يا بيمارى آن معرّفى مى كند، پيامبران الهى و پيشوايان معصوم و همچنين معلّمان اخلاق، طبيبان روحانى هستند و دستورات آنها داروهاى شفابخش.
و بر اين اساس، همان گونه كه در طبّ جسمانى علاوه بر دارو، پرهيزهايى هم براى رسيدن به بهبودى كامل لازم است، در طبّ روحانى و اخلاقى نيز پرهيز از دوستان فاسد، محيط آلوده و تمام امورى كه به پيشرفت مفاسد اخلاقى در وجود انسان كمك مى كند، ضرورت دارد.
در طبّ جسمانى گاه نياز به جرّاحى مى افتد و طبيب جرّاح با چاقوى جرّاحى به درمان بيمار مى پردازد، در طبّ روحانى نيز چنين مواردى پيش بينى شده است؛ حدود و تعزيرات و مجازاتهاى گوناگون در برابر پاره اى از اعمال منافى اخلاق نيز به منزله جرّاحى است.
در طبّ جسمانى دو مرحله مشخّص ترسيم شده، طبّ پيشگيرى و طبّ درمانى كه معمولا از اوّلى به عنوان بهداشت، و از دومى به عنوان درمان تعبير مى كنند، در طبّ روحانى و اخلاقى نيز همين دو مرحله وجود دارد، و معلّمان اخلاق از يك سو براى درمان آلودگان برنامه ريزى مى كنند؛ و از سوى ديگر، براى پيشگيرى از آلودگى سالمان.
تعبيرهايى كه در خطبه 108 نهج البلاغه درباره شخص پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) وارد شده بود كه هم سخن از مرهمها به ميان آمده بود، و هم ابزار داغ كردن و سوزاندن زخمها، بيانگر تنوّع درمانها در طبّ اخلاقى همانند طبّ جسمانى است.
در طبّ جسمانى، يك رشته دستورهاى كلّى براى درمان بيماريها است و يك رشته دستورهايى كه ويژه هر يك از بيماريها مى باشد؛ در طبّ روحانى نيز همين گونه است؛ توبه، ذكر خدا، نماز و روزه و عبادات ديگر، و محاسبه و مراقبه، اصول كلّى درمانند؛ و در هر يك از بيماريهاى اخلاقى نيز دستورهاى ويژه اى در روايات اسلامى و كتب اخلاقى وارد شده است.(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.