پاسخ اجمالی:
از روایات و نامه های متعددى که پیامبر(ص) به گروه های مختلف فرستاد، من جمله: نامه پیامبر(ص) به مردم یمن، به بعضى از بزرگان جهینه، به پادشاهان حمیر، به صاحبان برخی قبائل و...، استفاده می شود غنمیتی که پیامبر(ص) از آنان درخواست می کرده همان دستاوردهاى مردم از غیر راه جنگ بوده، یعنى اموالی که از راه کسب و امثال آن بوده است.
پاسخ تفصیلی:
از روایات متعددى برمى آید که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) دستور داد از هر چه انسان به دست مى آورد، چه سود کسب یا جز آن، خمس داده شود. برخى از روایات چنین است:
1ـ گروهى از عبدالقیس حضور پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) آمدند و گفتند: مشرکان بین ما و شما هستند و جز در ماه هاى حرام دسترسى به شما نداریم. به ما توصیه جامعى بفرما که اگر به آن عمل کنیم وارد بهشت شویم، دیگران را هم به آن فرا بخوانیم. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: شما را به چهار چیز فرمان مى دهم و از چهار چیز نهى مى کنم. شما را فرمان مى دهم به ایمان به خدا، آیا مى دانید ایمان چیست؟ شهادت به یکتایى خدا، اداى نماز، پرداخت زکات و دادن خمس غنائم.(1)
روشن است که پیامبر(صلى الله علیه وآله)، از بنى عبد القیس نخواسته که غنائم جنگى را بپردازند، چرا که آنان در غیر از ماه هاى حرام از قبیله خود نمى توانستند بیرون روند، چون از مشرکان مى ترسیدند. پس مقصود از غنائم، همان معناى لغوى آن است، یعنى آن چه به دست مى آورند. بر آنان بود که خمس سودهاى خود را بپردازند:
نوشته ها و اسنادى هست که پیامبر(صلی الله علیه و آله) آنها را نوشته و بر صاحبان آنها خمس را واجب ساخته است. پس از نقل آنها خواهیم گفت که آنها دلالت بر خمس در سودها و درآمدها مى کند، هر چند غنیمت جنگى نباشد.
2ـ پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) وقتى عمرو بن حزم را به یمن اعزام کرد، در حکم او نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم، این عهد و حکمى از پیامبر خدا براى عمرو بن حزم است، آن گاه که او را به یمن اعزام کرد. او را به تقواى الهى در همه کارهایش دستور داد و این که از مغانم، خمس خدا را بگیرد، و آن مالیاتى که بر زمین هاى مؤمنین مقرر شده است، یعنى یک دهم از آنچه به صورت دیم آبیارى مى شود و یک بیستم از آنچه با دلو آبیارى مى گردد.»(2)
3ـ آن حضرت به شرحبیل بن عبدکلال، حارث بن عبدکلال و نعیم بن عبدکلال. صاحبان قبیله ذى رعین، معافر و همدان نوشت: «اما بعد، فرستاده شما برگشت و یک پنجم خمس خدا را از غنایم پرداختید».(3)
4ـ به سعد هذیم از قضاعه و به جذام، نامه اى نوشت و واجبات صدقه را بیان فرمود و دستور داد که صدقه و خمس را به دو فرستاده اش اُبىّ و عنبسه یا هر که را این دو بفرستند بپردازند.(4)
5ـ به فُجیع و پیروان او نوشت: «از محمد پیامبر به فُجیع و پیروان او که مسلمان شده و نماز خوانده، زکات پرداخته اند و خدا و رسولش را اطاعت کرده و خمس درآمدها را براى خدا پرداخت کرده اند».(5)
6ـ به جناده ازدى و قوم و پیروان او نوشت: «تا وقتى نماز مى خوانند، زکات مى دهند، از خدا و رسولش پیروى مى کنند و خمس غنایم را براى خدا مى دهند و سهم پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مى پردازند و از مشرکان فاصله مى گیرند، در پناه خدا و محمد بن عبدالله هستند».(6)
7ـ به جهینة بن زید نوشت: «دره ها، دشت ها، وادى ها و پشت تپه ها از آن شما باشد و این که گیاهان آنها را چراگاه سازید و از آب آن بنوشید، به شرط این که خمس بپردازید».(7)
8ـ به پادشاهان حمیر نوشت: «زکات مى دهید و از غنایم، خمس براى خدا و سهم خاص پیامبر را و آن چه را خداوند بر مؤمنان به صورت صدقه واجب ساخته مى پردازید».(8)
9ـ به بنى ثعلبة بن عامر نوشت: «هر که از آنان مسلمان شد و نماز برپا داشت و زکات داد و خمس غنیمت و سهم پیامبر را پرداخت...».(9)
10ـ به بعضى از بزرگان جهینه نوشت: «هر که از آنان مسلمان شد و نماز برپا داشت و زکات داد و از خدا و پیامبرش اطاعت کرد و خمس غنائم را پرداخت».(10)
توضیح استدلال به این نامه ها:
از این نامه ها به روشنى برمى آید که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از آنان نخواسته که خمس غنائم جنگ هایى را که در آنها شرکت داشتند بپردازند، بلکه خمس و صدقه اى را که در اموال آنان بوده مى طلبیده است. از آنان خمس مى طلبید، بدون آنکه شرط کند وارد جنگ شده باشند و غنائمى به دست آورده باشند.
به علاوه، حاکم اسلامى یا جانشین او عهده دار جمع آورى غنائم جنگ پس از پیروزى و تقسیم آنها پس از استخراج خمس آنهایند و هیچ یک از جنگجویان مالک چیزى جز آنچه از لباس و سلاح کشته به دست مى آورند، نیستند وگرنه دزدى کرده اند. پس وقتى اعلان جنگ و جداکردن خمس غنائم در دوران پیامبر(صلى الله علیه وآله)، از شؤون پیامبرخدا(صلى الله علیه وآله) است، درخواست خمس از مردم و تأکید بر آن در نامه ها و قراردادها براى چیست؟ معلوم مى شود آنچه را مى طلبیده، مربوط به غنائم جنگ نبوده است، علاوه بر این که نمى توان گفت مقصود از غنیمت در این نامه ها، چیزهایى بوده که مردم در جاهلیت از راه غارت به دست آورده بودند، چرا که آن حضرت به شدّت از غارتگرى و چپاول نهى کرده و فرموده است: هرکس چیزى را غارت کند از ما نیست.(11)
و فرموده است: مال غارت شده حلال نیست.(12) در صحیح بخارى و مسند احمد از عبادة بن صامت نقل شده که: با پیامبر(صلى الله علیه وآله) عهد بستیم که غارت نکنیم.(13) نیز روایت شده که مردى از انصار گوید: همراه پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) بیرون شده بودیم. مردم به شدّت نیاز پیدا کردند. گوسفندى را یافته و آن را چپاول کردند. دیگ هاى ما مى جوشید که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) آمد، در حالى که با تکیه بر کمان خود راه مى رفت، با کمان خود دیگ هاى ما را واژگون ساخت و گوشت ها را خاک آلود مى کرد و فرمود:
«غارت، هرگز حلال تر از مردار نیست!»(14)
عبدالله بن زید هم گوید: پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) از غارت و مُثله نهى کرد.(15) و روایات دیگرى که در کتاب الجهاد آمده است.
غارت نزد عرب، به معناى غنیمتى بوده که امروز به کار مى رود، یعنى گرفتن مال دشمن. پس وقتى غارت، در دین مجاز نیست و جنگ بدون اذن پیامبر(صلى الله علیه وآله) هم جایز نبوده است، پس غنیمتى که در این نامه ها و عهدنامه ها آمده، همان دستاوردهاى مردم از غیر راه جنگ، یعنى از راه کسب و امثال آن بوده است. پس باید گفت: خمسى را که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از آنان مى طلبیده، خمس درآمدها و بهره هاى غیر از راه جنگ و غارت بوده است، چون آنچه از راه چپاول به دست آید، حرام است. آنچه هم از راه جنگ و جهاد به دست آید، غنائمى است که اختیار آن به دست پیامبر(صلى الله علیه وآله) است و اوست که غنائم جنگى را میان سواران و پیاده ها به اندازه سهم هرکدام تقسیم مى کند، البته پس از اخراج خمس آنها از آن غنایم. پس معنى ندارد که از جنگجویان بخواهد که خمس آن را بدهند، پس قسم سوم مى ماند، یعنى خمس درآمدهاى کسب.(16)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.