پاسخ اجمالی:
در زمان رحلت پیامبر(ص) سه خطر مهم موجودیت اسلام را تهدید مى کرد؛ امپراتورى روم، امپراتورى ایران و منافقین داخلى. با وجود این مثلث خطرناک، آیا معقول است که پیامبر اکرم(ص) امت اسلامى و دین اسلام را که از هر سو در محاصره خطرها بودند و دشمنان از هر طرف در کمین نشسته بودند، بدون یک رهبر معین به حال خود رها کند؟ در حالی که می دانست نداشتن رهبر واحد، به هرج و مرج و نزاع قبیله اى خواهد انجامید و دشمنان از این نزاع و اختلاف و کشمکش سود خواهند برد.
پاسخ تفصیلی:
مراجعه به تاریخ و درک شرایطى که در زمان رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر منطقه و جهان حاکم بود و دقت در شرایط پیش از رحلت، به روشنى انتصابى بودن منصب امامت را ثابت مى کند، زیرا سه خطر مهم به صورت یک مثلث شوم، دین و موجودیت اسلام را تهدید مى کرد:
ضلع اول این مثلث شوم خطر، در امپراتورى روم تجسم مى یافت، ضلع دوم، در امپراتورى ایران و ضلع سوم، در گروه منافقین داخلى.
نسبت به خطر اول و اهمیت بسیار آن کافى است بدانیم پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) همواره حتى تا آخرین لحظه حیات خویش به آن مى اندیشید. از این رو در آستانه وفاتش سپاه عظیمى به فرماندهى «اسامة بن زید» تجهیز کرد و براى رویارویى با رومیان اعزام نمود و هر که را که از آن تخلف کند لعن کرد.
نسبت به خطر ضلع دوم نیز کافى است بدانیم که دشمن تندخویى بود که نامه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را پاره کرد و به حاکم یمن نوشت که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را دستگیر کرده، خودش یا سرش را براى وى بفرستد.
نسبت به خطر سوم باید بدانیم که گروه منافقان در مدینه پیوسته براى پیامبر(صلى الله علیه وآله)مزاحمت ایجاد مى کردند و با توطئه هاى گوناگون آن حضرت را مى آزردند و حرکت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را بامشکلات مواجه مى ساختند. قرآن کریم در سوره هاى مختلف از آنان و خصلت ها و نفاق و آزار و تلاش هاى پلید آنان سخن مى گوید، تا آن جا که یک سوره کامل به نام «منافقون» نامیده شده که در باره منافقین و نیت ها و کارهاى شوم آنان است.
سؤال: با وجود این مثلث خطرناک، آیا صحیح بود که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) امت اسلامى و دین اسلام را که از هر سو در محاصره خطرها بودند و دشمنان از هر طرف در کمین نشسته بودند، بدون یک رهبر معین به حال خود رها کند؟
پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى دانست که زندگى عرب، یک زندگى قبایلى و عشایرى است و افراد این قبیله ها نسبت به رؤساى قبایل تعصب مىورزند و از آنان اطاعت جدى دارند و در مقابلشان کاملاً خاضع اند. از این رو رها کردن این مجموعه بدون نصب پیشوایى معین، به پراکندگى و کشمکش قبیله اى خواهد انجامید و دشمنان از این نزاع و اختلاف و کشمکش سود خواهند برد.
براین اساس درست تر، تعیین و نصب جانشین بود تا وضع جامعه به پراکندگى و درگیرى و اختلاف کشیده نشود.(1)، (2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.