پاسخ اجمالی:
پس از آنکه پیامبر(ص) اسلام رابر ساکنان نجران عرضه کرد، آنها قبول نکردند و قرار بر مباهله شد. پیامبر(ص) با على(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسین(ع) پا به میدان مباهله گذاشت؛ اسقف نجران وقتی پیامبر(ص) را با عزیزانش دید گفت من چهره هایى را مى بینم که هرگاه دعا کنند بزرگترین کوهها از جاى کنده شود، فوراً کنده مى شود. بنابراین دست از مباهله برداشتند و به جزیه رضایت دادند.
پاسخ تفصیلی:
در روزهای آغازین اسلام، «نجران» با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه ى مرزى حجاز و یمن، تنها منطقه ی مسیحى نشین، در حجاز بود .(1)
پیامبر اسلام (صل الله علیه وآله) به موازات مکاتبه با سران دولتهای جهان، و مراکز مذهبى، نامه اى به اُسقف نَجران(2) (ابوحارثه) نوشت و طىّ آن نامه، ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت نمود.
نمایندگان پیامبر وارد نجران شده، نامه ى پیامبر (صل الله علیه وآله) را به اسقف دادند، وى نامه را با دقّت خواند و براى تصمیم، شورایى مرکّب از شخصیتهاى بارز مذهبى و غیر مذهبى تشکیل داد، یکى از افراد طرف مشورت «شرحبیل» بود که به عقل و درایت وکاردانى معروف بود؛ وى در پاسخ «اسقف» اظهار نمود که اطلاعات من در مسایل مذهبى بسیار ناچیز است، بنابراین من حقّ ابراز نظر ندارم و اگر در غیر این موضوع با من وارد شور شوید، من مى توانم راه حلهایى در اختیار شما بگذارم.
امّا ناچارم مطلبى را تذکر دهم و آن این که ما مکرّر از پیشوایان مذهبى خود شنیده ایم که روزى منصب نبوت از نسل اسحاق به فرزندان «اسماعیل» انتقال خواهد یافت، هیچ بعید نیست که محمّد از اولاد اسماعیل است همان پیغمبر موعود باشد.
شورا نظر داد که گروهى به عنوان «هیئت نمایندگان نجران» به مدینه بروند، تا از نزدیک با محمّد(صل الله علیه وآله) تماس گرفته دلایل نبوت او را مورد بررسى قرار دهند.
شصت تن از زبده ترین و داناترین مردم نجران انتخاب گردیدند، که در رأس آنان سه تن پیشواى مذهبى قرار داشت.
1. «ابوحارثة بن علقمه» اسقف اعظم نجران که نماینده ى رسمى کلیساهاى روم در حجاز بود.
2. «عبدُ المسیح» رئیس هیئت نمایندگى که به عقل و تدبیر وکاردانى معروفیت داشت.
3. «ایهم» که فرد کهنسال و شخصیت محترم ملّت نجران بشمار مى رفت.(3)
هیئت نمایندگى، هنگام عصر در حالى که لباس هاى تجملى ابریشمى بر تن، و انگشترهاى طلا بر دست و صلیبها بر گردن داشتند وارد مسجد شده به پیامبر (صل الله علیه وآله) سلام کردند، ولى وضع زننده و نامناسب آنان در مسجد، پیامبر(صل الله علیه وآله) را سخت ناراحت نمود. آنان احساس کردند که پیامبر (صل الله علیه وآله) از آنان ناراحت شده است امّا علّت ناراحتى را ندانستند که چیست؟
فوراً با عثمان بن عفان و عبدالرحمان بن عوف که سابقه ى آشنایى با آنان داشتند، تماس گرفتند و جریان را به آنها گفتند آنها اظهار داشتند که حلّ این مشکل به دست على بن ابى طالب(علیه السلام) است، آنان به امیرمؤمنان مراجعه کردند، على (علیه السلام) در پاسخ آنها چنین فرمود: «شما باید لباسهاى خود را تغییر دهید، و با وضع ساده بدون زر و زیور به حضور حضرت بیایید، در این صورت مورد احترام و تکریم قرار خواهید گرفت.
نمایندگان نجران با لباس ساده بدون انگشتر طلا، شرفیاب محضر پیامبر(صل الله علیه وآله) شده و سلام کردند، پیامبر (صل الله علیه وآله) با احترام خاص، پاسخ سلام آنان را داد و برخى از هدایایى را که براى وى آورده بودند پذیرفت.(4)
نمایندگان نجران بعد از ادای نماز خود در مسجد مدینه وارد مذاکره با پیامبر(صل الله علیه وآله) شدند.
گوشه اى از مذاکرات آنان را که «حلبى» در سیره ى خود آورده است در اینجا ذکر مى نماییم.(5)
پیامبر (صل الله علیه وآله): «من شما را به آیین توحید وپرستش خداى یگانه وتسلیم در برابر اوامر او دعوت مى کنم. سپس آیاتى چند از قرآن براى آنان خواند».
ـ نمایندگان نجران: اگر منظور از اسلام ایمان به خداى جهان است ما قبلاً به او ایمان آورده و به احکام وى عمل مى نماییم.
ـ پیامبر(صل الله علیه وآله): «اسلام علایمى دارد و برخى از اعمال شما حاکى است که به اسلام واقعى نگرویده اید چگونه مى گویید که خداى یگانه را پرستش مى کنید، در صورتى که شماها صلیب را مى پرستید و از خوردن گوشت خوک پرهیز نمى کنید و براى خدا فرزند معتقدید؟».
ـ نمایندگان نجران: ما عیسی را خدا مى دانیم زیرا او مردگان را زنده کرد و بیماران را شفا بخشید و از گل پرندگانى ساخت و آنها را به پرواز در آورد و تمام این اعمال، حاکى است که او خدا است.
ـ پیامبر(صل الله علیه وآله): نه ، او بنده ى خدا و مخلوق خدا است که او را در رحم مریم قرار داد و این قدرت و توانایى را خدا به او داده بود».
ـ یک نفر از نمایندگان: آرى او فرزند خدا است زیرا مادر او مریم، بدون این که با کسى ازدواج کند او را به دنیا آورد، پس ناچار باید او همان خداى جهان باشد.
ـ پیامبر (صل الله علیه وآله): (فرشته ى وحى در این موقع نازل گردید و به پیامبر گفت که به آنان بگوید) : وضع حضرت عیسى از این نظر مانند حضرت آدم است که او را با قدرت بى پایان خود، بدون این که داراى پدرى و مادرى باشد از خاک آفرید(6) و اگر نداشتن پدر گواه بر این باشد که او فرزند خدا است پس حضرت آدم براى این منصب شایسته تر است زیرا او نه پدر داشت و نه مادر».
ـ نمایندگان نجران: گفتگوهاى شما ما را قانع نمى کند، راه این است که در وقت معیّنى با یکدیگر مباهله کنیم و بر دروغگو نفرین بفرستیم و از خداوند بخواهیم دروغگو را هلاک و نابود کند.(7)
در این موقع پیک وحى نازل گردید وآیه ى مباهله را آورد و پیامبر (صل الله علیه وآله) را مأمور ساخت تا با کسانى که با او به مجادله و محاجه برمى خیزند و زیر بار حق نمى روند، به مباهله برخیزد و طرفین از خداوند بخواهند که افراد دروغگو را از رحمت خود دور سازد. آیه ى مباهله:
«فَمَنْ حاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جائَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبینَ».(8)
(هرکس پس از روشن شدن جریان با تو مجادله بکند بگو بیایید فرزندان و زنان ونزدیکان خود را گرد آوریم و انابه کنیم و بنالیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم).
طرفین به فیصله دادن مسأله از طریق مباهله آماده شدند، و قرار شد که فرداى آن روز همگى براى مباهله حاضر و آماده شوند.
وقت مباهله فرا رسید. قبلاً پیامبر (صل الله علیه وآله) و هیئت نمایندگى «نجران» توافق کرده بودند که مراسم مباهله در نقطه اى خارج از شهر مدینه در دامنه ى صحرا انجام بگیرد پیامبر (صل الله علیه وآله) از میان مسلمانان و بستگان زیاد خود فقط چهار نفر را انتخاب کرد که در این حادثه تاریخى شرکت نمایند، و این چهار تن جز على بن ابى طالب (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) دختر پیامبر و حسن و حسین (علیه السلام) کس دیگرى نبود زیرا در میان مسلمانان نفوسى پاکتر، و ایمانى استوارتر از نفوس و ایمان این چهار تن، وجود نداشت.
پیامبر(صل الله علیه وآله) فاصله منزل و نقطه اى را که قرار بود در آنجا مراسم مباهله انجام بگیرد با وضع خاصى طى نمود، او در حالى که حضرت حسین (علیه السلام) را در آغوش(9) و دست حضرت حسن (علیه السلام) را در دست داشت و فاطمه(علیها السلام) بدنبال آن حضرت وعلی بن ابى طالب(علیه السلام) پشت سر وى حرکت مى کردند گام به میدان مباهله نهاد و پیش از ورود به میدان مباهله به همراهان خود گفت: «من هر موقع دعا کردم شما دعاى مرا با گفتن آمین بدرقه کنید».
سران هیئت نمایندگان نجران پیش از آن که با پیامبر روبرو شوند به یکدیگر مى گفتند هرگاه دیدید که «محمد» افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد، و شکوه مادى و قدرت ظاهرى خود را نشان داد، در این صورت وى یک فرد غیر صادق بوده و اعتمادى به نبوت خود ندارد ولى اگر او با فرزندان و جگر گوشه هاى خود به «مباهله» بیاید و با یک وضع وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادى، رو به درگاه الهى گذارد، پیداست که او یک پیامبر راستگو است.
هنوز سران هیئت نمایندگى در این گفتگو بودند، که ناگهان قیافه ى نورانى پیامبر (صل الله علیه وآله) با چهار تن دیگر که سه تن از آنها شاخه هاى شجره ى وجود او بودند براى مسیحیان نجران نمایان گردیدند و همگى با حالت بهت زده و تحیّر به چهره ى یکدیگر نگاه کردند و از این که او جگرگوشه هاى معصوم و بى گناه و یگانه دختر ویادگار خود را به صحنه ى مباهله آورده است، انگشت تعجّب به دندان گرفتند و همگى گفتند که این مرد به دعوت و دعاى خود اعتقاد راسخ دارد و گرنه یک فرد مردّد، عزیزان خود را در معرض بلاى آسمانى و عذاب الهى قرار نمى دهد.
اسقف نجران گفت: «من چهره هایى را مى بینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهى بخواهند که بزرگترین کوهها را از جاى بکند، فوراً کنده مى شود و هرگز صحیح نیست ما با این قیافه هاى نورانى و با این افراد با فضیلت، مباهله نماییم، زیرا بعید نیست که همه ى ما نابود شویم، و ممکن است دامنه ى عذاب گسترش پیدا کند، و همه ى مسیحیان جهان را بگیرد و در روى زمین یک مسیحى باقى نماند».
هیئت نمایندگى با دیدن وضع یاد شده وارد شور شدند و به اتّفاق آراء تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند وحاضر شدند که هر سال مبلغى به عنوان «جِزیه» (مالیات سالانه) بپردازند و در برابر آن، حکومت اسلامى از جان و مال آنان دفاع کند. پیامبر (صل الله علیه وآله) رضایت خود را اعلام کرد، قرار شد هر سال برابر پرداخت یک مبلغ جزیى، از مزایاى حکومت اسلامى برخوردار گردند، سپس پیامبر(صل الله علیه وآله) فرمود: «عذاب سایه ى شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از درِ ملاعنه و مباهله وارد مى شدند، صورت انسانى خود را از دست داده و از آتشى که در بیابان بر افروخته مى شد، مى سوختند و دامنه ى عذاب به سرزمین «نجران» کشیده مى شد».
از عایشه نقل شده است روز مباهله پیامبر اسلام (صل الله علیه وآله) چهارتن همراهان خود را زیر عباى مشکى رنگى وارد کرد و این قسمت از آیه23 سوره ى احزاب را تلاوت نمود: «إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ».
سپس زمخشرى وارد بیان نکات آیه مباهله شده و در پایان بحث مى نویسد: «سرگذشت مباهله و مفاد این آیه بزرگترین گواه بر فضیلت اصحاب کساء بوده وسندى زنده بر حقانیت آیین اسلام است»(10). (11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.