پاسخ اجمالی:
عبدالله پسر زبیر در سال اول یا دوم هجرى به دنیا آمد. وی با سنت نبوی مخالفت می ورزید. امام علی(ع) درباره او فرموده بود:«او حیله گر و مکار است و دنبال کارى بی فرجام می رود؛ از ریسمان دین براى صید دنیا استفاده مى کند». عبدالله در تغییر عقیده پدرش و حرکت عایشه به بصره و جنگ جمل تأثیر داشت. او مردى بخیل، بدخو، حریص به حکومت و... بود. مردم در دوران ریاست او از گرسنگى و محرومیت در رنج بودند.
پاسخ تفصیلی:
عبدالله پسر زبیر بن عوّام صحابی معروف پیامبر(صلی الله علیه وآله) بوده و مادرش اسماء، دختر ابوبکر است. گویند که وى در سال اول یا دوم هجرى به دنیا آمد و از صحابه خردسال به شمار می رود.(1)
او کسى است که – پس از آنکه خون حجامت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را نوشید – پیامبر(صلی الله علیه وآله) به او فرمود: واى به حال مردم از تو!
او کسى بود که با سنت ثابت مخالفت می ورزید و هفت روز پیوسته به روزه ادامه می داد. هر چند که ذهبى در صدد برآمده تا او را معذور بداند و گفته است: شاید خبر نهى از «روزۀ پیوسته» به او نرسیده بود!(2)
او کسى است که با وجود نهى رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، سوره هاى «بقره»، «آل عمران»، «نساء» و «مائده» را در رکوع قرائت کرد. بازهم ذهبى کوشیده است که او را معذور بداند و گفته است که «حدیث نهى» هم به ابن زبیر نرسیده بود!(3)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یکى از اخبار غیبی شان درباره وی گفته است: «او حیله گر و مکار است و دنبال کارى بی فرجام می رود؛ از ریسمان دین براى صید دنیا استفاده مى کند؛ و سرانجام مصلوب قریش خواهد بود!»(4)
ابن زبیر، عثمان بن عفان را- هنگامى که در محاصره بود- ترغیب می کرد که به مکه برود ولى عثمان نپذیرفت و گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیدم که فرمود: قوچى از قریش به نام عبدالله در مکه به گور می شود؛ که گناه او به اندازه نیمى از گناه همه مردم است.(5)
عبدالله بن عمر به او هشدار داد و گفت: بپرهیز از به گور شدن در حرم خداوند! گواهى می دهم که از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیدم که فرمود: مردى از قریش در مکه ساکن می شود که اگر گناهش با گناهان موجود در عالم سنجیده شود از آن سنگینتر است. اى پسر زبیر مراقب باش که آن کس تو نباشى!(6)
عبدالله بن زبیر در تغییر جهت پدرش بیشترین تأثیر را داشت. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در همین راستا فرموده است: زبیر همچنان از ما بود تا آنکه پسرش، عبدالله، رشد کرد.(7) او کسى است که پس از شنیدن پارس کردن سگ هاى حوأب براى عایشه، وى را به ادامه مسیر حرکت به سوى بصره تشویق کرد و مانع بازگشت او گردید.(8)
ابن زبیر مدت چهل روز در خطبه اش، بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) درود نفرستاد و هنگامى که مورد اعتراض مردم واقع شد گفت: او خاندان بدى دارد! هرگاه از او یاد می کنم، دل هاشان به سوى او پرواز می کند و خوشحال می شوند؛ و من دوست نمی دارم که چشم هاشان را با این کار روشن گردانم.(9)
او کسى است که ابن عباس و محمد حنفیه و شمارى از بنی هاشم را به بیعت خویش فراخواند و چون خوددارى ورزیدند، آنان را بر سر منبر دشنام داد. آنگاه گفت: یا بیعت می کنید و یا آنکه به آتش سوزانده خواهید شد؛ ولى آنها زیر بار نرفتند. در نتیجه محمد حنفیه را همراه با پانزده تن از بنی هاشم به زندان افکند.(10)
ابن زبیر نسبت به بنی هاشم کینه می ورزید و على(علیه السلام) را لعن می کرد و دشنام می داد. او نسبت به امارت و حکومت بسیار حریص بود. وی پیش از مرگ یزید از مردم می خواست که به خونخواهى [امام حسین] برخیزند و پس از آنکه یزید مرد، حکومت را براى خودش می خواست، نه براى خونخواهى.(11)
ابن زبیر داراى صفات اخلاقى و روحیاتى بود که با خلقیات یک رئیس منافات داشت و با وجود این صفات، شایستگى خلافت را نداشت. نوشته اند: او مردى بخیل، بدخو، حسود و بسیار خلافکار بود. از این رو می بینیم که ابن حنفیه را بیرون راند و ابن عباس را به طائف تبعید کرد.(12)
مردم در دوران کوتاه ریاست او از ترس و گرسنگى و محرومیت در رنج بودند. به ویژه «موالى»(13) که انواع فشارها را از او دیدند، تا آنجا که شاعرشان درباره او سرود: « موالى از خلیفه گله دارند و به گرسنگى و خشم دچارند، به ما چه مربوط است که کدام یک از ملوک بر اطرافیان ما تسلط خواهد یافت ».(14)
تظاهر او به تقوا و پارسایى فقط براى صید و فریب افراد ساده لوح این امت بود. نقل می کنند که: زن عبد الله بن عمر با مشاهده طاعت و تقواى ظاهرى ابن زبیر بسیار به شوهرش پافشارى می کرد که با او بیعت کند. عبدالله بن عمر گفت: آیا استرهاى خاکسترى معاویه را ندیدى که با آنها حج می گزارد، پسر زبیر چیزى جز آنها را نمی خواهد!.(15)، (16)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.