پاسخ اجمالی:
عبدالله بن بدیل در جنگ صفين دلیرانه و بى امان می جنگید تا به معاويه نزديك گشت و معاويه چون روزگار را برخود تنگ يافت، دستور داد او را سنگ باران کنند. سپاه شام از هر سو به وى يورش آوردند و او و يارانش را در محاصره قرار دادند تا آن که با سنگ زدن، وی را ناتوان ساختند و او را با گروهى از يارانش به شهادت رساندند.
پاسخ تفصیلی:
در کتاب تاريخ الطبرى ـ به نقل از ابو روق هَمْدانى ـ آمده است: در جنگ صفین عبد الله بن بديل با شامیان آن چنان به نبرد پرداخت که به معاويه نزدیک شد سپس شامیانی كه با مرگ خود برای نجات معاویه هم پيمان شده بودند، به سوى وی شتافتند؛ اما عبد الله بن بديل هر كه را از سپاه شام به وى نزديك مى شد، با ضربه اى هلاك مى كرد تا آن كه هفت تن - از قهرمانان شامی- را به اين منوال كُشت.
آن گاه سپاه شام از هر سو به جانب وى يورش آوردند. و او و يارانش را در محاصره قرار دادند تا آن که با سنگ زدن، وی را ناتوان ساختند و او را با گروهى از يارانش كشتند و جمعى ديگر نیز، زخم برداشته و گريختند.(1)
و نیز در کتاب المستدرک علی الصحیحین آمده است: عبدالله بن بدیل در جنگ صفين با شجاعتى ستودنى و يورشى بى امان، به معاويه نزديك گشت و معاويه چون روزگار را برخود تنگ يافت، دستور داد او را زير بارانِ سنگ گيرند و از پاى درآورند. تا اینکه عبد الله [بِدين گونه] به شهادت رسيد.(2)
همچنین در کتاب وقعة صِفّين ـ به نقل از شعبى ـ آمده است: عبد الله بن بديل خُزاعى در جنگ صفین دليرانه بر سپاه معاويه مى زد و پيش مى رفت ... تا به معاويه و كسانى كه با او تا پاى جان پيمان بسته بودند، رسيد.
معاويه از جايگاهش بسيار عقب نشست و بر جان خود بيمناك شد. چنان که چندین بار به حبيب بن مسلمه فهری که در جناح چپ سپاه شامیان بود پيغام داد و از او يارى خواست و فرياد خواهى كرد.
...ابن بديل، با شجاعت، بر سپاه شام می زده و عزم قتل معاويه را داشت و جايگاه او را مى جُست...
معاويه - که جانش را در خطر دید - اطرافیانش را ندا داد: واى بر شما! اگر نمى توانيد با سلاح با او بجنگید، با سنگ و پاره سنگ به وى هجوم بَريد!
ياران معاويه با سنگ زدن بر عبد الله، تاختند، ابن بدیل ناتوان بر زمین افتاد. آن گاه او را کشتند.
معاويه و عبد الله بن عامر، روى به سوى وى نهادند و بالاى سرش ايستادند.
معاویه خواست او را مثله کند.
عبد الله بن عامر گفت: نه. به خدا سوگند، تا جان در تنِ من است، او مُثله نخواهد شد؛ و دستارش را بر چهره او افكند و برايش رحمت طلبيد؛ چرا كه وى از قبل، دوستش بود.
معاويه گفت: چهره اش را بگشا؛ او را مُثله نخواهيم كرد من وى را به تو بخشيدم.
ابن عامر، چهره وى را بگشود. معاويه گفت: به پروردگار كعبه سوگند، اين مرد، بزرگ پيشاهنگِ اين قوم بود.(3). (4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.