پاسخ اجمالی:
امام على(ع) به سوى معاويه، نامه هایی می فرستاد و او را به بیعت فرا می خواند. اما سياست معاويه در پاسخ به نامه های امام این بود که معمولا جواب نامه های امام را نمی داد و فرستاده را نیز نمى پذيرفت و هر گاه فرستاده از او جواب مى خواست، تنها در ضمن اشعاری امام را تهدید می نمود.
پاسخ تفصیلی:
طبری در تاریخ خود می نویسد: امام على(عليه السلام) به سوى معاويه، نامه های فرستاد و او را به بیعت فرا می خواند. اما سياست معاويه در پاسخ به نامه های امام على(عليه السلام) این بود که معمولا جواب نامه های امام را نمی داد و فرستاده را نیز نمى پذيرفت و هر گاه فرستاده از او جواب مى خواست، تنها اين اشعار را مى خواند:
«أدِم إدامَةَ حِصن أوخَذا بِيَدي *** حَرباً ضَروساً تَشُبُّ الجَزلَ وَالضَّرَما
في جارِكُم وَابنِكُم إذ كانَ مَقتَلُهُ *** شَنعاءَ شَيَّبَتِ الأَصداغَ وَاللَّمَما
أعيَى المَسودُ بِها وَالسَّيِّدونَ فَلَم *** يوجَد لَها غَيرُنا مَولىً ولا حَكَما»؛
(مانند دژى استوار بمان يا دستم را *** در جنگى خانمانسوز كه آتش برافروزد، بربند.
جنگى با همسايگان و فرزندانتان كه *** كشتن فاجعه بار آنان، موى سر و گيجگاه را سپيد كند.
جنگى كه زير دستان و بالا دستان را خسته كند*** و براى آن، جز ما سرپرستى و داورى يافت نشود).
و هرگاه( فرستاده امام) تقاضاى نوشتن پاسخ نامه را مى كرد، معاويه بيش از اين اشعار، چيزى در پاسخش نمى گفت، تا آن كه معاويه، مردى از بنى عَبْس و يك نفر هم از بنى رَواحه به نام قبيصه را فرا خواند و طومارى مُهر زده بدون متن به یشان داد كه تنها عنوانش چنين بود: از معاويه به على و دیگر هیچ نوشته ای در آن نبود. آنگاه به عَبْسى گفت: هر گاه وارد مدينه شدى، پايين طومار را بگير و آن را بلند كن، و به وى سفارش هايى كرد كه چه بگويد و فرستاده على(عليه السلام) را نيز روانه ساخت.
هر دو بيرون آمدند و در آغاز ماه ربيع اوّل، به مدينه رسيدند. وقتى وارد مدينه شدند، عبسى طومار را ـ چنان كه مأمور شده بود ـ بلند كرد و مردم، بيرون آمدند و به طومار معاویه که خالی از نوشته بود نگاه می کردند. سپس به خانه هاى خويش رفتند و دانستند كه معاويه، مخالف امام است.
آنگاه مرد عبسى رفت تا بر على(عليه السلام) وارد شد. طومار را به وى داد. وقتى على(عليه السلام) آن را باز کرد در درون آن نوشته اى نديد، به فرستاده معاويه فرمود: «چه خبر؟».
گفت: در امانم؟
امام فرمود: «بلى. فرستادگان در امان اند و كشته نمى شوند».
آن مرد عبسی گفت: قومى را پشت سر گذاشتم كه جز به انتقام، رضايت نمى دادند.
امام فرمود: «از چه كسى؟».
گفت: از خودت! من شصت هزار پيرمرد را پشت سر نهادم كه زير پيراهن عثمان، گريه مى كردند؛ پيراهنى كه براى آنان نصب شده بود و بر منبر دمشق، كشيده شده بود.
امام فرمود: «خون عثمان را از من مى خواهند؟! مگر من مانند عثمان، ستمديده و خون باخته نيستم؟ بار خدايا! در پيشگاه تو از خون عثمان، برائت مى جويم».(1)
همچنین طبری در تاریخ خود می نویسد: هرگاه فرستادگان امام علی(ع) نزد معاويه می رسيدند، معاويه آنان را معطّل می كرد، و بعضا عمرو بن عاص را فرا می خواند و با او نسبت به آنچه على(عليه السلام) برايش نوشته بود، مشورت می كرد. عمرو به وى پيشنهاد می كرد كه نزد چهره هاى سرشناس شام بفرستد و خون عثمان را به گردن على(عليه السلام) نهد و به كمك مردم شام با على(عليه السلام) بجنگد، و معاويه نيز چنين كرد.(2).(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.