پاسخ اجمالی:
عمر که طبق گفته ابن خلدون بخاطر ولع به حکومت با انصار منازعه کرد، گفته: حرص علی(ع) بر خلافت، تنها مانع من از برگزیدن او به خلافت شد. درحالیکه علی(ع) هیچ حرص و ولعی به قدرت نداشت. خود علی(ع) فرمود: «آنان ترسیدند اگر من بر آنان ولایت یابم، در خلافت نصیبى براى آنان نباشد... لذا مرا از آن بیرون راندند... آنگاه یکى از آنان گفت: فرزند ابو طالب بر کار خلافت حریص است. گفتم: شما حریص ترید. من در این کار حق خود را که خدا و رسولش قرار داده مى خواهم و شما بین من و حقم فاصله انداخته اید».
پاسخ تفصیلی:
ابن قتیبه در کتاب امامت وسیاست می نویسد: عمر گفت: چیزى که مانع من از برگزیدن علی بن ابی طالب(علیه السلام) به خلافت مى شود این است که وى حریص بر خلافت است.(1)
عمر در حالی حرص رابه علی (علیه السلام) نسبت می دهد که حرص و ولع خود و خلیفه قبل از خود را نسبت کسب قدرت در ماجرای سقیفه بنی ساعده فراموش کرده است.
ابن خلدون از علمای اهل سنت می نویسد: عجبا که عمر ولع و حریص بودن خود وخلیفه قبل از خود را از یاد برده است؛ آنگاه که انصار در سقیفه بنى ساعده گرد آمده اند تا با سعد بن عباده بیعت کنند، و خبر به ابو بکر و عمر رسید سپس آن دو، همراه با ابو عبیده با عجله به جانب سقیفه روان شدند. که در راه عاصم بن عدى و عویم بن ساعده به آنان رسیدند و از آنان خواستند که بازگردند ولى آنان بازنگشتند و به سقیفه رفتند. در آن روز، ابو بکر با مردم سخن گفت. و گفت: ما دوستان پیامبر و عشیره او هستیم و از هر کس دیگر به جانشینى او سزاوارتریم. در این باب با شما نزاعى نداریم زیرا شما را نیز بدان سبب که پیشقدم بوده اید و او را نصرت داده اید، حقى است. پس ما امیران باشیم و شما وزیران.(2)... و به خاطر خلافت با انصار به منازعه پرداختند!!!.(3)
ابن قتیبه می گوید: آنان هنگامی که تلاش خزرجیان را براى امیر کردن سعد بن عباده را دیدند، بعضى از آنان به بعضى دیگر که اسید بن حضیر از آن جمله بود، گفتند: اگر سعد بر شما امیر شود، هیچ نصیبى از کار خلافت براى شما باقى نخواهد ماند. بنابر این برخیزید و با ابو بکر بیعت کنید آنگاه اول کسی که با ابو بکر بیعت کرد عمر بن خطاب بود و دیگران هم برخاستند و با ابو بکر بیعت کردند(4).
اما تاریخ نشان می دهد که امیرالمؤمنین(علیه السلام) هیچ حرص و ولعی به قدرت نداشت مگر اینکه به وسیله آن حقی را ادا نماید.
عبد الله ابن عبّاس می گوید: در سرزمین ذو قار، نزد امیرمؤمنان(علیه السلام) رفتم. او کفش هایش را وصله مى زد. به من فرمود: «ارزش این کفش، چه قدر است؟». گفتم: ارزشى ندارد. علی (علیه السلام) فرمود: «به خدا سوگند، این برایم دوست داشتنى تر است از حکومت بر شما، مگر آن که حقّى را به پا دارم یا باطلى را از میان بردارم»(5).
همچنین در شرح نهج البلاغة به نقل از زید بن صوحان آمده است: امام علی(علیه السلام) در سخنرانى که در سرزمین ذو قار، در حالى که عمامه اى سیاه بر سر نهاده و ملحفه اى به خود پیچیده بود، فرمود: «من، حکومت در میان شما را خوش نداشتم... تا آن که بزرگان شما به دور من گرد آمدند... و با من بیعت نمودند»(6).
ابن قتیبه هم در این زمینه می نویسد؛ علی(علیه السلام) فرمود: «آنان (قریش) ترسیدند از این که اگر من بر آنان ولایت یابم، در این کار(خلافت) نصیبى براى آنان نباشد... لذا مرا از آن بیرون راندند به امید اینکه به حکومت دست یابند... آنگاه یکى از آنان گفت: فرزند ابو طالب بر کار خلافت حریص است. گفتم: «شما حریص ترید. من در این کار- حق خود را که خدا و رسولش قرار داده- مى خواهم و شما بین من و حقم فاصله انداخته اید».(7)
در کتاب الغارات هم آمده؛ علی(علیه السلام) به یاران خود فرمود: من در هنگام وفات رسول خدا (صلّى الله علیه و آله) با ابوبکر احتجاج کردم و او را شایسته خلافت ندانستم... و گفتم: اى گروه قرشیان، ما اهل بیت به مقام خلافت شایسته تر هستیم، در میان شما کسى که قرآن را خوب قرائت کند و سنت را بشناسد و دین حق را بخوبى درک کند، نیست. و این صفات در ما خاندان- پیامبر(ص)- مى باشد، قرآن و سنت و دین را خاندان رسول مى شناسند و به آن معرفت دارند.- ولی - آنها مى ترسیدند، اگر من به خلافت برسم آنها بهره و نصیبى در آن پیدا نمى کنند- آنگاه با حرص و ولع- براى همین جهت اجتماعى درست کردند، و خلافت را به دیگری دادند، و مرا از آن منع کردند، به امید اینکه در خلافت سهیم باشند و از آن استفاده کنند و بین خود بگردانند - چون به آن حریص بودند - بعد از آن هم به من گفتند: بیا با او بیعت کن و الا با شما جنگ خواهیم کرد، من هم از روى کراهت بیعت کردم و براى رضاى خداوند صبر نمودم. یکى از آنها گفت: اى فرزند ابو طالب تو براى رسیدن به خلافت حریص مى باشى.
من گفتم: شما از من حریص تر هستید، و از همگان دورتر مى باشید، چرا که شایستگى خلافت را ندارید، من اگر حق خود را مى خواهم، [حقی که] خدا و رسول مرا به این مقام برگزیده اند، آیا اگر من حق خود را طلب کنم حریص بحساب مى آیم؟ شما [به آن حرص و ولع می ورزید] و شما هستید که مرا از آن منع مى کنید، و بین من و خلافت فاصله مى اندازید.(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.