پاسخ اجمالی:
بعداز پیامبر(ص) و تا زمانی که خلیفه سوم کشته شد بر اساس تقسیم ناعادلانه بیت المال و عدم رعایت مواسات بین مردم، سیره رسول خدا(ص) در حکومت عادلانه فراموش شده بود و اشراف و قدرتمندان از حضرت علی(ع) انتظار داشتند به همان شیوه نادرست و تبعیض آمیز خلفا در مملکت داری عمل کند.
در این شرایط حضرت علی(ع) – که همواره بر شایستگی شان بر خلافت تاکید داشتند – فقط برای اتمام حجت بر مردم، اعلام بی اعتنایی شان به این مقام و بیان این که نکته روش خلافت شان با دیگران متفاوت است، در ابتدا از پذیرش آن خودداری کردند.
پاسخ تفصیلی:
خودداری امام علی(علیه السلام) از پذیرش بیعت مردم بعداز کشته شدن خلیفه سوم و ایراد این عبارت که «دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي»(1)؛ (مرا رها كنيد و ديگرى را بطلبيد)، هیچ گونه منافاتی با این حقیقت ندارد که جانشینی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بر اساس توصیه های متعدد خود ایشان، حق و تکلیف حضرت علی(علیه السلام) بود. این کلام و این خودداری اولیه از سوی آن امام به این خاطر نبود که ایشان، این مقام را حق خود نمی دانستند، بلکه به این خاطر بود که بر مردم اتمام حجت نمایند و بی اعتنایی خود را به این مقام ثابت کنند. توجه کردن به شرایط تاریخی ای که منجر به کشته شدن خلیفه سوم و روی آوردن مردم به حضرت علی(علیه السلام) شد، ما را در فهم معنای خودداری اولیه ایشان از پذیرش خلافت یاری می کند.
خلفاى پيش از حضرت علی(علیه السلام) سنّت رسول خدا(صلّى اللّه عليه و آله) را در تقسيم عادلانه بيت المال و رعايت مواسات بين مردم تغيير دادند. آنها عرب را بر عجم و موالى را بر بردگان و بزرگان قبيله را بر افراد عادى مقدم داشتند. هنگامى كه عثمان به حكومت رسيد اين موضوع تشديد شد. او خويشاوندان خود را از بنى اميه بر ساير مردم برترى بخشيد. مقامات و پست هاى حكومت را بين آنها تقسيم كرد و اموال عظيمى از بيت المال را در اختيار آنها گذاشت. سال ها اين رسم در ميان آنان رواج داشت و بسيارى از مردم به آن خو گرفته بودند و سيره رسول خدا(صلّى اللّه عليه و آله) به فراموشى سپرده شده بود. بعد از كشته شدن عثمان همگان دست بيعت را به سوى امام على(عليه السلام) دراز كردند. بزرگان قبايل و افراد سرشناس از آن حضرت انتظار داشتند كه به همان شيوه خلفا عمل كند در حالى كه امام تنها سيره پيامبر اكرم را ملاک مى دانست. بنابراین پیش از هر چیز باید بر آنها اتمام حجت می کرد و اعلام می نمود که قرار نیست مطابق خواسته آنها عمل کند.(2)
امام در این خطبه می فرماید: «دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِب» (3)؛ (مرا رها كنيد و ديگرى را بطلبيد! چرا كه ما به استقبال چيزى مى رويم كه چهره ها و رنگ هاى گوناگون دارد و دل ها نسبت به آن استوار و عقل ها بر آن ثابت نمى ماند [چون قبول زمام دارى در اين شرايط بسيار مشكل و طاقت فرساست] ابرهاى تيره و تار افق ها را پوشانيده و راه مستقيم حق [در اين فضاى ظلمانى] ناشناخته است. بدانيد اگر من دعوت شما را بپذيرم مطابق آنچه خود مى دانم [با اصول حق و عدالت] با شما رفتار خواهم كرد و هرگز به سخن اين و آن و سرزنش سرزنش كنندگان گوش نخواهم داد).
علاوه بر شرایط و تغییرات اجتماعی و فرهنگی ای که برای اشراف و قدرتمندان جامعه اسلامی در زمان کشته شدن عثمان پدیده آمده بود، بسيارى از توده مردم نيز از ارزش هاى اسلامى فاصله گرفته و به خاطر وفور غنايم جنگى آلوده زرق و برق دنيا شده بودند. افكار جاهلى در ميان آنها خودنمايى مى كرد و شیوه زندگى عصر پيامبر به خاطر بى توجّهى خلفا به فراموشى سپرده شده بود. به دلیل پدید آمدن این شرایط اجتماعی، امام علی(علیه السلام) خود را بر سر یک دو راهى مى ديد: تسليم نشدن در برابر بيعت مردم در آن شرايط بحرانى يا تن دادن به بيعت و استقبال از طوفان ها و بحران ها و امواج سهمگين اجتماعى. اما امام كسى نبود كه مانند سياستمداران دنيا طلب طرح واقعى خود را براى حكومت اسلام پنهان سازد و با نشان دادن در باغ سبز و فريبكارى آنها را به بيعت بکشاند و بعد از نشستن بر تخت قدرت طرح اصلى خود را آشكار سازد. او هرگز به اين گونه فريبكارى ها تن در نمى داد(4) و مايل بود همه چيز را قبلا به طور آشكار با مردم در ميان بگذارد و مشكلات بيعت شان را براى آنها بيان كند. بديهى است براى كسى كه از ديدگاه ارزش هاى الهى به حكومت مى نگرد دليلى ندارد كه خود را با فريبكارى و به هر قيمت ممكن به قدرت برساند.(5)
با این توضیحات مشخص می شود، خودداری اولیه امام از پذیرش خلافت – که به تصریح خودشان و اعتراف دشمن شان لایق ترین فرد برای تصدی این مقام بود – فقط برای اعلام عدم علاقه شان به خلافت و نشان دادن تواضع شان در این امر است تا به مردمى كه اصرار در بيعت با او داشتند بگويند كه اگر من قدرت را به دست گيرم برنامه ام دنباله روى از روش هاى نادرست پيشين نيست؛ بلكه چاره اى جز اين ندارم كه شما را به راه حق باز گردانم و ارزش هاى عصر پيامبر را زنده كنم هر چند خوشايند گروه زيادى نباشد و علم مخالفت بر پا دارند و طوفان هايى به پا كنند.(6)
اهمیت این اتمام حجت ها از آن جایی روشن می شود که تاريخ با صراحت به ما می گوید که چگونه تمام پيش بينیهاى امام(عليه السلام) در اين كلام شريف به وقوع پيوست و بر خلاف آنچه برخى از كوته نظران مى انديشند، حضرت علی(علیه السلام) كاملا از شرايط سخت دوران حكومت خود آگاه بود و تمام واكنش هاى مخالفان را پيش بينى مى كرد و هرگز غافلگير نشد و چيزى برخلاف آنچه گفته و پیش بینی نموده بود روى نداد.(7)
با توجه به اين نكات نوبتى براى اين باقى نمى ماند كه بحث كنيم آيا اين خطبه دليل بر آن نيست كه امامت منصوص نبوده است. زيرا اين سخن را كسى مى گويد كه تنها ظاهر اين خطبه را مورد توجه قرار دهد و از تمام قراين تاريخى و سخنان ديگر امام(عليه السلام) در نهج البلاغه و غير آن چشم بپوشد.
انعکاس موضوع غصب شدن خلافت در نگاه حضرت علی(علیه السلام) را می توان در خطبه های مختلف آن حضرت مشاهده کرد. خطبه سوم نهج البلاغه که به خطبه شقشقیه نیز معروف است یکی از آن خطبه هاست و در آن عباراتی به کار رفته است که صریحا نشان می دهد امام علی(علیه السلام) خلافت را بعداز پیامبر(صلی الله علیه وآله) غصب شده و خود را لایق ترین فرد برای تصدی آن مقام می دانستند. به برخی از این عبارات دقت کنید: «اَما وَاللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ اَبى قُحافَةَ وَ اِنَّهُ لَيَعْلَمُ اَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحى... فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْباً، وَطَوَيْتُ عَنْها كَشْحاً، وَ طَفِقْتُ اَرْتَأى بَيْنَ اَنْ اَصُولَ بِيَد جَذّاءَ، اَوْ اَصْبِرَ عَلى طِخْيَة عَمْياءَ... فَرَاَيْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلى هاتا اَحْجى، فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذًى، وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً! اَرى تُراثى نَهْباً» ؛ (هان! به خدا قسم ابوبكر پسر ابوقحافه جامه خلافت را پوشيد در حالى كه مى دانست جايگاه من در خلافت چون محور سنگ آسيا به آسياست... اما از خلافت چشم پوشيدم و روى از آن برتافتم و عميقاً انديشه كردم كه با دست بريده و بدون ياور بجنگم، يا آن عرصه گاه ظلمت كور را تحمل نمايم... ديدم خويشتندارى در اين امر عاقلانه تر است پس صبر كردم در حالى كه گويى در ديده ام خاشاک بود و غصه راه گلويم را بسته بود مى ديدم كه ميراثم به غارت مى رود...).(8)
علاوه بر آن حضرت علی(علیه السلام) در موارد متعدد و به بهانه های گوناگونی، هم در زمان خلافت خلیفه اول، هم در زمان تشکیل شورای شش نفره، هم در زمان خلافت خلیفه سوم، هم در زمانی که خودشان خلیفه بودند، با استدلال های مختلف و با اشاره به آیاتی از قرآن که موضوع شایستگی شان را برای خلافت بیان می کنند، صراحتا حق خود را در جانشینی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) مورد تأکید قرار می دادند.(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.