پاسخ اجمالی:
حدیث ولایت به روایت ترمذى از عمران بن حُصین اعتبار دارد؛ چرا که رجال سند حدیث همگى از ثقات نزد اهل سنت مى باشند. ناصرالدین البانى نیز این حدیث شریف را نقل کرده و سعى بلیغ در تصحیح سند آن نموده است. همچنین این حدیث مورد تصحیح ابن حبّان است، علاوه بر این که حدیث فوق به صورت متفرّق از طرق دیگر نیز نقل شده که در سند آن شیعه وجود ندارد؛ همانند جمله «انّ علیّاً منّى و أنا منه» که در «صحیح بخارى» نقل شده است.
پاسخ تفصیلی:
ترمذى حدیث ولایت را از قتیبة بن سعید و او از جعفر بن سلیمان ضبعى و او از یزید رشک، از مطرف بن عبدالله، از عمران بن حُصین نقل کرده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) لشکرى را به فرماندهى على بن ابى طالب(علیه السلام)[به سمت يمن] فرستاد. حضرت در آنجا کنیزى را گرفت. برخى بر او اعتراض کردند و لذا چهار نفر از اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) قرار گذاشتند هنگامى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را ملاقات کردند جریان را به او خبر دهند. مسلمانان هر گاه که از سفرى باز مى گشتند ابتدا خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مشرّف شده و بر او درود مى فرستادند، آن گاه به کار خود مى پرداختند. لشکر که به مدینه رسید آن چهار نفر خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آمدند. یکى از آن ها عرض کرد: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)! آیا مى دانید که على بن ابى طالب چه کرد؟ پیامبر از او روى برگرداند. نفر دوّم ایستاد و همین اعتراض را تکرار کرد و پیامبر از او نیز روى برگرداند. در مورد نفر سوّم نیز همین قصه تکرار شد. نفر چهارم که اعتراض کرد، پیامبر رو به او کرد و در حالى که غضب در چهره او نمایان بود، فرمود: «ما تریدون فی علىّ، ما تریدون فی علىّ، ما تریدون فی علىّ؟ انّ علیاً منّى وانا منه وهو ولىّ کل مؤمن من بعدى»؛ (چه از على مى خواهید، چه از على مى خواهید! چه از على مى خواهید؟ همانا علىّ از من و من از اویم و او ولىّ هر مؤمنى بعد از من است).(1)
رجال سند حدیث همگى از ثقات نزد اهل سنت مى باشند؛
الف) ترمذى که نزد اهل سنت بى نیاز از تعریف است.
ب) قتیبة بن سعید؛ او کسى است که مطابق نقل سمعانى، محدّث جلیل القدر بوده و بخارى و مسلم و ابوداوود و ترمذى از او روایت نقل کرده اند.(2)
ناصرالدین البانى نیز این حدیث شریف را در کتاب «سلسلة الاحادیث الصحیحة» حدیث رقم 2223 نقل کرده و سعى بلیغ در تصحیح سند آن نموده است.
او بعد از نقل برخى از سندها مى گوید: «اگر کسى اشکال کند که اجلح که در برخى از سندها آمده شیعى است و نیز در سند دیگر جعفر بن سلیمان وجود دارد که او نیز شیعى است، آیا این باعث طعن در حدیث نیست؟
در جواب مى گوییم: هرگز؛ زیرا اعتبار در روایت حدیث به صدق و حفظ است، و مذهب را خودش و خداى خودش مى داند، او حسابگر است. و لذا مشاهده مى کنیم که صاحب صحیح بخارى و مسلم و دیگران، حدیث بسیارى از مخالفین؛ امثال خوارج و شیعه و دیگران را تخریج کرده اند...
و نیز این حدیث مورد تصحیح ابن حبّان است، با آن که راوى آن در کتاب ابن حبان جعفر بن سلیمان است، کسى که تشیّع داشته و در آن نیز غالى بوده است. و حتى بنا بر تصریح او در کتاب «الثقات» او بغض شیخین را داشته است... .(3)
علاوه بر این که حدیث فوق به صورت متفرّق از طرق دیگر نیز نقل شده که در سند آن شیعه وجود ندارد؛ همانند جمله «انّ علیّاً منّى و أنا منه» که در «صحیح بخارى» حدیث 2699 نقل شده است... .
و امرى که جاى بسیار تعجّب است این که چگونه شیخ الاسلام ابن تیمیه جرأت بر انکار و تکذیب این حدیث در «منهاج السنة»(4) داشته؛ ...من وجهى در تکذیب او نسبت به این حدیث نمى بینم جز آن که بگویم او در ردّ بر شیعه سرعت به خرج مى داده و مبالغه داشته است. خداوند از گناه ما و گناه او بگذرد».(5)، (6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.