پاسخ اجمالی:
ابوهريره شناخته ترين فرد در اهل صفه و کسي بود که در طول عمر پيغمبر(ص) همانجا مسکنش بود. ابوهريره می گوید: تنگدستي از مساکين صفه بودم براي آن که شکم خود را پر کنم با رسول خدا(ص) همراهي مي کردم. بنا براحاديث اهل سنت، ابوهريره جايگاه و پناهگاهي جز صفه نداشت و براي سيري شکمش جز نشستن بر سر راه رهگذران و درخواست و ابراز گرسنگي مأموريتي ديگر نداشته است؛ نام وی در هیچ جنگ و صلحي برده نشده، بله گفته اند در جنگ موته از ترس لشگر دشمن پا به فرار گذاشت.
پاسخ تفصیلی:
وقتی که ابوهریره به اسلام گروید، به تنگدستان صفه(1) پیوست. آنان چنان که «ابو الفداء» در تاریخ خود معرفی می کند:
«مردمی تهیدست بودند که نه منزلی داشتند و نه قبیله ای. در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجد می خوابیدند و در آن مأوی می گزیدند، جایگاه آنان صفه (ایوان) مسجد بود از این رو آنان را «اهل صفه» خوانده اند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام شام، گروهی از آنان را به شام فرا می خواند و بقیه را گروه گروه بر اصحاب تقسیم می کرد تا شامشان دهند. ابوهریره از معروفترین اهل صفه بود(2) و...»
نیز ابونعیم اصفهانی در حلیة الاولیاء(3) تصریح کرده است که ابوهریره شناخته ترین اهل صفه و کسی بود که در طول عمر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از آنجا منتقل نشد و همانجا مسکنش بود. او کسی بود که همة کسانی را که در آنجا ساکن بودند و همه آنانی را که بعداً آمده بودن بخوبی می شناخت و...» و چنان که در اول بیوع از صحیح بخاری آمده است ابوهریره در ضمن حدیثی بلند دربارة خود چنین می گوید: «تنگدستی از مساکین صفه بودم»(4) در صحیح بخاری(5) نیز آمده است که ابوهریره گفت: «هفتاد مرد از اهل صفه(6) را دیدم که هیچ کدام رداء بر تن نداشتند بلکه پارچه و یا عبایی بر دوش خود داشتند. آن را از گردن آویخته بودند، برخی از آنها تا نیمی از ساق را بیشتر نمی پوشانید. برخی دیگر تا دو زانو را می پوشانید و شخص از هراس آن که مبادا عورتش دیده شود با دو دستش آن را می گرفت.»
در صحیح بخاری(7) در ضمن حدیث بلندی از ابوهریره آمده است: «ابوهریره برای سیری شکمش ملازم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.» در همانجا از طریق ابن مسیب و ابو سلمه از ابوهریره در ضمن یک حدیث(8) آمده است:
«برای آن که شکم خود را پر کنم با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همراهی می کردم» در جای دیگر دربارة خود چنین می گوید(9):
«از اهل صفه بودم. روزه بودم، شب که فرا رسید، از درد شکم به قصد قضای حاجت بیرون رفتم. هنگامی برگشتم که غذا تمام شده بود. اغنیای قریش برای اهل صفه غذا می فرستادند. گفتم: حال به پیش چه کسی بروم؟ کسی گفت: برو به نزد عمر بن خطاب، هنگامی به نزدش رفتم که تسبیح پس از نماز می گفت. وقتی فارغ گشت به او گفتم: برایم قرآن بخوان، در حالی که چیزی جز غذا نمی خواستم. آنگاه چند آیه از سورة آل عمران خواند. وقتی به خانه رسید مرا کنار در رها کرد و خود به درون رفت ولی دیر کرد. با خود گفتم: لباس را بیرون می کند و سپس فرمان می دهد که برایم غذایی بیاورند ولی چیزی ندیدم؛ وقتی که خیلی معطل شدم. برخاسته و راه افتادم؛ به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برخوردم و همراه او شدم تا به خانه رسید. حضرت کنیزک سیاهی(10) را که داشت فرا خواند و فرمود: آن ظرف را بیاور. او نیز ظرف را که اندکی غذا(11) در آن بود آورد. گویا غذا جو بوده که پس از خورده شدن، اندکی از آن در کناره های ظرف مانده بود. آنقدر از آن خوردم که سیر گشتم.»
او در بسیاری از مواقع، خویش را این چنین توصیف می کرد:(12)
«به خدایی که جز او خدایی نیست سوگند که از شدت گرسنگی به کبد بر زمین می افتادم و از شدت جوع بر شکم خویش سنگ می بستم. روزی در محل خروجی مسجد بر سر راه آنان نشستم. وقتی که ابوبکر گذشت درباره یکی از آیات قرآن از او پرسشی کردم حال آن که تمنای من قدری غذا بود که سیر شوم. ابوبکر بی آن که چنان کند گذشت. آنگاه عمر گذشت. از او نیز دربارة یکی از آیات قرآن کریم پرسیدم حال آن که می خواستم شکمم را سیر کند و چنان نکرد و ردّ شد. آنگاه ابو القاسم (صلی الله علیه و آله و سلم) عبور کرد. وقتی مرا دید تبسمی کرد و از صورتم به خواسته ام پی برد. فرمود: ای ابوهرّ! عرض کردم: بله رسول الله! فرمود: با من بیا. به راه افتاد و من نیز در پی او روان شدم. داخل خانه شد. به من نیز اجازة ورود داد. من نیز وارد شدم. قدری شیر در کاسه ای یافتیم. حضرت فرمود: این شیر از کجا آمده است؟ گفتند: فلان زن یا مرد برای شما آورده است. فرمود ای ابوهرّ! عرض کردم: بفرمایید. فرمود: به سمت اهل صفه بشتاب و آنان را برای من فرا خوان. آنان مهمانان اسلامند و هیچ کسی را ندارند که به آنجا پناه ببرند. وقتی که به دست آن حضرت صدقه ای می رسید بی آن که خود چیزی بردارد آن را برای اهل صفه می گذارد. و اگر کسی هدیه ای می فرستد، آنان را در هدیه خود شریک می ساخت. ابوهریره می گوید: از این حرف ناراحت شدم. با خود گفتم: به اهل صفه چه ربط دارد؟ من سزاوارترم که از آن قدری بنوشم و نیرویی به دست آورم. وقتی که آنان آمدند، ای بسا که از آن چیزی برایم نماند ولی ناگزیر بودم که امر خدا و رسولش را اطاعت کنم. لذا به سوی اهل صفه رفته آنان را فرا خواندم. آنان نیز پذیرفتند و روی آوردند. اذن ورود خواستند. به آنان اجازه ورود داده شد. هر کس بر جای خود نشست. حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود: ای ابوهرّ! ظرف را بردار و به آنان بده. من نیز ظرف شیر را برداشتم و شروع کردم به نوشانیدن شیر به آنان. به هر کس که می رسیدم آنقدر می دادم که سیراب می گشت. به همین ترتیب یکی یکی به همه دادم تا این که به حضرت رسیدم. عرض کردم همة قوم را سیراب کردم. ظرف را گرفت و تبسمی فرمود: ای ابوهریره! من مانده ام و تو. عرض کردم: بله چنین است. فرمود: بنشین و بنوش. و من می نوشیدم. تا این که عرض کردم: نه دیگر، به آن کس که تو را به حق برانگیخت دیگر جایی برایش ندارم. آنگاه ظرف را به او دادم. پس از حمد و ذکر نام خداوند باقی را نوشید.(13)»
در صحیح بخاری(14) از ابوهریره نقل شده است: «خود را دیدم که از گرسنگی بی حال میان منبر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و حجرة عایشه افتادم. کسانی که می آمدند، پای بر گردنم می گذاشتند و می پنداشتند که من دیوانه ام و حال آن که دیوانه نبودم؛ این اثر گرسنگی شدید بود.»
ذوالجناحین، جعفر بن ابی طالب(علیه السلام) نسبت به تهیدستان و ضعیفان، بسیار نیکوکردار و کثیر الصدقه بود و سخت عطوفت داشت. او ابوهریره را اطعام می کرد. ابوهریره نیز او را دوست داشت و چنان که در شرح حال جعفر(علیه السلام) در «الاصابه» آمده است، پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) او را بر همه کس برتری می داد.
نیز بخاری(15) با اسناد خود تا ابوهریره از او نقل می کند:
«مردم می گویند که ابوهریره زیاده بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) حدیث می بندد. حال آن که من همیشه با آن حضرت بودم تا شاید شکمم سیر باشد؛ خمیر نخورم و به جای لباس، پارچه ای بر خود نیندازم و در خدمت فلان زن یا مرد در نیایم. در آن زمان از فرط گرسنگی سنگریزه بر شکم می بستم. از کسی آیه ای را که می دانستم می پرسیدم، شاید به من روی کند و غذایی بدهد. در این میان نیکوکارترین مردم برای تنگدستان جعفر بن ابی طالب ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بود. او به ما روی می آورد و با هر چه که در خانه داشت از ما پذیرایی می کرد.(16)»
همچنان جایگاه او در شب و روز صفه بود و تا وقت ارتحال رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از این دنیای فانی و پیونستنش به رقیق اعلی، جایگاه و پناهگاهی جز صفه نداشت. و پیش از آن ابوهریره برای سیری شکمش جز نشستن بر سر راه رهگذران و درخواست و ابراز گرسنگی کاری نداشت. مأموریتی دیگر نیز نداشته است؛ نه در جنگی و نه در صلحی نامی از او برده نشده. بله گفته اند در روز موته از ترس لشگر دشمن پا به فرار گذاشت.(17)
عده ای پنداشته اند او در میان گروهی بوه است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آنان را با علی (علیه السلام) برای اعلان برائت به مکه گسیل داشت و هم او در روز حج اکبر آنقدر فریاد زد که صدایش گرفت.(18)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.