پاسخ اجمالی:
عمر گفت: امر خلافت را به این شش نفرى می سپارم که پیامبر(ص) از آنان خشنود بود و آنها را بهشتى خواند. آنگاه دستور داد؛ اگر پنج نفر اجتماع کرده و یک نفر خوددارى نمود، سر آن یک نفر را بزن! و اگر چهار نفر اتّفاق کرده و دو نفر خوددارى نمودند، سر آن دو نفر را بزن! و اگر سه نفر به کسى و سه نفر بعدی به کسى دیگر رضایت دادند، به نفع کسانى باشید که عبد الرحمان بن عوف در میان آنهاست و بقیّه را [که پیامبر(ص) بهشتی خوانده] گردن زنید و بکشید.
پاسخ تفصیلی:
در کتاب الطبقات الکبرى آمده: عمر بن خطّاب گفت: امر خلافت را به این شش نفرى می سپارم که پیامبر(صلی الله علیه وآله) از آنان خشنود بود و آنها را بهشتى خواند: على بن ابى طالب(علیهما السلام) و زبیر بن عوّام، عبد الرحمان بن عوف و عثمان بن عفّان، طلحة بن عبید الله و سعد بن ابی وقاص.(1) - نزد اهل سنت این افراد از اعضای عشره مبشره می باشند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) آنها را بهشتی خوانده است -.(2) آنگاه به صهیب بن سنان گفت: پس از مرگم این گروه را داخل خانه اى کن و بالاى سر آنها بِایست. اگر پنج نفر درمورد خلافت اجتماع کردند و یک نفر خوددارى نمود، سر آن یک نفر را با شمشیر بزن! و اگر چهار نفر اتّفاق کردند و دو نفر خوددارى نمودند، سر آن دو نفر را بزن! و اگر سه نفر به کسى و سه نفر بعدی به کسى دیگر رضایت دادند، عبد الله بن عمر را داور کنید! و اگر به حکم فرزندم رضایت ندادند!؟ به نفع کسانى باشید که عبد الرحمان بن عوف در میان آنهاست و بقیّه را، اگر همراهى نکردند، گردن زنید و بکشید!. (3)
در کتاب امامت و سیاست نقل شده است که عمر گفت: اگر پنج نفر به توافق رسیدید و یک نفر مخالفت کرد، گردن او را بزنید. اگر چهار نفر در مورد فردى به توافق رسیدند و دو نفر مخالفت کردند، گردن آن دو نفر را بزنید. و اگر سه نفر در مورد فردى به توافق رسیدید و سه نفر دیگر در مورد دیگرى به توافق رسیدند در این صورت از فرزندم عبد الله بخواهید که وى سخن آخر را بگوید و اگر در این صورت نیز عده ای مخالفت کردن، گردن آنهای که به مخالفت برخاستهاند بزنید(4).
و نیز در کتاب التنبیه والإشراف آمده: عمر کار خلافت را پس از خود به شوراى شش نفرى واگذار نمود و گفت: اگر پنج نفر هم سخن شدند و یکى مخالفت کرد او را بکشید و نیز اگر چهار تن هم سخن بودند و دو تن مخالف بودند آن دو تن را بکشید و اگر دو گروه شدند از گروهى که عبد الرحمن بن عوف در آنست پیروى کنید و اگر گروه دیگر نخواست بپذیرد آنها را بکشید.(5)
ابن اثیر در کتاب الکامل فی التاریخ می نویسد: عمر به صهیب گفت: تو بعد از مرگم نماز را بعنوان پیشوا تا سه روز بخوان. سپس آن جماعت (على بن ابى طالب(ع) و زبیر بن عوّام، عبد الرحمان بن عوف و عثمان بن عفّان، طلحة بن عبید الله و سعد) را در یک خانه جمع کن و خود بر سر آنها بایست اگر پنج نفر متفق شدند و یکى از آنها مخالفت کرد تو سر مخالف را با شمشیر بشکاف و اگر چهار مرد متفق و دو مرد مخالفت کنند تو سر آن دو مرد را بزن. و اگر سه مرد راى بدهند و سه مرد دیگر مخالفت کنند عبد الله بن عمر را حکم ما بین آنها نمائید و اگر حکم عبد الله بن عمر را نپذیرند با دسته که عبد الرحمن عوف میان آنها باشد همراه باشید و دسته مخالف را بکشید و چنانچه مردم نیز از متابعت و موافقت با اجتماع خوددارى کنند کشته شوند.(6)
در کتاب الغارات آمده عمر ابو طلحه انصارى را نزد خود طلبید و گفت: هنگامى که مرا دفن کردید، بلا فاصله این شش نفر را در اطاقى جمع کنید. آنان باید به سرعت براى انتخاب خلیفه از میان خود اقدام کنند، شما پنجاه نفر از انصار را در حالى که شمشیرهاى خود را در دست دارند در آنجا حاضر کنید، و منتظر باشید تا آنها کار خود را انجام دهند، اگر پنج نفر از آنها در مورد یک نفر موافقت کردند و یکى از آنها مخالفت کرد گردن او را بزنید. اگر چهار نفر با انتخاب یک نفر موافقت نمودند و دو نفر مخالفت کردند گردن آن دو نفر را بزنید و اگر سه نفر موافق بودند و سه نفر مخالف، بنگرید در هر طرف که عبد الرحمان بن عوف باشد را برگزینید، و اگر سه نفر بر مخالفت خود اصرار کردند گردن آن سه نفر را بزنید.(7)
و نیز در کتاب تاریخ یعقوبى نقل شده: عمر، ابو طلحه (زید بن سهل انصارى) را بر آنان گمارد و گفت: اگر چهار نفر رضایت دادند و دو نفر مخالفت کردند، گردن آن دو نفر را بزن و اگر سه نفر رضایت دادند و سه نفر مخالفت کردند، گردن آن سه نفرى را بزن که عبد الرحمان در میانشان نیست و اگر سه روز گذشت و به هیچ کس رضایت ندادند، همه آنها را [که پیامبر(صلی الله علیه وآله) بهشتی خوانده] گردن بزن.(8).(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.