پاسخ اجمالی:
عمرو بن عاص بن وائل بن هاشم، از سیاستمداران پنجگانه عرب است. فتنه ها از او آغاز و به او ختم مى شود. تاریخ، نیرنگ هاى او را نقل کرده است. پدر او عاص همان کسى است که قرآن صريحاً او را أبتر خوانده، چون مادر عمرو ليلا مشهورترين زن بد کاره مکّه بوده، هنگامى که عمرو عاص را به دنيا آورد بين پنج نفر از کسانى که با او همبستر شده بودند مردد بود و بدليل اينکه عاص به او پول بيشترى مى داد، عمرو را به او ملحق کرد. عمرو به هنگام مرگ در سال 43 به پسرش گفت: من دنياى معاويه را آباد کردم و دين خود را فاسد نمودم .
پاسخ تفصیلی:
عمرو بن عاص بن وائل بن هاشم.
او یکى از سیاستمداران پنجگانه عرب است. فتنه ها از او آغاز و به او ختم مى شود. تسلّط او در شرارت و فتنه انگیزى مشهور و مسلّم است و نیرنگ هاى او در کتاب ها فراوان آمده، و آثار و کتب تاریخ و سیره، آن ها را نقل کرده اند. اگر مى خواهید دربارۀ مصداق بارز ستمکارى و فساد و تباهى سخن بگویید مى توانید درباره عمرو عاص صحبت کنید و هرچه بگویید اغراق نکرده اید و هیچ گناهى بر آن نیست، چنانکه در کلمات صحابه نخستین این گونه مطالب را پیرامون او مى یابید. آرى این انسان پست و بى اصل و نسب شایسته چنین کلماتى است. در اینجا ما شرح حال او را از چند جهت مورد بررسى قرار مى دهیم:
نسب عمرو عاص:
پدر او همان کسى است که قرآن مجید صریحاً او را «أبتر» خوانده است: «إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الاَْبْتَرُ»(1)؛ (بدان دشمن تو قطعا بریده نسل و بى عقب است!). در تفسیر این آیه دیدگاه اکثر مفسران و علما همین است(2).
هر چند در برخى از تفاسیر مصداق این آیه بین پدر عمرو و أبوجهل و أبولهب و عقبة بن أبى معیط و افراد دیگر مردّد مانده است، امّا مى توان گفت که قول صحیح همان است که فخر رازى در تفسیر این آیه ذکر کرده است. او مى گوید: «تمامى نام بُردگان، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را نکوهش کرده اند امّا عاص بن وائل (پدر عمرو) بیش از همه به ایشان اهانت کرده است. بنابراین آیه کریمه همه آنها را شامل مى شود، ولى آیه و پستى و حقارتى که در آن مطرح شده با تأکید خاصّى به این لعین اختصاص دارد. از این رو بین مفسّران مشهور شده است که عاص بن وائل مراد از این آیه است».
تابعى بزرگ، سلیم بن قیس هلالى در کتابش روایت مى کند:
آیه کریمه درباره شخص نامبرده (عاص بن وائل) است، او یکى از سرزنش کنندگان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) بود که وقتى ابراهیم پسر ایشان وفات کرد، گفت: محمّد أبتر شده است و دیگر نسلى ندارد(3).
از این آیه کریمه در مى یابیم: هر فرزند پسر یا دخترى که به عاص بن وائل نسبت داده مى شود، چه عمرو عاص و چه دیگران، حلال زاده نیست و فضیلت عمرو عاص از ناحیه اصل و نسب از همین جا معلوم مى شود. علاوه بر این، مادر او «لیلاى عنزیّه جلاّنیّه» است.
مادر او لیلا مشهورترین زن بد کاره در مکّه، و ارزان ترین آنها در گرفتن اجرت بوده است، و هنگامى که او عمرو عاص را به دنیا آورد پنج نفر از کسانى که با او همبستر شده بودند ادّعا کردند که پدر عمرو هستند امّا لیلا از آنجا که عمرو شباهت بیشترى به عاص داشت و عاص به او پول بیشترى مى داد، عمرو را به او ملحق کرد. «أروى» دختر حارث بن عبدالمطّلب وقتى بر معاویه وارد شد این داستان را بیان کرده است(4).
حضرت امام حسن مجتبى(علیه السلام) در مجلسى که معاویه و دیگران حضور داشتند به عمرو عاص فرمود: «أمّا أنت یا بن العاص فإنَّ أمرک مشترک، وضعتک اُمّک مجهولاً من عِهر وسِفاح، فتحاکم فیک أربعة من قریش، فغلب علیک جزّارُها، ألأمُهم حَسَباً، وأخبثُهم منصباً، ثمّ قام أبوک فقال: أنا شانئ محمّد الأبتر، فأنزل الله فیه ما أنزل»؛ (امّا تو اى پسر عاص! نَسَبت مشترک است، و مادرت از راه زنا و همخوابگى نامشروع تو را به دنیا آورد، و چهار نفر از قریش(5) ادّعا کردند که پدر تو هستند، و سرانجام سلاّخِ آنها و بى اصل و نَسب ترین آنها و پایین ترین و پست ترین آنها از حیث مقام و رتبه، بر دیگران چیره گشت و پدر تو شد، بعد پدر تو به پا خواست و گفت: من کسى هستم که محمّد را به اینکه فرزندى ندارد و ابتر است نکوهش مى کنم. و خداوند در حقّ او آن آیه کریمه را نازل فرمود)(6).
أبوعبیده معمر بن مثنّى متوفّاى (209، 211) در کتاب «الأنساب» روایت مى کند:
در روز ولادت عمرو دو نفر بر سر او با هم نزاع کردند: ابوسفیان و عاص. گفتند بگذارید مادرش حکم کند. او گفت: این پسر از عاص بن وائل است. ابوسفیان گفت: من شک ندارم که خودم او را در رحم مادرش قرار دادم امّا مادرش نپذیرفت و عاص را برگزید. وقتى که به او گفته شد: نسب ابوسفیان شریفتر است! جواب داد: عاص بن وائل پول و نفقه بیشترى به من مى دهد و ابوسفیان بخیل است(7).
مرگ عمرو عاص:
به نظر مورّخان صحیح ترین دیدگاه آن است که او در شب عید فطر سال (43) در گذشت. او نزدیک به (90) سال زندگى کرد. عجلى مدّت عمر او را(99) سال مى داند.
پشيماني بي ثمر در لحظه مرگ:
یعقوبى در تاریخش(8) مى نویسد: وقتى که مرگ عمرو فرا رسید به پسرش گفت: «لودَّ أبوک أنّه کان مات فی غزاة ذات السلاسل؛ إنّی قد دخلت فی اُمور لا أدری ما حجّتی عندالله فیها. ثمَّ نظر إلى ماله فرأى کثرته، فقال: یا لیته کان بعراً، یا لیتنی متُّ قبل هذا الیوم بثلاثین سنة، أصلحتُ لمعاویة دنیاه وأفسدتُ دینی، آثرتُ دنیای و ترکتُ آخرتی، عَمِی علیَّ رشدی حتّى حضرنی أجلی، کأنّی بمعاویة قد حوى مالی وأساء فیکم خلافتی»؛ (پدر تو دوست داشت که در جنگ هاى «ذات السلاسل»(9) مرده بود، من دست به کارهایى زدم که نمى دانم نزد خدا چه دلیل و عذرى براى آن بیاورم. سپس به مال فراوانش نگاه کرد و گفت: اى کاش این ثروت من پشکل شتر بود، و اى کاش سى سال پیش از این مرده بودم. دنیاى معاویه را آباد کردم و دین خود را فاسد نمودم، دنیا را بر آخرت برگزیدم، نسبت به طریق هدایتم کور بودم تا وقتى که زمان مرگم فرا رسید. گویا مى بینم که معاویه مال و ثروت مرا در اختیار خود گرفته و با شما پس از من بد رفتارى مى کند).(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.