پاسخ اجمالی:
زمخشري در کتاب ربيع الأبرار در مورد نسب عمرو بن عاص می نویسد: «نابغه» كنيزی بود که ابو لهب، اُمية بن خلف، هشام بن مغيره، ابو سفيان و عاص بن وائل با او زنا كردند و نطفه عمرو از یکی از این پنج نفر بسته شد. پس از تولد، هر يك از آنان مدّعى پدری عمرو بودند. ولی نابغه او را فرزند عاص بن وائل دانست، وقتی به او گفتند چرا نسب ابو سفيان را كه برتر است، برنگزیدی؟ پاسخ داد؛ چون عاص بن وائل خوب خرج مى كند و ابو سفيان بخيل و چشمْ تنگ است.
پاسخ تفصیلی:
زمخشري در کتاب ربيع الأبرار در مورد نسب عمرو بن عاص می نویسد: نابغه [مادر عمرو بن عاص]، كنيز مردى از قبيله عَنزه بود. که او را عبد الله بن جَدعان خريد و وی پس از بردگى آزاد شد؛ که در این دوران: ابو لهب، اُمية بن خلف، هشام بن مغيره، ابو سفيان بن حرب و عاص بن وائل با او زنا كردند و آنگاه نطفه عمرو از یکی از این پنج نفر بسته شد و آنگاه که به دنيا آمد. هر يك از اين مردان، مدّعى پدری عمرو شدند. که با وجود اختلاف در میان آنان مادرش (نابغه) را به داورى گرفتند و او هم گفت: « اين، فرزند عاص بن وائل است»؛ زيرا عاص به وى نفقه مى داد و گفته اند كه او به ابو سفيان بن حرب، شبيه تر بود و در اين باره، ابو سفيان بن حارث سروده است:
«أبوكَ أبو سُفيانَ لاشَكَّ قَد بَدَت *** لَنا فيكَ مِنهُ بَيِّناتُ الشَّمائِلِ»؛(1)
(پدر تو، بدون شك، ابو سفيان بود *** و براى ما نشانه هايى از شكل و شمايل او در تو آشكار گشت).
همچنین در کتاب عقد الفريد ـ به نقل از عبد الله بن سليمان مدنى و ابو بكر هُذَلى ـ آمده است: اَروى دختر حارث بن عبد المطّلب نزد معاويه رفت. او پير زنى كهن سال بود. معاويه چون او را ديد، گفت: آفرين بر تو و خوش آمدى، اى عمّه! پس از ما چگونه بودى؟
عمه معاویه گفت: اى برادر زاده! دست نعمت دهنده را ناسپاسى نمودى و نسبت به پسر عمويت رفتار بدى كردى و خود را به نامى كه شايسته اش نبودى، ناميدى و چيزى را كه حقّ تو نبود، ستاندى، بى آن كه تو و پدرانت سختى كشيده باشيد و بى آن كه در اسلام، داراى سابقه اى باشيد، پس از آن كه به پيامبر خدا كفر ورزيديد.
آن گاه، عمرو بن عاص به اروى گفت: بس كن، اى پيرزنِ گم راه! سخنت را كوتاه كن كه عقل از سرت پريده است. تو زنى و گواهى تو به تنهايى كافى نيست.
اروى به وى گفت: و تو، اى پسر نابغه! سخن مى گويى با آن كه مادرت مشهورترينْ زنِ آوازه خوان مكّه بود و از همه بيشتر مزد فاحشگى مى گرفت. پنج نفر از قريش، تو را به فرزندى خواندند، تا آن كه از مادرت سؤال شد. او گفت: تمام آنان با من نزديكى كردند؛ اما بنگريد كدام يك از آنها به اين، شبيه تر است و همان را پدر اين فرزند بدانيد. که شباهت عاص بن وائل به تو بيشتر بود و تو را به او منسوب كردند. (2)
و در کتاب بلاغات النساء ـ به نقل از اَنَس بن مالك ـ آمده است: عمروبن عاص به اَروى دختر حارث گفت: اى پيرزنِ گم راه! سخنت را كوتاه كن و چشمت را فرو بند.
اروى گفت: تو ديگر كيستى، اى بى مادر؟
گفت: عمرو بن عاص هستم.
اروى گفت: اى فرزند نابغه زناكار! تو با من سخن مى گويى؟! تو ديگر با آن عيب هايى كه دارى، ساكت باش و به وضع خودت بنگر. به خدا سوگند، تو از قريش نيستى. نه در خردمندى از نژاد آنهايى و نه در بزرگوارى در مقام آنها. تو را شش نفر از قريشيان به نام خود خواندند و هريك ادّعا مى كردند كه پدر توانَد. به درستى كه مادر تو را در ايّام مِنا در مكّه با غلامى زناكار ديده ام لذا به آنان اقتدا كن كه به همان ها شبيه ترى.(3)
همچنین در شرح نهج البلاغة ـ به نقل از ابو عبيده مَعمَر بن مُثَنّى - در كتاب الأ نساب - آمده است: در روز ولادت عمرو، دو نفر درباره او نزاع كردند: يكى ابو سفيان بن حرب و ديگرى عاص بن وائل [و چون اختلاف شدید شد]. گفته شد: مادرش داورى كند. مادرش گفت: او فرزند عاص بن وائل است.
ابو سفيان گفت: بدانيد كه من ترديد ندارم كه نطفه او را من در زهدان مادرش نهاده ام؛ ولى اين زن، همه را به جز عاص، انكار كرد.
به مادرش گفته شد: نسب ابو سفيان كه برتر است. گفت:
ولى عاص بن وائل، خوب خرج مى كند و ابو سفيان، بخيل و چشمْ تنگ است.(4).(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.