پاسخ اجمالی:
زنی به خاطر ترس از عمر بچه اش سقط شد. عمر چون حکم دیه آن را نمی دانست از اصحاب پیامبر(ص) مشورت خواست. بعضى از اصحاب به عمر گفتند: چیزى بر گردن تو نیست؛ اما بعد از سؤال عمر از امام علی(ع)، ایشان حکم مسأله را که وجوب دیه بر عمر بود بیان کردند.
پاسخ تفصیلی:
از حسن نقل شده است: عمر بن خطّاب با خبر شد که زنی آوازه خوان وجود دارد که مردان در مجلس او شرکت مى کنند. پس عمر آن را مُنْکَر و ناپسند شمرد و کسى را به سراغ آن زن فرستاد. به آن زن گفتند: عمر تو را نزد خود خوانده، به او جواب بده. آن زن پس از شنیدن این سخن متحیّر شد و گفت: واى بر من، عمر را چه شده؟! سپس راهى شد تا پیش عمر برود، ولى در بین راه از شدّت هول و هراس درد زایمان او را گرفت و داخل خانه اى شد. و فرزندى را که در رحم داشت سقط کرد. کودک نیز گریه اى کرد و بعد از آن مُرد.
این خبر به عمر رسید و او در این رابطه از اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) مشورت خواست. بعضى از اصحاب به عمر گفتند: چیزى بر گردن تو نیست همانا تو راهنما، معلّم و ادب کننده هستى. در این بین على(علیه السلام) ساکت بود. عمر رو به او کرد و گفت: اى على تو چه مى گویى؟ على(علیه السلام)فرمود: «إن کانوا قالوا برأیهم فقد أخطأ رأیهم ، وإن کانوا قالوا فی هواک فلم ینصحوا لک ، أرى أنّ دیته علیک؛ فإنّک أنت أفزعتها وألقت ولدها فی سبیلک»(1)؛ ( اگر ایشان بر اساس رأى و اجتهاد خودشان نظر مى دهند ، همانا رأیشان اشتباه و خطاست. و اگر به خاطر رضایت و خشنودى تو نظر مى دهند بدان که دلسوز تو نیستند و تو را نصحیت نمى کنند. نظر من این است که دیه آن فرزند بر گردن تو است؛ زیرا تو آن زن را ترساندى و او فرزندش را در راه آمدن به سوى تو سقط کرد).
آنگاه عمر به على(علیه السلام) گفت: دیه آن فرزند را بر قریش تقسیم کن یعنى دیه او را از قریش بگیر؛ چون عمر از قریش است و خطا از جهت او بوده است ( و دیه قتل خطا برگردن عاقله قاتل یعنى خویشاوندان پدرى است).(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.