پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) از روی اختیار با ابوبکر بیعت نکرد؛ زیرا 1- زندگى امام(ع) حاکى است که آن حضرت با وجود شدیدترین فشارها، دست بیعت به سوى خلفا دراز نکرد و ایشان را به زور به مسجد بردند. 2- کلمات امام در موارد مختلف حاکى از آن است که او تا آخرین لحظات زندگى، خود را شایسته خلافت مى دانست.
پاسخ تفصیلی:
در پاسخ به این ادعا باید بگوییم که:
اولا : تاریخ سقیفه و زندگى امام(علیه السلام) ، حاکى است که آن حضرت با وجود شدیدترین فشارها، ( با اختیار ) دست بیعت به سوى خلفا دراز نکرد.
معاویه در یکى از نامه هاى خود به على(علیه السلام) مى نویسد: «تو همان کسى هستى که به سان شتر افسار زده به سوى بیعت کشیدند»؛ و این جمله بیانگر آن است که فشار براى بیعت به حدى بود که امام را به زور از خانه خود بیرون کردند و به مسجد بردند.
امام(علیه السلام) در پاسخ نامه معاویه، این بى حرمتى را انکار نمى کند، ولى تصریح مى کند که این نشانه مظلومیت اوست، آنجا که مى فرماید:
«وقلتَ أن کنتُ اقادُ کما یُقاد الجَملُ المَخشُوشُ حتى أُبایعَ ولَعَمرُ اللّهِ لَقَد أردتَ أنْ تَذمَّ فمدحتَ وأن تفضحَ فافتضحتَ و ما على المُسْلِم من غِضاضة مِنْ أنْ یکونَ مَظلوماً ما لم یَکُن شاکّاً فى دینه ولا مُرتاباً بِیَقینه»(1)
(گفتى که همچون شتر، افسار زدند و کشیدند که بیعت کنم، عجبا- به خدا سوگند خواستى مذمت کنى ولى ناخود آگاه ستودى، خواستى رسوا کنى ولى رسوا شدى. براى یک مسلمان نقص نیست که مظلوم واقع شود، مادام که در دین خود تردید نداشته باشد و در یقین خود شک نکند).
ثانیا: کلمات امام در موارد مختلف حاکى از آن است که او تا آخرین لحظات زندگى، خود را شایسته خلافت مى دانست و این که خلافت حق مسلم او بود که از وى گرفته شد. در این مورد، علاوه بر خطبه «شقشقیه» که همه با او آشنا هستیم، سخنان دیگر او حاکى از غصب خلافت و عقب زدن او است که ما در این جا به برخى از سخنان ایشان اشاره مى کنیم:
االف. «فَوَاللّه ما زلتُ مدفوعاً عن حقّى مُستأثراً علىَّ منذُ قبضَ اللّهُ نبیَّه(صلى الله علیه و آله) حتّى یَوم الناسِ هذا».(2)
(به خدا سوگند از روزى که خدا جان پیامبر خویش را تحویل گرفت تا امروز همواره حق مسلم من از من سلب شده است).
ب: «شخصى در حضور جمعى به من گفت: پسر ابوطالب! تو بر امر خلافت حریصى؛ من گفتم:
«بَلْ أَنْتُمْ وَاللّهِ لأَحْرصُ وَ أَبْعَدُ وَ أَنَا أَخَصُّ وَ أَقْرَبُ، وَ إِنّما طَلَبْتُ حَقّاً لِى وَ أَنْتُمْ تَحُولُونَ بَیْنِى وَ بَیْنَهُ وَ تَضْرِبُونَ وَجْهى دُونَهُ، فَلَمّا قَرَعتُه بالحُجّةِ فِى الْمَلاءِ الحاضرینَ هَبَّ کَأَنَّهُ بُهِتَ لا یَدْرى ما یُجیبُنى بِهِ»».(3)
(به خدا قسم شما حریص تر و از پیغمبر دورترید و من از نظر روحى و جسمى نزدیک ترم، من حق خود را طلب کردم و شما مى خواهید میان من و حق خاص من حائل و مانع شوید و مرا از آن منصرف سازید. آیا آن که حق خویش را مى خواهد حریص تر است یا آن که به حق دیگران چشم دوخته است؟ همین که او را در برابر حاضران با نیروى استدلال کوبیدم به خود آمد و نمى دانست در جواب من چه بگوید).
معلوم نیست اعتراض کننده چه کسى بوده و این اعتراض در چه وقت مطرح شده است. ابن ابى الحدید مى گوید: اعتراض کننده سعد وقاص بوده، آن هم در روز شورا. سپس مى گوید: ولى امامیه معتقدند که اعتراض کننده ابوعبیده جراح بوده و در روز سقیفه چنین اعتراض کرده است.
ححضرت در ادامه مى فرماید: «اللّهُمَّ إِنّى أَسْتَعدیکَ عَلى قُرَیش وَ مَنْ أَعانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمى وَصَغَّرُوا عَظیمَ مَنْزِلَتى وَأَجْمعُوا عَلى مُنازَعتى أَمْراً هُوَ لِى».(4)
(خدایا از ظلم قریش، و همدستان آنها به تو شکایت مى کنم، اینها با من قطع رحم کردند و مقام و منزلت بزرگ مرا تحقیر نمودند، اتفاق کردند که در مورد امرى که حق خاص من بود، بر ضد من قیام کنند).
ننتیجه اینکه امام هرگز در مسأله خلافت و امامت با خلفا مصالحه نکرده و پیوسته از مظلومیت خود سخن مى گفت و نسل ها را از حقایق آگاه مى ساخت. (5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.