پاسخ اجمالی:
عبارت «کُل النّاس أفْقَهُ مِنْ عُمَر»؛ (تمامى مردم از عمر داناترند) در موارد متعدّدى از عمر بن خطاب نقل شده که اعترافی است بر نادانی او. این روایت به عنوان مثال در : السنن الکبرى و کنز العمّال آمده است.
پاسخ تفصیلی:
عبارت «کُل النّاس أفْقَهُ مِنْ عُمَر»؛ (تمامى مردم از عمر داناترند) در موارد متعدّدى از عمر بن خطاب نقل شده است، از جمله:
1ـ بیهقى در سنن کبرى(1) از شعبى روایت کرده است: عمر بن خطّاب براى مردم خطبه خواند، پس از حمد و ثناى الهى گفت: مهریّه زنان را زیاد قرار ندهید ، و اگر به من خبر برسد که زنى بیشتر از آنچه پیامبر به مهریّه پرداخته، مهریّه قرار دهد، من اضافه آن را گرفته و در بیت المال قرار مى دهم. سپس از منبر پایین آمد. زنى از قریش نزد او آمد و گفت: اى امیر مؤمنان! کتاب خدا سزاوارتر است که از آن پیروى شود یا سخن تو؟ گفت: بلکه کتاب خداوند، مطلب چیست؟ زن گفت: مردم را از مهریه زیاد نهى کردى، در حالى که خداوند در قرآن مى فرماید: «وَ آتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً فَلاَ تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَیْـئاً»(2)؛ (اگر مال فراوانى (به عنوان مهر) به او پرداخته اید، چیزى از آن را پس نگیرید) .
عمر دو یا سه مرتبه گفت: «کلّ أحد أفقه من عمر»؛ (هر کسى از عمر داناتر است). و بنابه نقلى گفت:
«کلُّ الناس أفقه من عمر حتّى ربّات الحجال ألا تعجبون من إمام أخطأ وامرأة أصابت»(3)؛ ( تمامى مردم از عمر داناترند حتّى زنان پرده نشین. آیا تعجّب نمى کنید از امامى که اشتباه مى کند و زنى که درست مى فهمد) . و در تفسیر خازن این گونه آمده است: «إمراة أصابت و أمیر أخطأ»(4)؛ (زنى که درست مى گوید و امیرى که به خطا حکم مى کند) . و رازى در کتاب أربعینش این گونه نقل مى کند(5) : «کلُّ الناس أفقه من عمر حتّى المخدّارت فی البیوت»؛ (تمامى مردم از عمر داناترند حتّى پرده نشینان (زنان) در خانه) .
2ـ ابن ابى الحدید معتزلى در شرحش بر نهج البلاغه آورده: روزى عمر به جوانى از جوانان انصار عبور کرد و در حالى که تشنه بود از او آب خواست ، آن جوان آبى را با عسل مخلوط کرد و نزد عمر آورد ولى عمر از آن نخورد و گفت : خداوند مى فرماید : «أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِى حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا»؛ (از طیّبات و لذایذ در زندگى دنیاى خود استفاده کردید و از آن بهره گرفتید) . جوان به او گفت : اى امیر مؤمنان! این آیه درباره تو و هیچ یک از اهل قبله نیست، قبل آن را بخوان : «وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُواْ عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِى حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْیَومَ تُجْزَونَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِى الاَْرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِ وَ بِما کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ»(6)؛ ( آن روز که کافران را بر آتش عرضه مى کنند (به آنان گفته مى شود) از نعمتهاى پاکیزه خود در زندگى دنیایتان استفاده کردید و از آنها برخوردار شدید، پس امروز به (سزاى) آنکه در زمین به ناحق سرکشى کردید و به سبب آنکه نافرمانى مى کردید به عذاب خفّت بار کیفر مى یابید).
عمر گفت : «کلّ الناس أفقه من عمر»؛ (تمامى مردم داناتر از عمر هستند).(7).
3ـ هنگامى که خلیفه دوم از شام به مدینه بازگشت به میان مردم رفت تا از حال مردم باخبر شود، عبورش به خیمه پیرزنى افتاد و نزد او رفت. پیرزن در حالى که او را نمى شناخت خطاب به او گفت: اى مرد! عمر چه کارى انجام داده است؟ خلیفه پاسخ داد: او تازه از شام برگشته. پیرزن گفت : «لاجزاه الله عنّى خیراً»؛ (خدا خیرش ندهد). خلیفه گفت: واى بر تو چرا؟ پیر زن گفت : زیرا از وقتى که وى بر مسند خلافت نشسته به خدا سوگند تاکنون از بخشش او دینارى یا درهمى نصیبم نشده است. خلیفه گفت: واى بر تو، عمر از کجا مى تواند از حال تو که در اینجا ساکن هستى باخبر شود؟ پیرزن گفت : «سبحان الله! ما ظننتُ أنّ أحداً یلی على الناس ولایدری ما بین مشرقها ومغربها»؛ (سبحان الله باورم نمى شود کسى که نمى داند بین شرق و غرب عالم چه مى گذرد سرنوشت مردم را در اختیار بگیرد) .
راوى مى گوید : عمر از نزد پیرزن بیرون آمد در حالى که گریه مى کرد و مى گفت : «واعُمراه واخصوماه ، کلّ واحد أفقه منک یا عمر! . . .»؛ (دریغابر عمر ، دریغا بر او از شکایتها، اى عمر همه از تو داناترند!) و در حدیث دیگر آمده است : «کلّ واحد أفقه منک حتّى العجائز یا عمر»(8)؛ ( اى عمر همه از تو داناترند حتى پیرزنان) .(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.