پاسخ اجمالی:
تعارضی بین حدیث «کِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتى» و حدیث «کِتابَ اللّهِ وَ سُنَّتى» نیست، زیرا حدیث «کِتابَ اللّهِ وَ سُنَّتى» از چند جهت قابل بررسى مى باشد: 1- ضعف سند. 2- این حدیث واحد است و نمی تواند بر حدیث متواتر (کِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتى) مقدم شود. 3- امکان جمع بین دو روایت وجود دارد. 4- سنت عِدل قرآن نیست.
پاسخ تفصیلی:
برخی برای اینکه حدیث صحیح و متواتر «کِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتى» را ضعیف جلوه دهند به حدیث ضعیف «کِتابَ اللّهِ وَ سُنَّتى» روی آورده اند و ادعا کرده اند که در تعارض بین این دو، دومی بهتر است!
محمّد ابوزهره[دانشمند معروف مصری] مى گوید: «روایاتى که در آن امر به تمسکِ کتاب و سنت شده موثق تر است؛ تا روایاتى که در آن امر به تمسکِ به کتاب و عترت شده است...».(1)
در پاسخ مى گوییم:
سخن ابو زهره که قائل به تعارض بین حدیث «کِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتى» و حدیث «کِتابَ اللّهِ وَ سُنَّتى» است، قابل پذیرش نیست، زیرا حدیث «کِتابَ اللّهِ وَ سُنَّتى» از چند جهت قابل بررسى مى باشد:
1ـ ضعف سند
روایت «کتاب الله و سنتى» هیچ سند صحیح و معتبرى ندارد؛ زیرا این روایت را هشت نفر از علماى اهل سنت نقل کرده اند که سند تمامى آن ها ضعیف است.
الف) مالک بن انس مى گوید: به من خبر رسید که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «دو چیز در میان شما مى گذارم که با تمسک به آن دو گمراه نمى شوید: کتاب خدا و سنت پیامبرش».(2)
وى این حدیث را بدون سند نقل کرده است [و حدیث بدون سند اعتباری ندارد].
ب) ابن هشام این حدیث را در ضمن خطبه پیامبر(صلى الله علیه وآله) در حجّة الوداع نقل کرده،(3) ولى او نیز بدون سند آورده است.
ج) حاکم نیشابورى آن را با دو سند نقل کرده که یکى از آن دو به ابن عباس و دیگرى به ابوهریره ختم مى شود.(4)
در سند اوّل: اسماعیل بن ابى اویس قرار دارد که تعداد زیادى از رجالیین او را تضعیف کرده اند. ابن معین مى گوید: «او و پدرش ضعیفند. نسائى مى گوید: ضعیف است. ابن عدى مى گوید: از دایى خود احادیث غریبى نقل مى کند که هیچ کس آن ها را قبول ندارد. ابن حزم به سند خود از سیف بن محمّد نقل مى کند که اسماعیل بن ابى اویس جعل حدیث مى کرد...».(5)
در سند دوّم: صالح بن موسى طلحى کوفى واقع است که او را عده زیادى از رجالیین اهل سنت تضعیف نموده اند. ابن معین مى گوید: «او چیزى به حساب نمى آید. بخارى مى گوید: او منکر الحدیث است. نسائى مى گوید: ضعیف است. ابن عدى مى گوید: عموم، احادیث او را قبول ندارند. عقیلى مى گوید: هیچ یک از احادیث وى قابل پذیرش نیست و...».(6)
د)ابوبکر بیهقى آن را با دو سند نقل کرده است که یکى به ابن عباس و دیگرى به ابوهریره ختم مى شود.(7)
این سند نیز همانند سندهاى حاکم نیشابورى است؛ اوّلى مشتمل بر ابن ابى اویس و دومى مشتمل بر صالح بن موسى است که هر دو تضعیف شده اند.
هـ ) ابن عبدالبرّ قرطبى نیز این حدیث را با دو سند نقل کرده است:(8)
سند اوّل آن همان سندى است که حاکم از ابوهریره نقل کرده و در آن صالح بن موسى قرار دارد که مورد تضعیف کثیرى از رجالیین است.
و در سند دوّم آن، کثیر بن عبدالله هست که گروهى از رجالیین او را تضعیف نموده اند؛ احمد بن حنبل او را منکر الحدیث دانسته و براى او ارزشى قائل نشده است. نسائى او را ثقه نمى داند. ابن عدى مى گوید: عموم روایاتش متابع ندارد. على بن مدینى نیز او را تضعیف نموده است. ابن عبدالبرّ مى گوید: اجماع رجالیین بر ضعف او است و علاوه بر آن حدیث را از پدرش و او از جدش نقل مى کند. ابن حبان مى گوید: روایاتى را که از پدرش و از جدّش نقل مى کند، مستند به نسخه اى جعلى است که مناسب نیست آن را در جمله کتاب ها آورد.(9)
و) قاضى عیاض، این حدیث را به سند خود از ابوسعید خدرى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل کرده،(10) اما تعدادى از راویان آن، تضعیف شده اند که از آن جمله مى توان شعیب بن ابراهیم و سیف بن عمر را نام برد؛ خصوصاً سیف بن عمر که اتفاق رجالیین بر تضعیف او است.(11)
ز) سیوطى نیز حدیث مذکور را با همان سند حاکم نیشابورى نقل کرده(12) که سند آن نقد شد.
ح) متقى هندى نیز بابى را در «کنز العمال» با عنوان «الاعتصام بالکتاب و السنة» مطرح کرده و در ذیل آن روایات دیگران؛ از قبیل: حاکم و بیهقى را آورده و از «الابانه» نقل کرده، ولى مى گوید: این حدیث جدّاً غریب است.(13)
2 ـ تقدّم حدیث متواتر بر واحد
بر فرض وقوع تعارض بین این دو، حدیث «کتاب الله و عترتى» مقدم است؛ زیرا نه تنها سندهاى صحیح دارد و تصریح به صحت آن شده است، بلکه حدیث از حیث سند متواتر بوده و در مقابل، حدیث «کتاب الله و سنتى» بر فرض صحت سند، خبر واحد است و هنگام تعارض بین خبر متواتر و خبر واحد، خبر متواتر مقدم است؛ زیرا مفید قطع است.
حسن بن على سقّاف شافعى مى گوید: «از من درباره حدیث ثقلین سؤال شده که به لفظ «کتاب الله و عترتى» است یا «کتاب الله و سنتى»؟ در جواب مى گویم: حدیث ثابت صحیح به لفظ «کتاب الله و عترتى اهل بیتى» است و روایتى که در آن لفظ «و سنتى» است از حیث سند و متن باطل است؛ زیرا حدیث «کتاب الله و عترتى» را مسلم و ترمذى و دیگران به سند صحیح نقل کرده اند، ولى بى شک حدیث «کتاب الله و سنتى» به دلیل ضعف سند و سستى آن، موضوع و مجعول است و شکى نیست که بنى امیّه در جعل آن دست داشته اند».(14)
او در جاى دیگر مى گوید: «و امّا حدیث «ترکت فیکم ما إن تمسکتم بهما لن تضلّوا بعدى أبداً، کتاب الله و سنّتى» که در السنه مردم جارى است و خطیبان نیز در منبرها قرائت مى کنند، حدیثى است جعلى و دروغ که اموى ها و متابعین شان آن را جعل کرده اند؛ تا مردم را از حدیث صحیح «کتاب الله و عترتى» باز دارند...».(15)
3 ـ امکان جمع بین دو روایت
ابوزهره گویا گمان کرده که عدد مفهوم دارد [یعنی اگر در جایی به دو شیء سفارش شود دیگر به شیء سومی نمی توان سفارش کرد]، لذا با وجود حدیث «کتاب الله و سنتى»، حدیث «کتاب الله و عترتى» را بى اعتبار مى شمارد، در حالى که این چنین نیست و مى توان بین این دو حدیث بر فرض صحت «کتاب الله و سنتى» جمع کرد؛ به این نحو که پیامبر(صلى الله علیه وآله) امر به تمسک کتاب و سنت و عترت کرده است. ابن حجر مى گوید: «پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر تمسک به سه چیز سفارش کرده است: کتاب، سنت و عالمان به کتاب و سنت از اهل بیت. از مجموع این ها استفاده مى شود که این سه چیز تا روز قیامت باقى اند».(16)
4 ـ سنت عِدل قرآن نیست
خداوند متعال مى فرماید: «وَأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»(17)؛ (ما ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا براى مردم آنچه نازل شد تبیین کنى).
همان گونه که قرآن احتیاج به مبیّن و مفسر دارد، سنت نبوى نیز به تبیین نیازمند است، لذا پیامبر(صلى الله علیه وآله) خطاب به على(علیه السلام)فرمود: «اى على تو کسى هستى که بعد از من موارد اختلاف را بیان خواهى کرد».
خصوصاً با در نظر گرفتن این نکته که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از طریق علم غیب مى داند که سنتش بعد از وفات وى تا یک قرن تدوین نخواهد شد، حال چگونه به آن سفارش و به تمسک به آن امر کرده است؟[ ضمن اینکه تنها کسانی که در حفظ سنت او تلاش کردند اهل بیت اند و تمسک به آنها تمسک به سنت رسول الله است].(18)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.