پاسخ اجمالی:
حدیثی که عبارت «اهل بیتی...» در آن آمده حدیثی صحیح است که در صحیح مسلم از زید بن ارقم نقل شده و دارمی و ترمذی نیز آن را نقل کرده اند. سند این روایت در کمال اتقان است؛ زيرا ناقلان آن مؤلّفان صحاح و سنن مى باشند که از اعتبار خاصى برخوردارند. اما روايتى که به جاى «اهل بيتى» لفظ «سنتى» در آن آمده، حديثى مجعول است که، یا به صورت مرسل نقل شده و یا در اسناد آن روایانی ضعیف وغیرقابل اعتماد و متهم به کذب وجود دارند.
پاسخ تفصیلی:
براي درک حقيقت، اسناد هر دو عبارت را بررسي مي کنيم تا روشن شود کدام از صحت کامل برخوردار است.
سند حديث «... و أهل بيتى»:
اين متن را دو محدّث بزرگ نقل کرده اند:
1. مسلم در صحيح خود از زيد بن ارقم چنين نقل مى کند: پيامبر خدا(صلي اللله عليه وآله) روزى در کنار آبى به نام «خُمّ»، ميان مکه ومدينه خطبه اى ايراد کرد؛ در آن خدا را ثنا گفت و مردم را نصيحت کرد، آن گاه چنين فرمود:
«أَلا أَيُّهَا النّاسُ! فَإِنَّما أَنَا بَشَرٌ يُوشَکُ أَنْ يَأْتِىَ رَسُولُ رَبّى فأُجيبَ، وَ أَنَا تارِکٌ فِيکُمْ ثِقْلَيْن: أَوَّلُهُما کِتاب اللّهِ فِيهِ الْهُدى وَالنُّور، فَخُذُوا بِکتابِ اللّهِ وَاسْتَمْسکُوا به»- فحثّ على کتاب اللّه و رغّب فيه ثمّ قال:- «وَ أَهل بَيْتى، اذکّرکُمُ اللّه فِى أَهْل بَيْتِى، اذکّرکُمُ اللّه فى أَهْل بَيْتى، اذکّرکُمُ اللّه فى أَهل بَيْتى»؛(1)
(اى مردم من بشرى بيش نيستم ونزديک است فرستاده خدايم بيايد ومن دعوت او را اجابت کنم ومن در ميان شما دو چيز گرانبها مى گذارم ومى روم، يکى کتاب خدا که در آن هدايت ونور است، کتاب خدا را بگيريد وبه آن چنگ بزنيد- وپيامبر بر عمل به کتاب تأکيد نمود آن گاه فرمود:- واهل بيت من، خدا را در باره اهل بيت خود متذکّر مى شوم، اين جمله را سه بار تکرار فرمود).
اين متن را نيز دارمى در سنن (2) خويش آورده است و سند هر دو چون آفتاب واضح و روشن است، وکوچکترين خدشه اى در آن نيست.
2. ترمذى نيز اين متن را با لفظ «وعترتى أهل بيتى» نقل کرده است:
« إِنّى تارِکٌ فِيکُمُ ما إِنْ تَمَسّکْتمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِى، أحدهُما أَعْظَمُ مِنَ الآخُر: کِتابَ اللّه حَبلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّماءِ إِلَى الأَرْضِ، وَ عِتْرَتِى أَهْلَ بَيْتِى، لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوض، فَانْظُروُا کَيْفَ تَخْلِفُونِى فِيها» ؛(3)
(من در ميان شما دو چيز به وديعت مى گذارم مادامى که به آن تمسّک جستيد هرگز گمراه نمى شويد، يکى از ديگرى بزرگ تر است: کتاب خدا که ريسمان رحمت آويخته از آسمان به سوى زمين است، وعترت و اهل بيت من؛ واين دو هرگز جدا نمى شوند تا در حوض به من بپيوندند؛ بنگريد چگونه با وديعتهاى من رفتار مى کنيد).
متن اين دو روايت که هر دو بر لفظ «اهل بيت» تأکيد مى کند، در اين مورد کافى است وسند هر دو در کمال اتقان است و نياز به بحث وگفتگو ندارد، زيرا ناقلان آن مؤلّفان صحاح و سنن مى باشند که از اعتبار خاصى برخوردارند.
سند متن «... وَ سُنّتى»:
روايتى که به جاى «اهل بيتى»، لفظ «سنتى»، در آن آمده است، حديثى مجعول است که اينک اسناد آن را بررسى مى کنيم:
سند نخست؛ روايت حاکم :
حاکم نيشابورى در مستدرک از اسماعيل ابن ابى اويس، از ابى اويس، از ثور بن زيد الديلمى، از عکرمه، از ابن عباس نقل کرده که
پيامبر (صلي اللله عليه وآله) فرمود: «يا أَيُّهَا النّاسُ إِنّى قَدْ ترَکْتُ فِيکُمْ، إِنِ اعْتَصَمْتُم بِهِ فَلَنْ تَضِلُّوا أَبَداً کتاب اللّه وَسنّة نَبِيّه»؛(4)
(اى مردم من در ميان شما دو چيز ترک کردم مادامى که به آن دو، چنگ بزنيد هرگز گمراه نمى شويد: کتاب خدا وسنّت پيامبر).
آفت سند اين متن، پدر و پسرى است که در آغاز سند آمده اند. يعنى: اسماعيل بن ابى اويس و ابو اويس. اين پدر و پسر نه تنها توثيق نشده اند، بلکه متهم به کذب و وضع و جعل روايت هستند.
حافظ مزى در کتاب «تهذيب الکمال» در باره اسماعيل وپدر او، از محقّقان فنّ رجال چنين نقل مى کند:
يحيى بن معين [که از علماى بزرگ علم رجال است] مى گويد: ابو اويس و فرزند او ضعيف اند، و نيز از يحيى بن معين نقل شده که مى گفته، اين دو نفر حديث را مى دزدند، و نيز ابن معين در باره فرزند گفته است: نمى توان به او اعتماد کرد.
نسائى در باره فرزندِ ابى اويس گفته که او ضعيف است وثقه نيست. ابوالقاسم لالکائى معتقد بود که نسائى عليه او زياد سخن گفته، تا آنجا که معتقد است بايد حديث او را ترک گفت.
ابن حجر در مقدمّه فتح البارى مى گويد: هرگز با حديث ابن ابى اويس نمى توان احتجاج نمود، به خاطر نقدى که نسائى در باره او انجام داده است.(5)
بنابراين، پسر (اسماعيل بن ابى اويس)، به جعل حديث متهم است وابن معين به او نسبت دروغگويى داده است؛ گذشته از اين، حديث او در هيچ يک از دو صحيح مسلم وترمذى و ديگر کتب صحاح نقل نشده است.
و در باره پدر همين بس که ابوحاتم رازى در کتاب «جرح وتعديل» مى گويد: حديث او نوشته مى شود ولى با آن احتجاج نمى شود، وحديث او قوى و محکم نيست.(6)
و نيز ابوحاتم از ابن معين نقل کرده که ابواويس، مورد اعتماد نيست.
نکته قابل توجه اين است که ناقل حديث يعنى حاکم نيشابورى، بر ضعف حديث مذکور اعتراف کرده و لذا به تصحيح سند آن نپرداخته است؛ لکن بر صحّت مفاد آن شاهدى آورده که آن نيز از نظر سند، سست و از درجه اعتبار ساقط است. از اين جهت، به جاى تقويت حديث، بر ضعف آن مى افزايد. (7)
سند دوم حديث «و سنتى»:
ابن عبد البر در کتاب «تمهيد» (8) اين متن را با سند ذيل نقل کرده است: عبد الرحمان بن يحيى، عن احمد بن سعيد، عن محمّد بن ابراهيم الدبيلى، عن على بن زيد الفرائضى، عن الحنينى، عن کثير بن عبد اللّه بن عمرو بن عوف، عن ابيه، عن جدّه.
امام شافعى مى گويد: کثير بن عبدالله يکى از ارکان دروغ است.(9) ابوداود مى گويد: او يکى از کذّابين و دروغگوهاست.(10) ابن حبان مى گويد: (عبداللّه بن کثير) از پدرش وجدّش کتاب حديث را نقل مى کند که اساس آن جعل است. و هرگز نقل از آن کتاب و روايت از عبد اللّه حرام است مگر براى نقد و ردّ آن.(11)
نسائى و دارقطنى مى گويند: حديث او متروک است. امام احمد نيز معتقد است: او منکر الحديث و قابل اعتماد نيست، و ابن معين نيز همين را ياد آور شده است.
نقل بدون سند:
مالک در «الموطّأ» روايت «... وسنتى» را بدون سند و به صورت مرسل نقل کرده است و همگى مى دانيم که چنين حديثى فاقد ارزش مى باشد.(12)
اين بررسى به روشنى ثابت کرده که حديث «و سنّتى» ساخته و پرداخته راويان دروغ پرداز و وابستگان به دربار اموى است که آن را در مقابل حديث صحيح «و عترتى» جعل کرده اند.(13).(14)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.