پاسخ اجمالی:
عدالت جویى على(ع) ایجاب مى کرد که ثروت هاى کلانى که عمّال بنى امیّه در دوران عثمان به ناحق به چنگ آورده بودند، مصادره کرده و به بیت المال برگرداند و والیان اموی نیز تغییر یابند و ویژه خواری برای هیچ کس قائل نباشد. چنین مساله ای امثال طلحه و زبیر را که انتظار برخورداری از امکانات داشتند ناامید کرد. معاویه که از روحیّه دنیاپرستى طلحه و زبیر آگاه بود، پنهانى براى آنان نامه اى نوشت و آنها را تشویق به جنگ با امام(ع) کرد. طرح معاویه اثر کرد و آنان همراه با عایشه، جنگ جمل را به راه انداختند.
پاسخ تفصیلی:
مراسم بیعت مردم و انقلابیون با امیرمؤمنان(علیه السلام) با شور و هیجان خاصّى انجام شد. آن حضرت پس از آن که ابتدائاً ـ بنا به مصالحى(1) ـ از پذیرش این مسئولیت استنکاف ورزید، در مقابل اصرار بیش از حدّ مردم، با یک شرط حاضر شد در آن اوضاع بحرانى، زمام امور را به دست گیرد:
لغو کلّیه امتیازات طبقاتى که از زمان خلیفه دوم شروع شده بود و تساوى حقوق همه افراد در برابر قانون اسلام و بیت المال.
«مغیرة بن شعبه» پس از بیعت با على(علیه السلام) به آن حضرت رو کرد و گفت:
«امروز را دریاب! بگذار معاویه بر سر کار و حکومتش بماند. بگذار عبداللّه بن عامر ـ پسر دایى عثمان و فرماندار بصره ـ به حکومتش ادامه دهد. کارگزاران بنى امیّه را رها کن بر سر کارشان بمانند تا همگى با تو بیعت کنند. پس از آن هر کس را خواستى برکنار کن». على(علیه السلام) لحظه اى درنگ کرد و فرمود: «من در دینم از راه حیله وارد نمى شوم و در کارم پستى راه نمى دهم».(2)
در تاریخ طبرى آمده است: مغیره به على(علیه السلام) عرض کرد: «معاویه آدم گستاخى است، مردم شام از وى اطاعت مى کنند. به علاوه تو براى بقاى وى بر سر قدرت، دلیل دارى و آن این که عمر پیش از تو، این ولایت (شام) را به وى داده بود».
على(علیه السلام) در پاسخ فرمود: «وَاللهِ لا أَسْتَعْمِلُ مُعاوِیَةَ یَوْمَیْنِ أَبَداً»; (به خدا سوگند! حتّى دو روز هم او را در این پست (به ناحق) باقى نمى گذارد).(3)
عدالت جویى شگفت انگیز على(علیه السلام) ایجاب مى کرد که ثروت هاى کلانى که عمّال بنى امیّه در دوران حکومت عثمان به ناحق به چنگ آورده بودند، مصادره کرده و به بیت المال برگرداند.
این بود که آن حضرت در روز دوم حکومت خویش به طور رسمى اعلام کرد:
«وَاللهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ وَ مُلِکَ بِهِ الاِماءُ لَرَدَدْتُهُ»; (به خدا سوگند! اگر اموال بیت المال را بیابم که مهر زنان شده و یا کنیزانى خریده باشند، آن را به بیت المال بر مى گردانم).(4)
هنگامى که این خبر به عمرو بن عاص رسید، بلافاصله به معاویه پیغام داد: «هر کارى از دستت ساخته است، انجام ده. زیرا در غیر این صورت فرزند ابوطالب اموالت را از تو جدا مى کند، همان گونه که پوست از عصا جدا مى شود!».(5)
روح تساوى طلبى على(علیه السلام) و عدم وجود کمترین اثرى از انعطاف و نرمش در مقابل توقّع نابجاى افراد سرشناسى چون طلحه و زبیر، آنان را پس از گذشت چند ماه از بیعت با على(علیه السلام) به این نتیجه رساند که به نقل طبرى مى گفتند:
«ما لَنا مِنْ هَذَا الاَمْرِ إِلاَّ کَلَحْسَةِ الْکَلْبِ أَنْفَهُ»; (بهره ما از این کار (حکومت علوى) به اندازه بهره اى است که سگ از لیسیدن بینى اش مى برد!).(6)
درست در همین زمان که امثال طلحه و زبیر از رسیدن به هر مقام و امتیازى در حکومت على(علیه السلام) به کلّى مأیوس مى گشتند، معاویه در شام زیرکانه اوضاع «مدینه» را زیر نظر داشت. او که به خوبى روحیّه دنیاپرستى طلحه و زبیر را مى شناخت و از اشتیاق شدید آنان براى رسیدن به حکومت با خبر بود، دست به توطئه اى دیگر زد. او پنهانى براى آنان نامه اى نوشت و سعى کرد با پاشیدن بذر طمع خلافت در دلهایشان، آنها را به جنگ با امام وادار نماید.(7)
طرح معاویه به زودى اثر کرد و آنان مغلوب حیله هاى وى شدند. این بود که به بهانه زیارت خانه خدا جهت خداحافظى به نزد على(علیه السلام) آمدند. حضرت پس از اخذ مجدّد بیعت، به آنان اجازه مسافرت داد و سپس به یاران خود فرمود: «به خدا سوگند هدف آنان از این مسافرت، زیارت خانه خدا نیست بلکه زیارت را بهانه ساخته اند و هدفى جز پیمان شکنى و بى وفایى ندارند».(8)
بالاخره آنان به مکّه شتافتند تا زیر پرچم مخالفت با على(علیه السلام) که عایشه برافراشته بود با دیگر سران بنى امیّه گردهم آیند.
بدون شک، معاویه به خوبى مى دانست که با امیرمؤمنان(علیه السلام) نه در سابقه و نه در فضایل، نمى تواند رقابت کند. او مى اندیشید نتیجه این جنگ هر چه باشد به نفع او است، چرا که اگر امام شکست بخورد او به نتیجه دلخواه رسیده، و اگر طلحه و زبیر از میان بروند، باز دو تن از نیرومندترین رقباى او در خلافت از میدان خارج مى شوند. در هر دو حالت او مى تواند گامى بلند به سوى کرسى خلافت بردارد!
فایده دیگر جنگ جمل براى معاویه آن بود که وى به تنهایى جرأت و جسارت شوریدن علیه خلیفه وقت، على(علیه السلام) را نداشت. لذا مى بایست افراد معروف دیگرى چون عایشه و طلحه و زبیر این راه را براى او هموار کنند تا وى بتواند به راحتى در آن گام نهد.
در واقع او مى اندیشید براى اغفال مردم سطحى نگر لازم است افرادى چون طلحه و زبیر که روزى طبق وصیّت خلیفه دوم، همردیف على(علیه السلام) از اعضاى شوراى شش نفره تعیین خلیفه وقت بودند، در این راه سدّشکنى نمایند، تا راه شوریدن بر ضدّ خلیفه مسلمین براى امثال معاویه بازگردد.
از سوى دیگر، بنى امیّه که با على(علیه السلام) عداوتى دیرینه داشتند و منتظر فرصتى بودند تا بر ضدّ حکومت آن حضرت بپاخیزند، با ترغیب و تحریک معاویه، از هر کوى و برزن، در مکّه گرد عایشه اجتماع کردند. فرمانداران و والیان دوران عثمان که یکى پس از دیگرى، توسّط امیرمؤمنان معزول مى شدند با ثروت هاى هنگفت به سوى عایشه شتافتند. مروان بن حکم ـ داماد و مشاور خاصّ عثمان ـ نیز در این جمع حضورى فعّال داشت.
مورّخ معروف «طبرى» از «زُهَرى» نقل مى کند که «عبداللّه بن عامر» ـ پسر دایى عثمان و فرماندار بصره از طرف عثمان ـ پس از آن که حضرت على(علیه السلام) وى را عزل نمود با یک دنیا ثروت به مکّه گریخت تا در زیر پرچم عایشه بر ضدّ حکومت على(علیه السلام) وارد عمل شود.
«یعلى بن امیّه» ـ فرماندار عثمان در یمن ـ نیز پس از عزل شدن از طرف على(علیه السلام) با ثروتى کلان به سوى عایشه شتافت.(9)
بدین ترتیب، ساز و برگ نظامى و هزینه سنگین جنگ جمل از ثروت هاى بادآورده عمّال بنى امیه که در دوران عثمان از بیت المال غارت کرده بودند، تأمین شد.
این است که اگر جنگ جمل را رویارویى غیر مستقیم معاویه با حکومت امیرمؤمنان(علیه السلام) بدانیم سخنى به گزاف نگفته ایم.(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.