پاسخ اجمالی:
چون یزید به حکومت رسید به فرماندار مدینه نامه نوشت که از امام حسین(ع) بیعت بگیرد. حاکم مدینه نیز با احضار امام، از ایشان خواست بیعت خود را با یزید اعلام کند. اما امام با هوشمندی و بدون درگیری، موقتا از بیعت سرباز زدد و تا صبح روز بعد از او مهلت گرفت. البته در این میان مروان می خواست با شیطنت و تهدید همان جا از امام بیعت بگیرد که امام با لحن و پاسخی بسیار تند او را ساکت کرد. روز بعد، مروان امام(ع) را دید و مساله بیعت با یزید را پیش کشید امّا امام به هیچ وجه این خواسته را نپذیرفت.
پاسخ تفصیلی:
چون یزید به حکومت رسید به فرماندار مدینه نامه نوشت که از امام حسین(علیه السلام) بیعت بگیرد. او هم کسی را در پی ایشان فرستاد.
شجاعت حسینى ایجاب مى کرد از دعوت حاکم مدینه به خاطر وحشت از توطئه سرباز نزند، ولى درایت آن امام بزرگوار نیز ایجاب مى کرد که جانب احتیاط را از دست ندهد، از این رو جمعى از جوانان شجاع و نیرومند بنى هاشم و شیعیان را با خود به سوى خانه حاکم مدینه، (ولید) برد که در صورت لزوم آنها را به درون خانه بخواند و توطئه دشمن را درهم بشکنند!
جالب این که امام(علیه السلام) همراهان را با خود به درون خانه نبرد بلکه شخصاً وارد شد، و آنها بر در خانه ماندند.
امام حسین(علیه السلام) بر ولید وارد شد و (طبق آداب اسلامى) سلام کرد؛ ولید با خوشرویى پاسخ داد و او را نزد خویش نشاند. مروان بن حکم ـ با این که پیش از این، بین وى و ولید کینه و نفرت حاکم بود ـ در مجلس حضور داشت... .
امام(علیه السلام) فرمود: «هَلْ أَتاکُمْ مِنْ مُعاوِیَةَ کائِنَةُ خَبَر فَإِنَّهُ کانَ عَلیلا وَ قَدْ طالَتْ عِلَّتُهُ، فَکَیْفَ حالُهُ الآنَ»؛ (آیا از حال معاویه به شما خبرى رسیده است؟ چرا که وى مدّتى طولانى بیمار بود، اکنون حالش چگونه است؟).
ولید آهى کشید، آنگاه گفت: اى اباعبدالله! خداوند تو را در مرگ معاویه پاداش دهد! وى عموى صادقى! براى تو بود، که اکنون طعم مرگ را چشیده است و این نیز نامه امیرالمؤمنین یزید است!
امام حسین(علیه السلام) فرمود: «إنّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»، اکنون براى چه منظورى مرا خواسته اى؟!)
ولید پاسخ داد: تو را براى بیعت دعوت کردم، و همه مردم با یزید بیعت کرده اند!
امام(علیه السلام) (براى این که آن مجلس بدون درگیرى پایان یابد) فرمود:
«إِنَّ مِثْلی لا یُعْطی بَیْعَتَهُ سِرّاً، وَ إِنَّما أُحِبُّ أَنْ تَکُونَ الْبَیْعَةُ عَلانِیَةً بِحَضْرَةِ الْجَماعَةِ، وَ لکِنْ إِذا کانَ مِنَ الْغَدِ وَ دَعَوْتَ النّاسَ إِلىَ الْبَیْعَةِ دَعَوْتَنا مَعَهُمْ فَیَکُونُ أَمْرُنا واحِداً»؛ (شخصى مانند من مخفیانه بیعت نمى کند، دوست دارم بیعت من [اگر بخواهم بیعت کنم] علنى و در محضر مردم باشد! چون صبح شد، و تو مردم و ما را براى بیعت فراخواندى، تصمیم ما و مردم یکسان خواهد بود!).(1)
مطابق نقل شیخ مفید امام(علیه السلام) فرمود: «إِنّی لا أَراکَ تَقْنَعُ بِبَیْعَتی لِیَزیدَ سِرّاً حَتّى أُبایِعَهُ جَهْراً فَیَعْرِفَ النّاسُ»؛ (من گمان نمى کنم تو به بیعت پنهانى من با یزید، قانع باشى، مگر آن که من آشکارا بیعت کنم تا مردم همگى با خبر شوند).
ولید گفت: آرى!
امام(علیه السلام) فرمود: «فَتُصْبِحُ وَ تَرى رَأْیَکَ فِی ذلِکَ»؛ (پس بگذار صبح شود، تا نظرت در این باره مشخّص گردد).
مروان که در جلسه حاضر بود، به ولید گفت: به خدا سوگند! اگر حسین هم اکنون از تو جدا شود و بیعت نکند، هرگز چنین فرصتى، به چنگ نخواهى آورد، مگر آن که کشتار فراوانى میان شما اتّفاق افتد. جلوى او را بگیر و مگذار از نزد تو بیرون رود، تا بیعت کند و گرنه گردنش را بزن!
امام(علیه السلام) ناگهان از جایش برخاست و فرمود:
«یَابْنَ الزَّرْقاءَ أَنْتَ تَقْتُلُنی اَمْ هُو؟ کَذِبْتَ وَاللّهِ وَ اَثِمْتَ»؛ (اى پسر زرقاء (زن چشم کبودِ بد سیرت)، تو مرا مى کشى، یا او؟ به خدا سوگند! دروغ گفتى و گناه کرده اى!).(2)
به روایت ابن اعثم امام(علیه السلام) به وى فرمود:
«وَیْلی عَلَیْکَ یَابْنَ الزَّرْقاءَ أَتَأْمُرُ بِضَرْبِ عُنُقی؟! کَذِبْتَ وَاللّهِ، وَاللّهِ لَوْ رامَ ذلِکَ اَحَدٌ مِنَ النّاسِ لَسَقَیْتُ الارْضَ مِنْ دَمِهِ قَبْلَ ذلِکَ، وَ إِنْ شِئْتَ ذلِکَ فَرُمْ ضَرْبَ عُنُقی إِنْ کُنْتَ صادِقاً»؛ (واى بر تو اى پسر زرقاء! تو فرمان کشتن مرا مى دهى؟ به خدا سوگند دروغ مى گویى! به خدا سوگند! اگر کسى از مردم چنین اراده اى کند، قبل از آن که بتواند کارى کند، زمین را از خونش سیراب مى کنم؛ اکنون اگر راست مى گویى، بیا تهدید خود را عملى کن و گردنم را بزن!).(3)
آنگاه امام(علیه السلام) با صراحت وارد بحث شد و رو به ولید بن عتبه کرد و فرمود: «أَیُّهَا الاَمیرُ! إِنّا أَهْلُ بَیْتِ النَّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلائِکَةِ وَ مَحَلُّ الرَّحْمَةِ وَ بِنا فَتَحَ اللّهُ وَ بِنا خَتَمَ، وَ یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ خَمْر قاتِلُ النَّفْسِ المحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ، وَمِثْلی لا یُبایِعُ لِمِثْلِهِ، وَ لکِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْتَظِرُ وَ تَنْتَظِرُونَ أَیُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلافَةِ وَالْبَیْعَةِ».
(اى امیر! ما از خاندان نبوّت و معدن رسالت و جایگاه رفت و آمد فرشتگان و محلّ نزول رحمت الهى مى باشیم. خداوند [اسلام را] با ما آغاز کرد و با ما پایان برد. در حالى که یزید مردى است فاسق، مى گسار، قاتل بى گناهان و آن کسى که آشکارا مرتکب فسق و فجور مى شود. بنابراین، هرگز شخصى مانند من، با مردى همانند وى بیعت نخواهد کرد! ولى به هر حال بگذار صبح شود و به انتظار بمانیم و ببینیم کدام یک از ما، به خلافت و بیعت شایسته تریم!).(4)
فرداى آن روز، امام(علیه السلام) براى شنیدن خبرها، از منزل بیرون آمد؛ در بین راه با مروان بن حکم برخورد کرد. مروان گفت: اى اباعبدالله! نصیحتى به تو مى کنم؛ از من بشنو که خیر و صلاح تو در آن است!
امام(علیه السلام) فرمود: «وَ ما ذلِکَ؟ قُلْ حَتّى أَسْمَعَ»؛ (نصیحت تو چیست؟ بگو تا بشنوم!).
مروان گفت: پیشنهاد مى کنم با امیرالمؤمنین! یزید بیعت کنى که براى دین و دنیاى تو سودمندتر است!!!
امام(علیه السلام) فرمود:«إنّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَوَ عَلَى الاِسْلامِ اَلسَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّةُ بِراع مِثْلَ یَزیدَ»؛ (زمانى که امّت اسلامى گرفتار زمامدارى مثل یزید بشود باید فاتحه اسلام را خواند!).
سپس امام(علیه السلام) رو به مروان کرد و فرمود: «وَیْحَکَ! أَتَأْمُرُنی بِبَیْعَةِ یَزیدَ وَ هُوَ رَجُلٌ فاسِقٌ! لَقَدْ قُلْتَ شَطَطاً مِنَ الْقَوْلِ یا عَظیمَ الزُّلَلِ! لا أَلُومُکَ عَلى قَوْلِکَ لاَنَّکَ اللَّعینُ الَّذی لَعَنَکَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) وَأَنْتَ فی صُلْبِ أَبیکَ الْحَکَمِ بْنِ أَبی الْعاصِ، فَإِنَّ مَنْ لَعَنَهُ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله)لا یُمْکِنُ لَهُ وَ لا مِنْهُ إِلاّ أَنْ یَدْعُوَ اِلى بَیْعَةِ یَزیدَ».
(واى بر تو! مرا به بیعت با یزید فرا مى خوانى، در حالى که وى مردى فاسق است؟! تو کسى هستى که داراى لغزش هاى بزرگى مى باشى، به یقین سخن ناروایى گفتى. البتّه من تو را براى این گفتار سرزنش نمى کنم؛ زیرا تو همان کسى هستى که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله)، تو را ـ هنگامى که هنوز در صلب پدرت حکم بن عاص بودى ـ لعنت کرد. به یقین آن کس را که پیامبر خدا لعنت کند، از او جز این انتظار نمى رود که مرا به بیعت با یزید فرا خواند!).
سپس فرمود: «إِلَیْکَ عَنِّی یا عَدُوَّ اللّهِ! فَإِنّا أَهْلُ بَیْتِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) وَ الْحَقُّ فینا وَ بِالْحَقِّ تَنْطِقُ أَلْسِنَتُنا، وَ قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) یَقُولُ: «اَلْخِلاَفَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى آلِ أبی سُفْیانَ، وَ عَلى الطُّلَقاءِ أَبْناءِ الطُّلَقاءِ...»؛ (از من دور شو اى دشمن خدا! ما اهل بیت رسول خداییم و حقّ همیشه در میان ماست، و زبان ما جز به حقّ سخن نمى گوید. من خود از پیامبر خدا شنیدم که مى فرمود: «خلافت بر دودمان ابوسفیان و بر آزادشدگان [به دست پیامبر پس از فتح مکّه] و فرزندان آنها، حرام است).(5)
مروان با شنیدن سخن امام حسین(علیه السلام) به خشم آمد و گفت: من هرگز تو را رها نخواهم کرد، مگر آن که با یزید بن معاویه بیعت کنى!
شما خاندان ابوتراب کینه فرزندان ابوسفیان را در دل دارید، و البتّه جا دارد که با آنها دشمن باشید و آنان نیز با شما دشمنى ورزند.
امام فرمود: «وَیْلَکَ یا مَرْوانُ! إِلَیْکَ عَنّی فَإِنَّکَ رِجْسٌ، وَ إِنّا أَهْلُ بَیْتِ الطَّهارَةِ الَّذینَ أَنْزَلَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلى نَبِیِّهِ مُحَمَّد(صلى الله علیه وآله) فقال:إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛ (واى بر تو اى مروان! از من دور شو که تو پلیدى و ما از اهل بیت طهارتیم که خداوند درباره آنان به پیامبر(صلى الله علیه وآله) وحى کرده است و فرمود: خداوند مى خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد).(6)
پس از این سخن امام(علیه السلام)، مروان سرش را (با خوارى) به زیر افکند و ساکت شد. امام(علیه السلام) ادامه داد:
«أَبْشِرُ یَابْنَ الزَّرْقاءِ بِکُلِّ ما تَکْرَهُ مِنَ الرَّسُولِ(صلى الله علیه وآله) یَوْمَ تَقْدِمُ عَلى رَبِّکَ فَیَسْأَلُکَ جَدّی عَنْ حَقِّی وَ حَقِّ یَزیدَ»؛ (اى پسر زرقاء، به خاطر همه آنچه را که از رسول خدا ناخشنودى، تو را به عذاب الهى بشارت مى دهم؛ در آن روز که در محضر پروردگارت و جدّم رسول خدا درباره حقّ من و حقّ یزید از تو سؤال خواهد کرد).
مروان با خشم و غضب از امام(علیه السلام) جدا شد و به نزد ولید رفت و آنچه را که از امام شنیده بود، براى وى بازگو کرد.(7)
مطابق نقل ابن شهر آشوب، وقتى این ماجرا (سهل انگارى ولید، در بیعت گرفتن از امام حسین(علیه السلام)) به یزید رسید، بلافاصله ولید را از فرمانروایى مدینه برکنار و مروان را به جاى وى منصوب کرد!(8)(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.