پاسخ اجمالی:
ایشان در نامه ای به معاویه با یادآوری فسق یزید، او را به خاطر انتخاب یزید برای خلافت سرزنش کرد. وقتی معاویه در حجاز، خطابه ای در فضایل فرزندش برای مردم ایراد کرد، تا بیعت بگیرد، امام(ع) ضمن خطبه ای شجاعانه با یادآوری اعمال فسق آمیز یزید، معاویه را به خاطر توصیف یزید به فضایل نداشته اش ملامت نمود. معاویه در مجلسی دیگر اعلام کرد، کسی بهتر از یزید را برای خلافت نمی شناسد. امام(ع) طی گفتگوهایی، نیرنگ معاویه را برای مردم برملا ساخت.
پاسخ تفصیلی:
در این مورد به دو سند تاریخی اشاره می کنیم:
1. قاضى نعمان مصرى(1) نقل مى کند که امام حسین(علیه السلام) نامه اى به معاویه نوشت و در آن نامه او را به خاطر کارهاى زشتى که انجام مى داد، سرزنش و محکوم کرد؛ از جمله در آن نامه آمده است:
«تو پسر جوانت را که خمر مى نوشد و با سگ ها بازى مى کند، بر تخت حکومت نشانده اى. بنابراین، در امانت، خیانت و مسلمین را بدبخت کرده اى و حقّ فرمان پروردگارت را ادا نکرده اى. تو چگونه مردى باده نوش را بر امّت محمّد فرمانروایى داده اى؟ در حالى که نوشنده مسکرات از فاسقان است و از اشرار به شمار مى آید. باده نوش، حتّى بر درهمى امین نیست، چه رسد بر یک امّت؟!! به زودى به کیفر عملت خواهى رسید، در آن زمان که پرونده عذر خواهى (و طومار زندگى) بسته شود!».(2)
امام(علیه السلام) آینده بسیار تاریک جامعه اسلامى را بعد از روى کار آمدن یزید پیش بینى کرد و به پدر گمراهش معاویه گوشزد نمود، ولى او گوش شنوایى نداشت که پیام حق را درک کند، غرق آرزوها و گرفتار خیالات خام خویش بود.
2. اقدام دوم امام حسین(علیه السلام) آنگاه بود که معاویه براى زمینه سازى خلافت یزید و گرفتن بیعت به حجاز آمده بود، و خطبه اى را درباره خلافت و بیعت براى فرزندش یزید خواند و از فضایل او یاد کرد و خواستار بیعت براى او شد.
امام حسین(علیه السلام) پس از حمد و ثناى الهى و درود بر رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) فرمود:
«من مى دانم تو براى چه هدفى از کمالات یزید و سیاست و مدیریّتش درباره امّت محمّد(صلى الله علیه وآله) گفته اى! تو با این توصیفات مى خواهى مردم را درباره یزید گمراه سازى و دچار اشتباه کنى. گویا تو کسى را که در پرده است و مردم او را نمى شناسند معرّفى مى کنى؟ یا فردى را که اعمالش از دید مردم پنهان است وصف مى نمایى؟ یا از کسى خبر مى دهى که با دانش ویژه اى او را کشف کرده اى؟!
در حالى که یزید با اندیشه و اعمال خویش، خود را معرّفى کرده است. پس تو براى یزید سرنوشتى را رقم بزن که خود به آن علاقمند است که همان جنگ و ستیز با سگان ستیزه جو و بازى کبوتران نر و ماده و تماشاى زنان نوازنده و خواننده و هرزه و نواختن آلات لهو و لعب است، که او را در این زمینه پیشرو خواهى یافت، و رها کن آنچه را اکنون درصدد آن هستى. (اى معاویه!) چه فایده که افزون بر گناهانت، با وزر وبال گناهان خلق (که بر عهده گرفته اى) خدا را ملاقات کنى؟!
به خدا سوگند! تو راه باطل را در بیدادگرى، و خشم و غضب را در ستمگرى پیموده اى، تا آنجا که پیمانه آن را پر نمودى؛ در حالى که میان تو و مرگ جز به اندازه یک چشم بر هم زدن فاصله نیست! پس از آن، با اعمالى مشخص، در روزى آشکار، بر خدا وارد مى شوى و چاره اى جز این نخواهى داشت.
تو را در حالى مى بینم که به ما بدى کردى و حقّ پدران ما را از ما منع نموده اى، و حال آن که به خدا سوگند! پیامبر(صلى الله علیه وآله) از زمان ولادت، ما را وارث آن کرده بود، و همان استدلالى که پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) (در جریان سقیفه) آوردند، تو نیز علیه ما آوردى!».(3)
این خطبه حساب شده و منطقى، و در عین حال صریح و شجاعانه بیانگر این حقیقت است که بر خلاف پندار بعضى از گویندگان، امام حسین(علیه السلام) در عصر خلافت معاویه هرگز دست از مبارزه با او و یارانش برنداشت.
معاویه پس از ایراد آن خطبه (خطبه پیشین) و شنیدن پاسخ کوبنده امام حسین(علیه السلام)به مدّت سه روز از مردم فاصله گرفت و بیرون نیامد (تا غوغاى مردم فرو نشیند) پس از سه روز از منزل خارج شد و دستور داد که مردم را در مسجد جمع کنند.
مردم در مسجد اجتماع کردند و آنها که از بیعت با یزید امتناع کرده بودند، کنار منبر نشستند.
معاویه حمد و ثناى الهى را به جاى آورد، آنگاه در فضل یزید و قرائت قرآنش سخن گفت! سپس گفت: اى مردم مدینه! من مصمّم هستم که براى یزید بیعت بگیرم و از این رو، شهر و روستایى نبود جز آن که براى بیعتش افرادى را اعزام کردم، و مردم همه تسلیم شدند و بیعت کردند. من بیعت مردم مدینه را تأخیر انداختم چرا که با خود گفتم: بزرگ این قوم و اصل و ریشه آن اینجاست و اینان کسانى اند که من در امر بیعت با آنها مشکلى ندارم و کسانى که از بیعت با یزید امتناع کردند، به مهربانى با او سزاوارترند! به خدا سوگند! اگر کسى را مى یافتم که از یزید جهت تصدّى امر خلافت بهتر و شایسته تر بود، براى همان شخص بیعت مى گرفتم!!
امام حسین(علیه السلام) برخاست و گفت: «وَاللهِ لَقَدْ تَرَکْتَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنْهُ أباً وَ أُمّاً وَ نَفْساً»؛ (به خدا سوگند! تو کسى را که از یزید از جهت پدر، مادر و ارزش هاى فردى [دینى و صفات انسانى] بهتر است، کنار گذاشتى».
معاویه گفت: گویا خودت را مى گویى؟!
فرمود: آرى!
معاویه گفت: پاسخش آن است که آرى از نظر مادر، به جانم سوگند! مادر تو از مادر وى (یزید) بهتر است. اگر مادرت هیچ فضیلتى نداشت، جز آن که زنى از زنان قریش بود، کافى است، چرا که زنان قریش افضل همه زنانند! چه برسد به این که وى دختر رسول خداست. علاوه بر آن که دین و سابقه وى در اسلام، فضیلت دیگرى است. بنابراین، به خدا سوگند! مادرت از مادرش بهتر است.
و امّا پدرت، بدان که پدر تو کار پدرش را (معاویه) به خدا واگذار کرد و (در آن منازعه) خداوند پدرش را بر پدر تو پیروز ساخت.
امام حسین(علیه السلام) فرمود: «حَسْبُکَ جَهْلُکَ! آثَرْتَ الْعاجِلَ، عَلَى الاْجِلِ»؛ (چه قدر نادانى؛ تو دنیاى زودگذر را بر آخرت برگزیدى! و با نیرنگ و حیله بر تخت قدرت نشستى).
معاویه گفت: و امّا این که خودت را برتر از یزید مى دانى، به خدا سوگند! یزید براى سرپرستى امّت محمّد از تو بهتر است!
امام حسین(علیه السلام) فرمود: «هذا هُوَ الاِفْکُ وَ الزُّورُ، یَزیدُ شارِبُ الْخَمْرِ وَ مُشْتَری اللَّهْوِ خَیْرٌ مِنِّی»؛ (این سخن تو بسیار نادرست و باطل است، آیا یزیدِ شارب الخمر و آن کس که خریدار لهو و گناه است، از من بهتر است؟!).
معاویه که پاسخى نداشت، گفت: پسر عمویت را ناسزا مگو؛ چرا که اگر نزد وى از او بدگویى کنى (آنقدر بردبار است که) هرگز به تو ناسزا نخواهد گفت!. (4)
معاویه از یک سو مى دانست اگر مدینه ـ یعنى کانون هدایت هاى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و مرکز بزرگان اسلام اعمّ از مهاجران و انصار و فرزندان آنها ـ با فرزند او بیعت نکند کار او سامان نمى گیرد و مناطق دیگرى که بیعت کرده اند تدریجاً باز مى گردند، لذا سعى داشت به هر حیله اى شده براى یزید بیعت بگیرد: از طریق تطمیع، تهدید، فریب و نیرنگ و هر وسیله ممکن دیگر.
ولى کسى که نقشه هاى او را نقش بر آب کرد و او را در رسیدن به این مقصود ناکام گذاشت، امام حسین(علیه السلام) بود که در جلسات تبلیغى معاویه حضور مى یافت و با فصاحت و بلاغت و شجاعتى که از پدر بزرگوارش على(علیه السلام) به ارث برده بود، دهان معاویه را مى بست و نیرنگ او را براى همه مردم فاش مى ساخت.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.