پاسخ اجمالی:
على بن يقطين در شرائط دشوار، در تأمين اعتبارات لازم براى حفظ حيات و استقلال شيعيان، نقشى مؤثر ايفا مى كرد و اینکار را در پوشش های مختلف انجام می داد از جمله اینکه سالیانه افراد زیادی را به نیابت از خودش به حج می فرستاد و مبالغ زیادی به عنوان اجرت به آنها می داد. نكته ديگرى كه در اين برنامه به نظر مى رسد، شركت دادن شيعيان به خصوص بزرگان آنان، در كنگره بزرگ حج بود تا از اين رهگذر به معرفى چهره شيعه و بحث و مناظره با فرقه هاى ديگر بپردازند و يك موج فرهنگى شيعى به وجود آورند.
پاسخ تفصیلی:
بى شك هر جمعيت و گروهى كه هدف مشتركى دارند، براى سازماندهى و شكل بندى نيروهاى خود، جهت پيشبرد هدف هاى مشترك، نياز به منابع مالى دارند، چه، در صورت قطع عوايد مالى، هرگونه فعاليت و جنبشى فلج مى گردد. شيعيان نيز براساس اين اصل كلى، براى ادامه حيات و تعقيب آرمان هاى مقدس خود، همواره نيازمند پشتوانه مالى بودند، ولى در ادوار مختلف تاريخ به ويژه نيروهاى مبارز آنان همواره در فشار اقتصادى به سر مى بردند و حكومت هاى وقت، به منظور تضعيف نيروهاى آنان، غالباً آنان را از راه هاى گوناگون در فشار اقتصادى قرار مى دانند. در اين زمينه علاوه بر گرفتن «فدك» از فاطمه زهرا(سلام اللّه عليها) كه انگيزه سياسى داشت و هدف از آن تضعيف اقتصادى موضع اميرمؤمنان(عليه السلام) و بنى هاشم بود، نمونه هاى فراوانى در تاريخ اسلام به چشم مى خورد كه يكى از آنها روش معاويه در قبال شيعيان به ويژه بنى هاشم، بود. يكى از تاكتيك هايى كه معاويه به منظور اخذ بيعت از «حسين بن على(علیه السلام)» براى وليعهدى يزيد، به آن متوسل شد، خوددارى وى از پرداخت هرگونه عطيه به بنى هاشم از بيت المال در جريان سفر وى به مدينه بود تا بدين وسيله او را زير فشار گذاشته وادار به بيعت كند.(1)
نمونه ديگر، فشار اقتصادى «ابو جعفر منصور» (دومين خليفه عباسى) بود، منصور برنامه سياه تحميل گرسنگى و فلج سازى اقتصادى را در سطح وسيع و گسترده اى به اجرا گذاشت و هدف او اين بود كه مردم، نيازمند و گرسنه و متكى به او باشند و هميشه در فكر سير كردن شكم خود بوده مجال انديشه در مسائل بزرگ اجتماعى را نداشته باشند. او روزى در حضور جمعى از خواص درباريان با لحن زننده اى انگيزه خود را از گرسنه نگه داشتن مردم چنين بيان كرد: «عرب هاى چادر نشين در ضرب المثل خود، خوب گفته اند كه: سگ خود را گرسنه نگه دار تا به طمع نان دنبال تو بيايد»! در اين فشار اقتصادى سهم شيعيان و علويان بيش از همه بود، زيرا آنان هميشه پيشگام و پيشاهنگ مبارزه با خلفاى ستمگر بودند. دوران خلافت هارون نيز از اين برنامه كلى مستثنا نبود، زيرا او با قبضه بيت المال مسلمانان و صرف آن در راه هوس راني ها و بوال هوسي ها و تجمل پرستي هاى خود و اطرافيانش، شيعيان را از حقوق مشروع خود محروم كرده بود و از اين راه نيروهاى آنان را تضعيف مى كرد.
على بن يقطين با استفاده از مقام و موقعيت اجتماعى و سياسى كه داشت، منشأ خدمات ارزنده اى براى شيعه بود، پناهگاه استوارى براى شيعيان به شمار مى رفت. على بن يقطين با موافقت امام كاظم(عليه السلام) وزارت هارون را پذيرفت.(2) بعدها نيز چندين بار خواست استعفا نمايد، ولى امام او را از اين تصميم منصرف كرد.(3) هدف امام از تشويق على به تصدى اين منصب، حفظ جان و مال و حقوق شيعيان و كمك به نهضت سرّى آنان بود. امام كاظم(عليه السلام) به وى فرمود: يك چيز را تضمين كن تا سه چيز را براى تو تضمين كنم، على پرسيد: آنها كدامند؟ امام فرمود: سه چيزى كه براى تو تضمين مى كنم اين است كه: 1- هرگز با شمشير (و به دست دشمن) كشته نشوى. 2- هرگز تهيدست نگردى. 3- هيچ وقت زندانى نشوى. و اما آنچه تو بايد تضمین كنى اين است كه هر وقت يكى از شيعيان ما به تو مراجعه كرد، هر كارى و نيازى داشته باشد، انجام بدهى و براى او عزت و احترام قائل شوى. پسر يقطين قبول كرد، امام نيز شرائط بالا را تضمين نمود.(4) امام ضمن اين گفتگوها فرمود: مقام تو، مايه عزت برادران (شيعه) تو است، و اميد است خداوند به وسيله تو شكستگي ها را جبران و آتش فتنه مخالفان را خاموش سازد.
بارى على بن يقطين به پيمان خود وفادار بود و در تمام مدتى كه عهده دار اين سمت بود دژى استوار و پناهگاهى مطمئن براى شيعيان به شمار مى رفت و در آن شرائط دشوار، در تأمين اعتبارات لازم براى حفظ حيات و استقلال شيعيان، نقشى مؤثر ايفا مى كرد. على بن يقطين، يار وفادار و صميمى پيشواى هفتم كه به رغم كارشكني هاى مخالفان شيعه، اعتماد هارون را جلب نموده و وزارت او را در كشور پهناور اسلامى به عهده گرفته بود، با استفاده از تمام امكانات از هر كوششى در حمايت و پشتيبانى از شيعيان دريغ نمى ورزيد؛ مخصوصاً در تقويت بنيه مالى شيعيان و رساندن «خمس» اموال خود (كه جمعاً مبلغ قابل توجهى را تشكيل مى داد و گاهى بالغ بر صد تا سيصد هزار درهم مى شد)(5) به پيشواى هفتم كوشش مى كرد و مى دانيم كه خمس، در واقع پشتوانه مالى حكومت اسلامى است.
پسر على بن يقطين مى گويد: امام كاظم(عليه السلام) هرچيزى لازم داشت يا هر كار مهمى كه پيش مى آمد، به پدرم نامه مى نوشت كه فلان چيز را براى من خريدارى كن يا فلان كار را انجام بده ولى اين كار را به وسيله «هشام بن حكم» انجام بده، و قيد همكارى هشام، فقط در موارد مهم و حساس بود.(6)
در سفرى كه امام كاظم(عليه السلام) به عراق نمود، على از وضع خود به امام شكوه نموده گفت: آيا وضع و حال مرا مى بينيد (كه در چه دستگاهى قرار گرفته و با چه مردمى سر و كار دارم؟) امام فرمود: خداوند مردان محبوبى در ميان ستمگران دارد كه به وسيله آنان از بندگان خوب خود حمايت مى كند و تو از آن مردان محبوب خدايى.(7)
بار ديگر كه على، در مورد همكارى با بنى عباس، از پيشواى هفتم(عليه السلام) كسب تكليف نمود، امام فرمود: اگر ناگزيرى اين كار را انجام بدهى مواظب اموال شيعيان باش. على بن يقطين فرمان امام را پذيرفت، و روى همين اصل، ماليات دولتى را برحسب ظاهر از شيعيان وصول مىكرد، ولى مخفيانه به آنان مسترد مى نمود(8) و علت آن اين بود كه حكومت هارون يك حكومت اسلامى نبود كه رعايت مقررات آن بر مسلمانان واجب باشد. حكومت و ولايت از طرف خدا از آن موسى بن جعفر(عليه السلام) بود كه پسر يقطين به دستور او امول شيعيان را مسترد مى كرد.
يكى از افتخارات على بن يقطين در تاريخ، اين است كه همه ساله عده اى را به نيابت از طرف خود، به زيارت خانه خدا مى فرستاد و به هركدام ده تا بيست هزار درهم مى پرداخت.(9) تعداد اين عده در سال بالغ بر 150 نفر و گاهى بالغ بر 250 و يا 300 نفر مى شد.(10) اين عمل، با توجه به اهميت و فضيلت خاص عمل حج در آيين اسلام، بى شك نمودار ايمان و پارسايى ويژه على بن يقطين به شمار مى رود، ولى با در نظر گرفتن تعداد قابل توجه اين عده، و نيز با نگرش به مبالغ هنگفتى كه على به آنان مى پرداخته، مسئله، عمق بيشترى پيدا مى كند. اگر از گروه نايبان حج و مبلغى كه به آنها پرداخت مى شد، ميانگين بگيريم و مثلاً تعداد آنان را 200 نفر در سال، و مبلغ پرداختى را ده هزار درهم بگيريم، جمعاً مبلغى در حدود دو ميليون درهم را تشكيل مى دهد. از طرف ديگر، اين مبلغ كه هر سال پرداخت مى شد، مسلماً گوشه اى از مخارج ساليانه على بن يقطين و از مازاد هزينه هاى جارى و باقيمانده پرداخت حقوق مالى مثل زكات و خمس و ساير صدقات مستحبى و بخشش ها و امثال اينها بوده است. با اين حساب تقريبى، جمع عوايد على بن يقطين چه مقدار مى بايست باشد تا كفاف اين مبالغ را بدهد؟ در ميان دانشمندان شيعه ظاهراً «مرحوم شيخ بهائى» نخستين كسى است كه به اين مسئله توجه پيدا كرده است. او نكته لطيف اين مطلب را چنين بيان مى كند: گمان مى كنم امام كاظم(عليه السلام) اجازه تصرف در خراج و بيت المال مسلمانان را به على بن يقطين داده بود و على از اين اموال، به عنوان اجرت حج، به شيعيان مى پرداخت تا بهانه اى براى ايراد و اعتراض به دست مخالفان ندهد.(11) بنابراين عمل اعزام نواب حج، در واقع يك برنامه حساب شده و منظم بود و على، زير پوشش اين كار، بنيه اقتصادى شيعيان را تقويت مى نمود. مؤيد اين مطلب اين است كه در ميان نواب حج، شخصيت هاى بزرگى مثل «عبدالرحمن بن حجاج» و «عبدالله بن يحيى كاهلى»(12) به چشم مى خوردند كه از ياران خاص و مورد علاقه امام بودند و طبعاً مطرود دستگاه حكومت و محروم از مزايا!.(13) نكته ديگرى كه در اين برنامه على بن يقطين به نظر مى رسد، شركت دادن شيعيان به خصوص بزرگان آنان، در كنگره بزرگ حج بود تا از اين رهگذر به معرفى چهره شيعه و بحث و مناظره با فرقه هاى ديگر بپردازند و يك موج فرهنگى شيعى به وجود آورند.
على بن يقطين در پرتو اين خدمات، همواره مورد تأييد و حمايت بى دريغ امام كاظم(عليه السلام) بود و چندين بار در اثر تدبير امام از خطر قطعى رهايى يافت كه يكى از آنها چنين بوده است: يك سال هارون تعدادى لباس به عنوان خلعت به على بخشيد كه در ميان آنها يك لباس خز مشكى رنگ زربافت از نوع لباس ويژه خلفا به چشم مى خورد. على اكثر آن لباس ها را كه لباس گران قيمت زربافت نيز جز آنها بود، به امام كاظم(عليه السلام) اهدا كرد و همراه لباس ها اموالى را نيز كه قبلاً طبق معمول به عنوان «خمس» آماده كرده بود، به محضر امام فرستاد. حضرت همه اموال و لباس ها را پذيرفت، ولى آن يك لباس مخصوص را پس فرستاد، و طى نامه اى نوشت: اين لباس را نگه دار و از دست مده، زيرا در حادثه اى كه برايت پيش مى آيد به دردت مى خورد. على بن يقطين از راز رد آن لباس آگاه نشد، ولى آن را حفظ كرد. اتفاقاً روزى وى يكى از خدمت گزاران خاص خود را به علت كوتاهى در انجام وظيفه، تنبيه و از كار بركنار كرد. آن شخص كه از ارتباط على با امام كاظم(عليه السلام) و اموال و هدايايى كه او براى حضرت مى فرستاد، آگاهى داشت، از على نزد هارون سعايت كرد و گفت: او معتقد به امامت موسى بن جعفر است و هر ساله خمس اموال خود را براى او مى فرستد. آنگاه داستان لباس ها را گواه آورد و گفت: لباس مخصوصى را كه خليفه در فلان تاريخ به او اهدا كرده بود، به موسى بن جعفر داده است. هارون از شنيدن اين خبر سخت خشمگين شد و گفت: حقيقت جريان را بايد به دست بياورم و اگر ادعاى تو راست باشد خون او را خواهم ريخت. آنگاه بلافاصله على را احضار كرد و از آن لباس پرسش نمود. وى گفت: آن را در يك بقچه گذاشته ام و اكنون محفوظ است. هارون گفت: فوراً آن را بياور! پسر يقطين فورا يكى از خدمتگزاران خود را فرستاد و گفت: به فلان اطاق خانه ما برو و كليد آن را از صندوق دار بگير و در اطاق را باز كن و سپس در فلان صندوق را باز كن و بقچه اى را كه در داخل آن است با همان مهرى كه دارد به اينجا بياور. طولى نكشيد كه غلام، لباس را به همان شكل كه قبلاً مهر شده بود آورد و در برابر هارون نهاد. هارون دستور داد مهر آن را بشكنند و سر آن را باز كنند. وقتى كه بقچه را باز كردند ديد همان لباس است كه عيناً تا شده باقى مانده است! خشم هارون فرو نشست و به على گفت: بعد از اين هرگز سخن هيچ سعايت كننده اى را درباره تو باور نخواهم كرد، و آنگاه دستور داد جايزه ارزنده اى به او دادند و شخص سعايت كننده را سخت تنبيه كردند!.(14)، (15)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.