پاسخ اجمالی:
اسباب و زمینه هاى هدایت و ضلالت از منظر قرآن عبارتند از: 1- فسق و خروج از اطاعت و فرمان؛ «یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِین». 2- ظلم؛ «وَ اللّهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِین». 3- کفر؛ «وَ اللّهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِین».4- دروغگوئى و کفران؛ «اِنَّ اللّهَ لایَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفّار». 5- اسراف و دروغگوئى؛ «إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذّاب».
پاسخ تفصیلی:
قرآن مجید، در یک جا مى گوید: «یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِین»؛ (به وسیله آن ضرب المثل، گروهى را گمراه و گروهى را هدایت مى کند، اما جز فاسقان را گمراه نمى سازد). (1)
در اینجا سرچشمه ضلالت، فسق و خروج از اطاعت و فرمان الهى شمرده شده.
در جاى دیگر مى گوید: «وَ اللّهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِین»؛ (خداوند قوم ستمگر را هدایت نمى کند). (2)
در اینجا تکیه روى مسأله ظلم شده، و آن را زمینه ساز ضلالت معرفى کرده است.
در جاى دیگر مى خوانیم: «وَ اللّهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِین»؛ (خداوند قوم کافر را هدایت نمى کند). (3)
در اینجا کفر به عنوان زمینه ساز گمراهى، ذکر شده.
باز در آیه دیگر مى خوانیم: «اِنَّ اللّهَ لایَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفّار»؛ (خداوند هدایت نمى کند کسى که دروغگو و کفران کننده است). (4)
در اینجا نیز دروغگوئى و کفران را، مقدمه ضلالت شمرده است.
و در جاى دیگر آمده: «إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذّاب»؛ (خداوند هدایت نمى کند کسى که اسرافکار و بسیار دروغگو است). (5)
یعنى اسراف و دروغگوئى عامل گمراهى است.
البته، آنچه در اینجا آوردیم، قسمتى از آیات قرآن، در این زمینه است، بعضى از این آیات، با همین مفاهیم کراراً در سوره هاى مختلف آمده.
نتیجه این که: قرآن ضلالت الهى را مخصوص کسانى مى شمرد، که داراى این اوصافند: «کفر»، «ظلم»، «فسق»، «دروغ»، «اسراف» و «کفران».
آیا کسانى که داراى این اوصافند، شایسته ضلالت و گمراهى نیستند؟!
و به تعبیر دیگر، کسى که مرتکب این امور مى شود، آیا ظلمت و حجاب قلب او را فرا نمى گیرد؟!
باز به عبارت روشن تر، این اعمال و صفات، آثارى دارد که خواه ناخواه، دامن انسان را مى گیرد، پرده بر چشم و گوش و عقل او مى افکند، و او را به ضلالت مى کشاند، و از آنجا که خاصیت همه اشیاء، و تأثیر همه اسباب، به فرمان خداوند است، مى توان اضلال را در تمام این موارد، به خدا نسبت داد، اما این نسبت، عین اختیار بندگان و آزادى اراده آنها است.
این در زمینه مسأله ضلالت، و اما در مورد «هدایت» نیز شرائط و اوصافى در قرآن بیان شده که نشان مى دهد، آن هم بدون علت، و بر خلاف حکمت الهى نیست.
قسمتى از اوصافى که استحقاق هدایت مى آورد، و لطف الهى را جلب، در آیات زیر آمده:
در یک جا مى خوانیم: «یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلى صِراط مُسْتَقِیم»؛ (خداوند به وسیله قرآن، کسانى را که از رضا و خشنودى او پیروى مى کنند، به راه هاى سلامت، هدایت مى کند، و از تاریکى ها به فرمانش، به سوى روشنائى مى برد، و آنها را به راه راست رهبرى مى نماید). (6)
در اینجا پیروى فرمان خدا، و جلب خشنودى او، زمینه ساز هدایت الهى شمرده شده است.
در جاى دیگر مى خوانیم: «إِنَّ اللّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَناب»: (خداوند هر کس را بخواهد گمراه مى سازد، و هر کس را که بازگشت به سوى او کند، هدایت مى نماید). (7)
در اینجا نیز «توبه و انابه» عامل استحقاق هدایت، شمرده شده است.
در آیه دیگر مى فرماید: «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»؛ (کسانى که در راه ما جهاد کنند، آنان را به راه هاى خود هدایت مى کنیم). (8)
در اینجا «جهاد» آن هم «جهاد مخلصانه و در راه خدا» به عنوان شرط اصلى هدایت ذکر شده است.
و بالاخره در آیه دیگر مى خوانیم: «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً»؛ (کسانى که گام هاى نخستین هدایت را برداشته اند، خداوند بر هدایتشان مى افزاید). (9)
در اینجا پیمودن مقدارى از راه هدایت، به عنوان شرطى براى ادامه این راه، به لطف خداوند ذکر شده.
نتیجه این که: تا از سوى بندگان توبه و انابه اى نباشد، تا پیرو فرمان او نباشند تا جهاد و تلاش و کوششى صورت نگیرد، و تا گام هاى نخستین را در مسیر حق برندارند، لطف الهى شامل حال آنان نمى شود، دست آنان را نمى گیرد و ایصال به مطلوب نمى کند.
آیا شمول هدایت، نسبت به کسانى که داراى این اوصافند، بى حساب است و یا دلیل بر جبرى بودن هدایت، محسوب مى شود؟!
ملاحظه مى کنید، آیات قرآن در این زمینه بسیار روشن و گویا است، منتهى کسانى که نتوانسته یا نخواسته اند، جمع بندى صحیحى از آیات هدایت و ضلالت کنند، گرفتار چنان اشتباه خطرناکى شده اند، و «چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند» باید گفت زمینه این «ضلالت» را نیز خودشان فراهم ساخته اند!
به هر حال، مشیت الهى که در آیات «هدایت و ضلالت» روى آن تکیه شده، هرگز، به معنى مشیت بى دلیل و خالى از حکمت نیست، بلکه در هر مورد، شرائط خاصى دارد که آن را، هماهنگ با حکیم بودن او مى کند. (10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.