پاسخ اجمالی:
بر اساس آیات قرآن و روایات اسلامى، مال و ثروت خوب است، اما مشروط به آن که مال و ثروت وسیله باشد و نه هدف، هم چنین مال و ثروت انسان را اسیر خود نسازد، بلکه انسان امیر بر آن باشد.از سوی دیگر دارایی خود را از راه «مشروع» به دست آورد و در راه رضاى خدا مصرف نماید.
پاسخ تفصیلی:
درباره مال و ثروت، نظرات متفاوتى در جهت افراط و تفریط وجود دارد، بعضى چنان اهمیتى براى آن قائلند، که حلاّل تمام مشکلاتش مى دانند، تا آنجا که طرفداران این عقیده در اشعار خود، دادِ سخن در این زمینه داده اند، از جمله شاعر عرب مى گوید:
«فَصاحَةُ سُحْبان وَ خَطُّ ابْنِ مُقْلَة وَ حِکمَةُ لُقْمان وَ زُهْدُ بْنُ أَدْهَمَ
اِذا اجْتَمَعَتْ فِى الْمَرْءِ وَ الْمَرْءُ مُفْلِسٌ *** فَلَیْسَ لَهُ قَدْرٌ بِمِقْدارِ دِرْهَم!»
(فصاحت «سحبان» [فصیح معروف عرب] و خط «ابن مقله» [خطاط معروف] و حکمت «لقمان» و زهد «ابراهیم بن ادهم» اگر در انسانى جمع شود [اما] مفلس و بى پول باشد، قدر و مقامى حتى به مقدار یک درهم نخواهد داشت!)
و لذا جاى تعجب نیست، که این گروه دائماً به جمع اموال پردازند، آنى راحت ننشینند و هیچ قید و شرطى براى آن قائل نباشند و حلال و حرام در نظرشان یکسان باشد.
در نقطه مقابل این گروه، جمعیتى هستند که براى مال و ثروت، کمترین ارزشى قائل نیستند، فقر را مى ستایند و براى آن ارج قائلند، حتى مال را مزاحم تقوا و قرب خدا مى دانند!
در برابر این دو عقیده، که در طرف «افراط» و «تفریط» قرار دارد، آنچه از قرآن مجید و روایات اسلامى استفاده مى شود، این است: مال، خوب است، اما به چند شرط:
نخست این که: «وسیله» باشد و نه «هدف».
دیگر این که: انسان را «اسیر» خود نسازد، بلکه انسان «امیر» بر آن باشد.
سوم این که: از طرق «مشروع» به دست آید و در راه رضاى خدا مصرف گردد.
علاقه به چنین مالى، نه تنها دنیاپرستى نیست، بلکه دلیلى بر علاقه به آخرت است، لذا در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: هنگامى که حضرت ذهب و فضه (طلا و نقره) را لعن و نفرین فرمود: یکى از یاران تعجب کرد و در این باره سؤال نمود، امام(علیه السلام) فرمود: «لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ إِلَیْهِ إِنَّمَا الذَّهَبُ الَّذِی ذَهَبَ بِالدِّینِ وَ الْفِضَّةُ الَّذِی أَفاضَ الْکُفْرَ»؛ (آن طور که تو فهمیده اى نیست، منظور از ذهب چیزى است که دین را از بین برد و منظور از فضه چیزى است که سرچشمه کفر و بى ایمانى مى شود).(1)
در حدیث دیگرى، از امام امیرمؤمنان(علیه السلام) مى خوانیم: «السُّکْرُ أَرْبَعُ سُکْرات: سُکْرُ الشَّرابِ، وَ سُکْرُ الْمالِ، وَ سُکْرُ النَّوْمِ، وَ سُکْرُ الْمُلْکِ»؛ (مستى چهار گونه است: مستى شراب، مستى مال، مستى خواب و مستى قدرت!).(2)
در حدیث دیگرى آمده: مردى خدمت امام صادق(صلى الله علیه وآله) آمد و عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد، مرا موعظه اى کن، فرمود: «اِنْ کانَ الْحَسَناتُ حَقّاً فَالْجَمْعُ لِما ذا؟ وَ اِنْ کانَ الْخَلَفُ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ حَقّاً فَالْبُخْلُ لِما ذا؟!»؛ (اگر حسنات حق است و به آن ایمان داریم، جمع مال براى چیست؟ [چرا در راه خدا انفاق نکنیم] و اگر پاداش و جبران الهى حق است، بخل براى چیست؟).(3)
بسیارى هستند تا پایان عمر به جمع آورى مال مشغولند، و سرانجام براى دیگران وامى گذارند، حسابش را آنها باید بدهند و بهره اش نصیب دیگران است، لذا در حدیثى مى خوانیم: از امیرمؤمنان على(علیه السلام) سؤال کردند: «مَنْ أَعْظَمُ النّاسِ حَسْرَةً؟»؛ (چه کسى حسرتش از همه بیشتر است؟!)
فرمود: «مَنْ رَأى مالَهُ فِی مِیزانِ غَیْرِهِ، وَ أَدْخَلَهُ اللّهُ بِهِ النّارَ، وَ أَدْخَلَ وارِثَهُ بِهِ الْجَنَّةَ!»؛ (کسى که اموال خود را در ترازوى سنجش اعمال دیگران ببیند، خداوند او را به خاطر اموالش وارد دوزخ کند، و وارث او را به خاطر آن وارد بهشت سازد!).(4)
و در حدیث دیگرى، از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه: «کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَرات عَلَیْهِمْ»؛ (این گونه خداوند اعمال آنها را مایه حسرتشان قرار مى دهد) فرمود: «هُوَ الرَّجُلُ یَدَعُ الْمالَ لا یُنْفِقُهُ فِی طاعَةِ اللّهِ بُخْلاً ثُمَّ یَمُوتُ فَیَدَعُهُ لِمَنْ یَعْمَلُ بِهِ فِی طاعَةِ اللّهِ أَوْ فِی مَعْصِیَتِه»؛ (این درباره کسى است که مالى را وامى گذارد و به خاطر بخل، در راه طاعت الهى انفاق نمى کند، سپس مى میرد و آن را براى کسى مى نهد که در طاعت الهى یا در معصیتش مصرف مى کند).
سپس امام(علیه السلام) افزود: اگر در طریق اطاعت خدا صرف کند، آن را در میزان عمل دیگرى مى بیند و حسرت مى خورد، چرا که مال، مال او بوده، و اگر در معصیت الهى صرف کند، سبب تقویت او شده تا گناه کند (و باز عقوبت و حسرتش متوجه او است).(5)
آرى، موضعگیرى انسان ها در برابر اموال، مختلف است، گاه از آن بت خطرناکى مى سازند و گاه وسیله سعادت بزرگى.
این سخن را با حدیث پر معنائى از «ابن عباس» پایان مى دهیم، او مى گوید: «هنگامى که نخستین سکه درهم و دینار در جهان زده شد، ابلیس نگاهى به آنها افکند وقتى آنها را تماشا کرد، آن دو را گرفت و بر چشمانش گذاشت، سپس برداشت و به سینه اش چسباند! بعد فریاد عاشقانه اى کشید! دگر بار به سینه اش چسباند، سپس گفت: شما (خطاب به درهم و دینار) نور چشمان منید و میوه دل من! اگر انسان ها شما را دوست دارند، براى من مهم نیست که بت پرستى نکنند.
همین که شما را دوست دارند براى من کافى است» (چرا که شما برترین بت هستید).(6)،(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.