پاسخ اجمالی:
آنچه از آیات 125 ـ 128 سوره «نحل» برمی آید، این است که: باید از تمام اصول منطقى، عاطفى، روانى، تاکتیکى و همه امورى که سبب نفوذ در مخالفین مى گردد استفاده شود. ولى با این حال، اسلام، هرگز نمى گوید: تنها به استدلال، قناعت کنید، بلکه، در بسیارى از موارد ضرورت پیدا مى کند، در مقابل توطئه هاى دشمن، عملاً وارد میدان شویم و در صورت لزوم، در مقابل خشونت، به خشونت توسل جوئیم، و در برابر توطئه ها به ضد توطئه پردازیم، اما حتى در این مرحله نیز، باید صول عدالت، تقوا و اخلاق اسلامى فراموش نشود.
پاسخ تفصیلی:
در آیات پایانى سوره «نحل» یک سلسله دستورات مهم اخلاقى از نظر برخورد منطقى، طرز بحث، چگونگى کیفر و عفو، و نحوه ایستادگى در برابر توطئه ها و مانند آن، بیان شده است که: مى توان آن را به عنوان اصول تاکتیکى و روش مبارزه در مقابل مخالفین در اسلام نامگذارى کرد و به عنوان یک قانون کلى در هر زمان و در همه جا از آن استفاده نمود.
این برنامه در ده اصل خلاصه مى شود که با توجه به آیات 125 ـ 128 سوره «نحل» به ترتیب زیر است:
1 ـ نخست، مى گوید: (به وسیله حکمت به سوى راه پروردگارت دعوت کن)؛ «ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ».
«حکمت» به معنى علم و دانش و منطق و استدلال است، و در اصل به معنى «منع» آمده و از آنجا که، علم و دانش و منطق و استدلال، مانع از فساد و انحراف است به آن حکمت گفته شده، و به هر حال نخستین گام در دعوت به سوى حق، استفاده از منطق صحیح و استدلالات حساب شده است، و به تعبیر دیگر دست انداختن در درون فکر و اندیشه مردم، به حرکت در آوردن آن و بیدار ساختن عقلهاى خفته، نخستین گام محسوب مى شود.
2 ـ (و به وسیله اندرزهاى نیکو)؛ «وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ».
و این دومین گام در طریق دعوت به راه خدا است، یعنى استفاده کردن از عواطف انسانها، چرا که: موعظه، و اندرز بیشتر جنبه عاطفى دارد که با تحریک آن، مى توان توده هاى عظیم مردم را به طرف حق متوجه ساخت.
در حقیقت حکمت از «بُعد عقلى» وجود انسان استفاده مى کند، و موعظه حسنه از «بُعد عاطفى».(1)
3 ـ (و با آنها [یعنى مخالفان] به طریقى که نیکوتر است به مناظره پرداز)؛ «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ».
و این سومین گام مخصوص کسانى است که ذهن آنها قبلاً از مسائل نادرستى انباشته شده، و باید از طریق مناظره ذهنشان را خالى کرد، تا آمادگى براى پذیرش حق پیدا کنند.
بدیهى است مجادله و مناظره نیز هنگامى مؤثر مى افتد که: «بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» باشد، حق و عدالت، درستى و امانت، صدق و راستى بر آن حکومت کند و از هر گونه توهین، تحقیر، خلافگوئى و استکبار خالى باشد، و خلاصه، تمام جنبه هاى انسانى آن حفظ شود.
و در پایان آیه اضافه مى کند: (پروردگار تو از هر کسى بهتر مى داند چه کسانى از طریق او گمراه شده و چه کسانى هدایت یافته اند)؛ «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ».
اشاره به این که: وظیفه شما دعوت به راه حق است، از طرق سه گانه حساب شده فوق، اما چه کسانى سرانجام هدایت مى شوند؟ و چه کسانى در طریق ضلالت پافشارى خواهند کرد؟ آن را تنها خدا مى داند و بس.
4 ـ تاکنون سخن از این بود که: در یک بحث منطقى، عاطفى و یا مناظره معقول با مخالفان شرکت کنیم، اما اگر، کار از این فراتر رفت و درگیرى حاصل شد، آنها دست به تعدى و تجاوز زدند، در اینجا دستور مى دهد: (اگر خواستید مجازات کنید فقط به مقدارى که به شما تعدى شده، کیفر دهید) و نه بیشتر از آن؛ «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ».
5 ـ (ولى اگر شکیبائى پیشه کنید و عفو و گذشت، این کار براى شکیبایان بهتر است)؛ «وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصّابِرِینَ».
همانند عفو و گذشتى که در تاریخ سر گذشت فتح مکّه مى خوانیم: آن روز که پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر این سنگدلان پیروز و مسلط شد فرمان عفو عمومى صادر کرد.
شاید تاکنون هیچ ملت پیروزِ مسلطى با قوم شکست خورده این معامله اى را که پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مسلمانان پس از پیروزى با مشرکان «مکّه» کردند، نکرده باشد آن هم در محیطى که انتقام و کینه توزى در بافت جامعه آنها نفوذ کرده بود، و کینه ها را نسل، به نسل به میراث مى گذاردند، و اصلاً ترک انتقامجوئى در آن محیط، عیب بزرگى بود.
نتیجه این همه بزرگوارى و عفو و گذشت آن شد که: این ملت جاهل و لجوج چنان تکان خوردند و بیدار شدند که به گفته قرآن: «یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللّهِ أَفْواجاً»؛ (گروه گروه در آئین خدا وارد شدند).(2)
6 ـ این عفو، گذشت، صبر و شکیبائى در صورتى اثر قطعى خواهد گذارد که بدون هیچ چشم داشتى انجام پذیرد یعنى فقط، به خاطر خدا باشد، و لذا قرآن اضافه مى کند: (شکیبائى پیشه کن و این شکیبائى تو جز براى خدا و به توفیق پروردگار نمى تواند باشد)؛ «وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلاّ بِاللّهِ».
7 ـ هر گاه تمام این زحمات در زمینه تبلیغ، دعوت به سوى خدا و در زمینه عفو، گذشت و شکیبائى کارگر نیفتاد باز نباید مأیوس و دلسرد شد، و یا بى تابى و جزع نمود، بلکه، باید با حوصله و خونسردى هر چه بیشتر همچنان به تبلیغ ادامه داد.
لذا در هفتمین دستور، مى گوید: (بر آنها اندوهگین مباش)؛ «وَ لاتَحْزَنْ عَلَیْهِمْ».
این حزن و اندوه، که حتماً به خاطر عدم ایمان آنها است ممکن است یکى از دو پدیده را در انسان به وجود آورد، یا او را براى همیشه دلسرد سازد، و یا او را به جزع، بى تابى و بى حوصلگى وادارد.
بنابراین، نهى از حزن و اندوه در واقع از هر دو پدیده است، یعنى در راه دعوت به سوى حق، نه بى تابى کن و نه مأیوس باش.
8 ـ با تمام این اوصاف، باز ممکن است دشمن لجوج، دست از توطئه بر ندارد و به طرح نقشه هاى خطرناک بپردازد، در چنین شرائطى، موضعگیرى صحیح همان است که قرآن مى گوید: (از توطئه هاى آنها نگران مباش و محدود نشو)؛ «وَ لاتَکُ فِی ضَیْق مِمّا یَمْکُرُونَ».
این توطئه ها، هر قدر وسیع، حساب شده و خطرناک باشد باز نباید شما را از میدان بیرون کند، و گمان برید که در تنگنا قرار گرفته، محاصره شده اید، چرا که تکیه گاه شما، خدا است و با استمداد از نیروى ایمان، استقامت، پشتکار، عقل و درایت مى توانید این توطئه ها را خنثى کنید و نقش بر آب.
آخرین آیه مورد بحث، که سوره «نحل» با آن پایان مى گیرد به نُهمین و دهمین برنامه، اشاره کرده، مى گوید:
9 ـ (خداوند با کسانى است که تقوا را پیشه کنند)؛ «إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا».
«تقوا» در همه ابعاد، و در مفهوم وسیعش، از جمله، تقوا در برابر مخالفان، یعنى حتى در برابر دشمن باید اصول اخلاق اسلامى را رعایت کرد، با اسیران معامله اسلامى نمود، با منحرفان رعایت انصاف و ادب کرد، از دروغ و تهمت پرهیز نمود.
10 ـ (و خداوند با کسانى است که نیکوکارند)؛ «وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ».
احسان و نیکى، اگر به موقع و در جاى خود، انجام پذیرد، یکى از بهترین روشهاى مبارزه است، و تاریخ اسلام، پر است از مظاهر این برنامه، رفتارى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) با مشرکان «مکّه» بعد از فتح نمود، معامله اى که با «وحشى» قاتل «حمزه» کرد، برخوردى که با اسیران بدر داشت، رفتارى که با یهودیانى که انواع اذیت و آزار را درباره او روا مى داشتند، انجام داد، و همچنین نظائر این برنامه در زندگى على(علیه السلام) و سایر پیشوایان بزرگ، خود بیانگر این دستور اسلامى است.
دقت در مواد دهگانه برنامه فوق، که تمام خطوط اصلى و فرعى برخورد با مخالفان را مشخص مى کند نشان مى دهد: از تمام اصول منطقى، عاطفى، روانى، تاکتیکى و خلاصه، همه امورى که سبب نفوذ در مخالفین مى گردد استفاده شده است.
ولى با این حال، اسلام، هرگز نمى گوید: تنها به منطق و استدلال، قناعت کنید، بلکه، در بسیارى از موارد ضرورت پیدا مى کند، در مقابل توطئه هاى دشمن، عملاً وارد میدان شویم، در صورت لزوم، در مقابل خشونتها به خشونت توسل جوئیم، و در برابر توطئه ها به ضد توطئه پردازیم، اما حتى در این مرحله نیز، باید اصل عدالت و اصول تقوا و اخلاق اسلامى به دست فراموشى سپرده نشود.
و اگر مسلمانان در برابر مخالفان خود، این برنامه جامع الاطراف را به کار مى بستند، شاید اسلام، امروز سراسر جهان یا بخش عمده آن را فرا گرفته بود.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.