پاسخ اجمالی:
آیه 52 سوره فصّلت اصل عقلى«دفع ضرر محتمل» را به عنوان آخرین سخن به اشخاص لجوج و مغرور و متعصب که هیچ دلیل منطقى در آنها کارگر نیست، مطرح می کند. و می گوید: اگر شما حقانیت قرآن و توحید و وجود عالم پس از مرگ را صددرصد، نپذیرید، مسلماً دلیل بر نفى آن نیز ندارید. بنابراین، این احتمال باقى است که دعوت قرآن و مسأله معاد واقعیت داشته باشد، آنگاه فکر کنید چه سرنوشت تاریک و وحشتناکى خواهید داشت. چنان که امام صادق(ع) نیز با«ابن ابى العوجاء» مادى گرا و ملحد عصر خود، این طور محاجه نمودند
پاسخ تفصیلی:
پاسخ به این سؤال را مى توان با توجه به آیه 52 سوره «فصّلت» به دست آورد، خداى متعال در این آیه اصل عقلى معروف «دفع ضرر محتمل» را با بیانى روشن براى افراد لجوج تشریح مى کند، خطاب به پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده، مى فرماید: (به آنها بگو! به من خبر دهید! اگر این قرآن از سوى خداوند یگانه یکتا باشد [و حساب و جزا و بهشت و دوزخى در کار باشد] و شما به آن کافر شوید، چه کسى گمراه تر خواهد بود از آن کس که در مخالفت، شدیدى قرار دارد؟!)؛ «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاق بَعِید». (1)
البته، این گفتار، در مورد کسانى است که هیچ دلیل منطقى در آنها کارگر نیست، در حقیقت آخرین سخنى است که به اشخاص لجوج و مغرور و متعصب گفته مى شود، و آن این که: اگر شما حقانیت قرآن و توحید و وجود عالم پس از مرگ را صددرصد، نپذیرید، مسلماً دلیل بر نفى آن نیز ندارید، بنابراین، این احتمال باقى است که دعوت قرآن و مسأله معاد واقعیت داشته باشد، آنگاه فکر کنید چه سرنوشت تاریک و وحشتناکى خواهید داشت با این گمراهى و مخالفت شدید و موضع گیرى در برابر این مکتب الهى.
این همان سخنى است که ائمه دین(علیهم السلام)، در برابر افراد لجوج در آخرین مرحله، مطرح مى کردند چنان که در حدیثى که در کتاب «کافى» آمده، مى خوانیم: امام صادق(علیه السلام) با «ابن ابى العوجاء»، مادى و ملحد عصر خود، سخنان بسیارى داشت، آخرین مرحله که او را در «مراسم حج» ملاقات کرد، بعضى از یاران امام عرض کردند، مثل این که «ابن ابى العوجاء» مسلمان شده؟! امام فرمود: او از این کوردل تر است، هرگز مسلمان نخواهد شد، هنگامى که چشمش به امام صادق(علیه السلام) افتاد گفت: اى آقا و بزرگ من!
امام فرمود: «ما جاءَ بِکَ إِلى هذَا الْمَوْضِع»؛ (تو اینجا براى چه آمده اى؟!)
عرض کرد: «عادَةُ الْجَسَدِ، وَ سُنَّةُ الْبَلَدِ، وَ لْنَنْظُرَ مَا النّاسُ فِیْهِ مِنَ الْجُنُونُ وَ الْحَلْقِ وَ رَمْىِ الْحِجارَةِ»؛ (براى این که هم جسم ما عادت کرده، هم سنت محیط اقتضاء مى کند، ضمناً نمونه هائى از کارهاى جنون آمیز مردم، و سر تراشیدن ها، و سنگ انداختن ها را تماشا کنم!)
امام فرمود: «أَنْتَ بَعْدُ عَلى عُتُوِّکَ وَ ضَلالِکَ، یا عَبْدَالْکَرِیْمِ»؛ (تو هنوز بر سرکشى و گمراهى خود باقى هستى، اى عبد الکریم!). (2)
او خواست شروع به سخن کند، امام فرمود: «لاجِدالَ فِى الْحَجِّ»؛ (در حج جاى مجادله نیست) و عباى خود را از دست او کشید، و این جمله را فرمود: «إِنْ یَکُنِ الْأَمْرُ کَما تَقُولُ ـ وَ لَیْسَ کَما تَقُولُ ـ نَجَوْنا وَ نَجَوْتَ ، وَ إِنْ یَکُنِ الْأَمْرُ کَما نَقُول ـ وَ هُوَ کَما نَقُولُ ـ نَجَوْنا وَ هَلَکْتَ»؛ (اگر مطلب این باشد که تو مى گوئى [خدا و قیامتى در کار نباشد] ـ که مسلماً چنین نیست ـ، هم ما اهل نجاتیم و هم تو، ولى اگر مطلب این باشد که ما مى گوئیم، ـ و حق نیز همین است ـ، ما اهل نجات خواهیم بود و تو هلاک مى شوى).
«ابن ابى العوجاء» رو به همراهانش کرد و گفت: «وَجَدْتُ فِى قَلْبِی حَزازَةً فَرُدُّونِی، فَرَدُّوهُ فَماتَ»؛ (در درون قلبم دردى احساس کردم، مرا بازگردانید، او را بازگرداندند و به زودى از دنیا رفت!). (3)، (4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.