پاسخ اجمالی:
زهری که در دوران جوانى در مدينه بوده، با حضرت سجاد (ع) ارتباط داشت و از مكتب آن حضرت بهره مى برد؛ ولى بعدها به دربار بنى اميه جذب شد. زهرى در زمان حكومت عبدالملك بن مروان، به منظور برخوردارى از ثروت و رفاه دربار بنى اميه، عازم دمشق شد و از دانش خود همچون نردبانى جهت دستيابى به مناصب ظاهرى استفاده نمود. عبدالملك براى او از بيت المال مقررى تعيين كرد، بدهي هايش را پرداخت و خدمتگزارى در اختيارش قرار داد.
پاسخ تفصیلی:
زهرى يكى از تابعان و فقيهان عصر امام سجاد(علیه السلام) و از محدثان بزرگ مدينه بود و علم و دانش فقهاى هفتگانه جهان تسنن در آن زمان را فرا گرفته حضور ده نفر از صحابه را درك كرده بود، به طورى كه گروهى از بزرگان فقه و حديث، از او روايت كرده اند.(1)
او در پرتو اين سوابق، وجهه و شهرت فراوانى در محافل علمى و فقهى آن زمان كسب كرده بود، به طورى كه از وى با عباراتى نظير اينكه: مالك بن انس گفته است: «درمدينه جز يك محدث و فقيه نديدم و او ابن شهاب زهرى بود»(2) ياد مى كردند. يا اينكه: به «مكحول» گفتند: داناترين كسى كه تاكنون ديدهاى چه كسى بود؟ گفت: زهرى.
گفتند: بعد از او چه كسى بود؟
گفت: زهرى.
گفتند: بعد از او؟
گفت: زهرى.
باز گفتند: بعد از او؟
پاسخ داد: زهرى.(3)
با همه اينها زهرى شيفته عظمت علمى و زهد و پارسايى امام سجاد (علیه السلام) و مجذوب مقام معنوى آن حضرت بود. او مى گفت: هيچ شخصيت قرشى را پرهيزگارتر و برتر از على بن الحسين نديدم(4) و نيز مى گفت: بهترين و داناترين فرد هاشمى كه ديدم على بن الحسين بود.(5)
زهرى هرگاه از امام چهارم ياد مى كرد، مى گريست و از آن حضرت به عنوان «زين العابدين» (زينت عبادت كنندگان) نام مى برد.(6)
او از محضر امام چهارم بهره فراوان برده و روايات فراوانى از آنحضرت نقل كرده است.(7)
زهرى مدتى از طرف بنى اميه در يكى از مناطق حكمرانى مىكرد. در آن ايام شخصى را تنبيه كرد و اتفاقاً او در اثر تنبيه مرد. زهرى از اين حادثه سخت تكان خورد و بشدت ناراحت شد و ترك خانه و زندگى كرده در بيابان خيمه زد و گفت: بعد از اين هرگز سقف خانه بر سر من سايه نخواهد افكند!
روزى امام سجاد (علیه السلام) او را ديد و فرمود: نا اميدى تو (از بخشش پروردگار) از گناهت بدترست، از خدا بترس و توبه و استغفار كن و خونبهاى مقتول را براى وراث او بفرست و به ميان خانواده ات برگرد.
زهرى كه با تمام دانش وفقاهتش متوجه اين مسئله نبود، از اين راهنمايى خوشحال شد. او بعدها مى گفت: على بن الحسين بيش از هر كس به گردن من منت دارد.(8)
شاگردى زهرى در محضر امام سجاد (ع)
مرام و مذهب زهرى در ميان دانشمندان ما به شدت مورد اختلاف است. برخى، او را شيعه و دوستدار و پيرو امام سجاد (ع) معرفى نموده قرائنى بر اين معنا بيان كرده اند، اما برخى ديگر، او را از دشمنان خاندان امامت و از طرفداران بنى اميه شمرده مورد انتقاد قرار داده اند.
مؤلف «روضات الجنات» بين دو نظريه بدين گونه جمع كرده است كه، «او ابتدا از طرفداران و مزدوان بنى اميه بوده است ولى در پرتو علم و آگاهى خويش، در اواخر عمر، راه حق را تشخيص داده با بنى اميه قطع رابطه كرده به جرگه پيروان و شاگردان مكتب امام سجاد (ع) پيوسته است».(9)
ولى، برعكس نظر او، اسناد و شواهد تاريخى فراوانى وجود دارد كه گواهى مى دهد او در آغاز كار و دوران جوانى، كه در مدينه بوده، با حضرت سجاد (ع) ارتباط داشته و از مكتب آن حضرت بهره مى برده است ولى بعدها به دربار بنى اميه جذب شده در خدمت آنان قرار گرفته است و اينكه گاهى امويان به طعنه به او مى گفتند: «پيامبر تو (على بن الحسين) چه مى كند»؟!(10) گويا مربوط به همين دوران بوده است. ذيلاً زندگى او رامورد بررسى قرار داده شواهد پيوند او با دربار بنى اميه را از نظرخوانندگان مى گذرانيم:
زهرى در دربار بنى اميه:
«ابن ابى الحديد» او را يكى از مخالفان على ع مى شمارد و مى نويسد: روزى على بن الحسين شنيد كه «زهرى» و «عروه بن زبير» در مسجد پيامبر نشسته به على (ع) بدگويى مىكنند. على بن الحسين به مسجد رفت و بالاى سر آنان ايستاد و آن دو را سخت توبيخ كرد.(11)
زهرى در زمان حكومت عبدالملك بن مروان، به منظور برخوردارى از ثروت و رفاه دربار بنى اميه، عازم دمشق شد و از علم و دانش خود همچون نردبانى جهت دستيابى به ترقيات مادى و مناصب ظاهرى استفاده نموده توجه عبدالملك را به خود جلب كرد، عبدالملك او را مورد تكريم و احترام قرار داد، براى او از بيت المال مقررى تعيين كرد، بدهي هايش را پرداخت و خدمتگزارى در اختيارش قرار داد و بدين ترتيب زهرى در رديف نزديكان و همنشينان عبدالملك قرار گرفت.(12)
«ابن سعد» مىنويسد: كسى كه زهرى را وارد دربار عبدالملك كرد، «قبيصه بن ذؤيب» مهردار مخصوص دفتر خلافت عبدالملك بوده است.(13)
از اينجا بود كه پيوستگى زهرى به دربار كثيف بنى اميه آغاز گرديد. او طعم شيرين رفاه و تنعم و برخوردارى از لذات زندگى دربارى را در دستگاه عبدالملك چشيد، و لذا پس از او همچنان در دربار فرزندان وى همچون وليد، سليمان، يزيد، هشام و همچنين در دربار عمربن عبدالعزيز جاى داشت.
«يزيد بن عبدالملك» زهرى را به منصب قضأ منصوب كرد. او، پس از يزيد، در دستگاه حكومت «هشام بن عبدالملك» از احترام و موقعيت خاصى برخوردار شد و هشام او را معلم فرزندان خود قرار داد. وى اين سمت را تا آخر عمر خود به عهده داشت.(14) هشام هشتاد هزار درهم قرض او را پرداخت.(15)
«ابن سعد» مىنويسد: زهرى در «رصافه» نزد هشام رفت و پيش از آن مدت بيست سال نزد آنان (بنى اميه) اقامت داشت.(16)
همچنين از «سفيان بن عيينه» نقل مى كند كه: در سال صد و بيست و سه زهرى با هشام، خليفه وقت، به مكه آمد و تا سال صد و بيست و چهار در آنجا اقامت كرد. (17)
زهرى آنچنان به زندگى دربارى و رفاه و تنعم خاص آن خو گرفته بود كه در اواخر عمرش به وى گفتند: كاش در اين اواخر عمر در شهر مدينه اقامت مى گزيدى و در مسجد پيامبر پاى يكى از ستونها مىنشستى و ما نيز پيرامون تو مى نشستيم و به تعليم مردم مى پرداختى. او پاسخ داد: اگر چنين كنم پوستم كنده مى شود، و اين كار به صلاح من نيست، مگر آنكه پشت به دنيا كرده به آخرت بچسبم!(18)،(19)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.