پاسخ اجمالی:
مرحله اول، مرحله استهزاء بود. ولى هنگامى كه استهزاء اثر نکرد، تصميم گرفتند كه پيغمبر اكرم(ص) را با برچسب هایى همچون جنون و يا ساحر و شاعر بودن و كسى كه مطالب خود را از اين و آن، يا افسانه هاى پيشينيان گرفته از ميدان بيرون كنند. مرحله سوم مرحله تضييقات مختلف اجتماعى و اقتصادى بود. در مرحله چهارم آنها تصميم گرفتند كه خون پيغمبر اكرم(ص) را بريزند. در پنجمين مرحله مبارزه مسلحانه را با اسلام شروع كردند وشکست خوردند. در مرحله ششم وارد مقابله منافقانه شدند.
پاسخ تفصیلی:
برخورد دشمن با پيامبر(صلى الله عليه وآله) در چند مرحله و به چند صورت مختلف بود (و ظاهراً اين مراحل در تمام انقلاب هاى الهى بوده است):
مرحله اول، مرحله استهزاء بود و اين در زمانى صورت گرفت كه هنوز آيين جديد را جدّى نمى گرفتند و از آن احساس خطر نمى كردند و تصورشان اين بود كه با مسخره كردن و استهزاء كار يكسره مى شود و نيازى به بيش از آن نيست، آيه 36 سوره انبياء ناظر به اين مرحله است: «وَإِذَا رَءَاكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً أَهذَا الَّذِى يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ وَهُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كَافِرُونَ»؛ (هنگامى كه كافران تو را مى بينند، كارى جز استهزا كردن تو ندارند؛ [و مى گويند:] آيا اين همان كسى است كه معبودهاى شما را نكوهش مى كند؟! در حالى كه خودشان ذكر خداوند رحمان را انكار مى كنند).(1)
اين نوع مواجهه منحصر به مخالفان پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نبود، قرآن با صراحت مى گويد: (هيچ پيامبرى به سراغ آنها نمى آمد مگر اين كه او را مسخره مى كردند)؛ «وَمَا يَأْتِيهِمْ مِّنْ رَّسُول إِلاَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ».(2)
ولى هنگامى كه استهزاء و سخريه اثر نكرد و اسلام همچنان به پيشرفت خود ادامه داد و متوقّف نشد، در مرحله دوم تصميم گرفتند كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را با برچسب هاى همچون ديوانگى و جنون و يا ساحر و شاعر بودن و كسى كه مطالب خود را از اين و آن، يا افسانه هاى پيشينيان گرفته از ميدان بيرون كنند.
گاه مى گفتند: «يَا أَيُّهَا الَّذِى نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ»(3) ؛ (اى كسى كه ذكر [قرآن] بر تو نازل شده، تو به يقين ديوانه اى!)، و گاه به يكديگر مى گفتند: «أَئِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِر مَّجْنُون»(4)؛ (آيا ما خدايان [بت هاى] خود را به خاطر شاعر ديوانه اى رها كنيم)،
و گاه مى گفتند: «هَذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ كَافِرُونَ»(5)؛ (اين سحر است، و ما نسبت به آن كافريم).
[سپس] مرحله سوم شروع شد، مرحله تضييقات مختلف اجتماعى و اقتصادى؛ چرا كه فكرمى كردند خطر جدى است و بايد از اين راه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و گروه اندكى را كه به او ايمان آورده اند از پاى در آورند.
داستان شعب ابى طالب در سال ششم بعثت و محصور ماندن مسلمانان در آن درّه خشك و سوزان در مدت سه سال، كه منتهى به مرگ و مير كودكان مسلمان و حتى بعضى از بزرگسالان شد، و همچنين داستان هجرت جمعى به سوى حبشه بر اثر فشار فوق العاده و اذيت و آزار مشركان نسبت به آنها كه در سال پنجم بعثت اتّفاق افتاد، معروف است.
اين فشارها نيز اثرى نگذاشت؛ بلكه توجه همگان را بيش از پيش به مسلمانان معطوف كرد و آوازه اسلام بر سر زبان ها افتاد؛ ضمناً مسلمانان چهره كاملا مظلومانه اى به خود گرفتند كه عواطف گروه عظيمى را به سوى آنها جلب نمود.
مسأله از نظر دشمنان شكل حادترى به خود گرفت و مبارزه بى امان دشمن را وارد چهارمين مرحله كرد؛ يعنى آنها تصميم گرفتند كه خون پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را بريزند و براى هميشه فكر خود را راحت كنند و يا لااقل او را از سرزمين مكه تبعيد نمايند.
در دارالندوه كه مركز اجتماع و محل مشورت آنها بود، جمع شدند و نقشه شيطانى دقيقى براى اين كار طرح كردند؛ همان گونه كه قرآن مى گويد: «وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللهُ وَاللهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ»(6)؛ ([به خاطر بياور] هنگامى را كه كافران براى تو نقشه مى كشيدند كه تو را به زندان بيفكنند، يا به قتل برسانند، و يا [از مكّه] بيرون كنند؛ آنها توطئه مى كردند، و خداوند هم تدبير مى كرد؛ و خدا بهترين تدبيركنندگان است).
و چنانكه مى دانيم خداوند به نحو عجيبى نقشه هاى شيطانى آنها را نقش بر آب كرد و پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) توانست از حلقه محاصره شمشير كشان دشمن، سالم بيرون آيد و راه مدينه را در پيش گيرد و هجرت بزرگ خود را كه سر آغاز تحولى بزرگ در اسلام و جهان بشريت بود را شروع كند.
در پنجمين مرحله مبارزه مسلحانه را با اسلام شروع كرد و غزوات اسلامى بدر كبرى و صغرى و أُحد و خيبر و حنين و... يكى بعد از ديگرى به وقوع پيوست و در همه جا جز در يك مورد، مسلمين شاهد پيروزى هاى چشمگير و پى در پى بودند.
ولى دشمن شكست خورده از پاى ننشست، و به ناچار به صورت يك جمعيت مخفى ـ منافقانى كه ظاهراً ابراز اسلام مى كردند و باطناً مشغول انواع توطئه ها بودند ـ در آمد، و به اين ترتيب مرحله ششم (مرحله نهايى مبارزه دشمن) فرا رسيد.
آيات فراوانى از قرآن مجيد به اين موضوع اشاره مى كند كه از بخش هاى بسيار آموزنده قرآن محسوب مى شود.
در سوره هاى احزاب، توبه و منافقون بحث هاى بسيار زنده و كوبنده اى درباره آنها ديده مى شود، كه از عمق توطئه هاى منافقان حكايت مى كند؛ از جمله در آيه 48 سوره توبه بعد از بحث درباره اين گروه و كارشكنى ها و فتنه گرى ها و جاسوسى هاى آنها مى فرمايد: «لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَكَ الاُْمُورَ حَتَّى جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللهِ وَهُمْ كَارِهُونَ»؛ (آنها پيش از اين [نيز] در پى فتنه انگيزى بودند، و كارها را بر تو دگرگون [و آشفته] ساختند؛ تا آن كه حق فرا رسيد، و فرمان خدا آشكار گشت [و پيروز شديد]، در حالى كه آنها ناخشنود بودند).
اين مراحل شش گانه تنها در مقابل انقلاب اسلامى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نبود؛ بلكه در مقابل بسيارى از انقلاب هاى الهى وجود داشته و دارد كه خود موضوع داستان مفصل و آموزنده اى است.
ولى هيچ كدام از اين تلاش ها سودى نبخشيد و درخت اسلام بارورتر گشت و شاخ و برگ خود را در تمام شبه جزيره عرب گسترده ساخت؛ به مضمون آيه: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِى دِينِ اللهِ أَفْوَاجاً»(7)؛ (هنگامى كه يارى خدا و پيروزى [بر مشركان مكه] فرا رسد، * و ببينى مردم گروه گروه وارد دين خدا مى شوند).(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.