پاسخ اجمالی:
در قرن شانزدهم کشور آلمان شاهد اصلاح دینی بود که به سرعت به کشورهای دیگر نیز سرایت کرد. جان ویکیلیف در مقابل مرجعیت پاپ، مرجعیت کتاب مقدس را مطرح کرد. محاکم تفتیش رو به نقصان گذاشت. در قرن هفدهم آثار سیاسی نهضت رنسانس در قالب مدارای مذهبی ظاهر می شود. در اواسط قرن 18، نهضتی ادبی برای تقلیل رنج فرقه ی مظلوم پروتستان در فرانسه آغاز شد. قدرت سیاسی پاپ ها در اواخر قرن هیجدهم، دوباره رو به کاستی نهاد. الهیات لیبرالیستی، الهیات اگزیستانسیالیستی و راست دینی نوین از مهم ترین جریانات فکری قرون اخیرند.
پاسخ تفصیلی:
در قرن شانزدهم میلادی کشور آلمان شاهد اعتراض عمیق و گسترده مسیحیان بود که اصلاح دینی (رفرماسیون) نام گرفت و به سرعت به کشورهای دیگر نیز سرایت کرد.
1ـ لوتر (1483 ـ 1546 .م) رهبر این اصلاحات بود. لوتر در مورد باورها و دیدگاه های نوین خود شروع به موعظه و تعلیم کرد و در سال 1517، نود و هفت اصل را در دانشگاه ویتنبرگ عرضه کرد تا مورد بررسی قرار گیرند و در آن نگرشی آوگوستینی از فیض و نجات مطرح کرد اما این اصل چندان مورد توجه قرار نگرفت.
لوتر در همان سال، اصول الحاقی دیگری را مطرح کرد که در مقابل فروش آمرزش نامه ها موضع می گرفت. وی 95 اصل دیگر را در مورد آمرزش نامه ها نوشت.
در ژوئن 1519، در مناظره ای که بین لوتر و آک در گرفت، شالوده ی اصلاح دینی از اختلاف عقیده بر سر مسئله ی ناچیز فروش آمرزش نامه به اختلاف نظر درباره ی مرجعیت پاپ و فرمانروایی وی بر دنیای مسیحیت گسترش یافت.
در سال 1520، لوتر رساله ای به نام رئوس مطالب منتشر کرد که در آن با شدیدترین لحنی به تازه ترین دعاوی الهیات کاتولیک درباره ی مرجعیت و فرمانروایی پاپ بر کلیسا پاسخ داد. رساله ای دیگر در همین سال به نام نامه ی سرگشاده به اشراف مسیحی نوشت و در آن عنوان کرد که روحانیان باید گریبان خویش را از چنگ روم برهانند و کلیسایی ملّی تشکیل دهند. باید به روحانیون اجازه ی زناشویی داده شود. احکام محجوریت، زیارت اماکن مقدس، برگزاری مراسم قداس برای مردگان و ایام تعطیل جز یکشنبه ها منسوخ شود و باید نمایندگان پاپ را که غارتگری و آزمندی خویش را مشروع و قانونی قلمداد می کند از سرزمین آلمان راند.
لوتر در سومین رساله خود، به نام رساله ای در آزادی مسیح، می نویسد تنها ایمان است ـ نه کردار نیک ـ که انسان را مسیحی می سازد و از کیفر دوزخ می رهاند. در نتیجه ی اقدامات او، امپراطور در 19 آوریل اطلاعیه ای علیه لوتر و اقداماتش صادر کرد.
جان ویکیلیف (1330 ـ 1384 .م) نیز که به ستاره ی صبح اصلاحات لقب گرفت، فساد و تباهی کلیسا را مورد حمله قرار داد و در مقابل مرجعیت پاپ، مرجعیت کتاب مقدس را مطرح کرد. وی همچنین با آموزه ی کاتولیکی (تبدیل جوهر) مخالفت کرد. وی بر این باور بود که نان و شراب تنها نشانه ای از بدن و خون مسیح اند.
اراسموس (1460 ـ 1536 .م) انسان گرای مسیحی هم بر این اعتقاد بود که بهترین راه برای اصلاح کلیسا، تحقیق و پژوهش در زمنیه ی کتاب مقدس و بازگشت به نوشته های پدران اولیه کلیساست.(1)
بین سال های 1525 تا 1530 نهضت پروتستان به سرعت آلمان را فرا گرفت و شیوع یافت.(2) اولریش زوینگلی (1484 ـ 1531 .م) از بنیانگذاران جنبش پروتستان در سوئیس بود که در مورد مسئله ی توبه به عقل که لوتر جایگاه مهمی برای آن در الهیات قائل نبود و در مسئله ی عشای ربانی، با لوتر به مخالفت برخاست. پس از مرگ وی، ژان کالون (1509 ـ 1564 .م) وظیفه ی وی را دنبال کرد. به دلیل نقش مهم کالون، الهیات پروتستان اصلاح شده به کالونیسم شهرت یافته است. بیشترین تأثیر کالون در سوئیس، هلند، فرانسه و اسکاتلند بود. وی مفهوم روحانیت را مردود دانست و اندیشه ی انتخاب پیشین در رستگاری را وارد مسیحیت کرد.(3)
با آن که رفرماسیون موجب تحول اساسی در برداشت های کلیسایی نشد و پروتستان ها نیز با همان تعصب به اصول تخیّلی چنگ می زدند، به علت تزلزلی که در اساس قدرت کلیسا و روحانیت وابسته رخ داد محاکم تفتیش رو به نقصان گذاشت. آخرین مراسم آدم سوزی در 1793 برگزار شد.(4) البته در آن زمان نیز کتاب هایی چون کتاب نجومی گالیله جزو کتاب ممنوعه به حساب می آمد و این تحریم تا سال 1835 ادامه داشت.(5) آیین پروتستان خیلی زود در انگلستان تأثیرات خود را آشکار ساخت. «طبق قانون مرجعیت کلیسا که مجدداً تصویب شد، الیزابت به عنوان فرمانروای مطلق در همه ی امور مذهبی و غیر مذهبی معرفی شد. هر گونه دفاع از تسلط پاپ بر انگلیس در مرحله ی اول موجب زندان دائم و در مرحله ی دوم موجب اعدام شناخته می شد. تا سال 1590 همه کلیساهای انگلیس آئیین پروتستان را پذیرفتند.»(6) قبل از آن نیز جریان مشابهی در انگلستان به ظهور پیوسته بود. «هانری هشتم که به یک زوجه ی رسمی قناعت نمی کرد مورد شماتت پاپ قرار گرفت، ولی او نه تنها پاپ را مورد اعتنا قرار نداد و برخلاف نظر او زن خود را طلاق داده و زوجه دیگری اختیار کرد، بلکه خود مذهب و کلیسای مستقلی (کلیسای واتیکان) به وجود آورد (1534 .م) که به جای اطاعت از پاپ، در برابر سلطان سر فرود می آورد.»(7)
2ـ نهضت پروتستان زمینه ی اصلاحات درونی کلیسای کاتولیک را فراهم ساخت. مجمع تریدنتی (1545 ـ 1563 .م) بیان کننده ی موضع کلیسای کاتولیک در برابر تحولات پروتستانی و اصلاحات داخل کلیساست.
3ـ در قرن هفدهم آثار سیاسی نهضت رنسانس در قالب مدارای مذهبی ظاهر می شود. البته یک قرن قبل، یعنی در سال 1579، جان لاک اولین مکتوب مدارای مذهبی خود را به زبان لاتین منتشر ساخته بود. اصل مدارای مذهبی در قرن 17 در گوشه ای کوچک و دور افتاده، در ماورای اقیانوس اطلس پذیرفته شد. پیورین هایی که از دست تعقیب کلیسای انگلیس و دولت وقت گریخته بودند، در انگلستانِ نو در آمریکا کلونی های خود را تشکیل دادند. در سال 1663 به موجب فرمانی، چارلز دوم پادشاه انگلستان قانون اساس آنها را تأیید کرد. بدین طریق مسیحیان تمام حقوق سیاسی را دریافت می داشتند و درباره ی غیر مسیحیان مدارا می شد ولی از حقوق سیاسی برخوردار نبودند. راجر ویلیامز اولین کسی است که تأسیس دولتی جدید را برعهده دارد که واقعاً براساس مدارای مذهبی نهاده شده است و در آن نظارت در امر مذهب کاملاً از تصرف حکومت کشوری خارج بود.
در اواسط قرن 18، نهضتی ادبی برای تقلیل رنج فرقه ی مظلوم پروتستان در فرانسه آغاز شد. برپاکنندگان این نهضت بیشتر طرفداران اصالت عقل (در مقابل اصالت مذهب) بودند و بالاخره موفق شدند در سال 1787 موجب صدور فرمان مدارای مذهبی نسبت به پروتستان ها شوند. نیرومندترین رهبر این مبارزه ولتر بود. با تحقق انقلاب، آزادی مذهب در فرانسه برگزار گردید. تغییراتی که در سیاست مذهبی بین سال های 1789 و 1801 در جریان انقلاب کبیر در فرانسه داده شد حائز اهمیت خاصی است. در سال 1795، آزادی هرگونه پرستش در فرانسه مورد تأیید قرار گرفت و حقوق روحانیون کاتولیک که تا آن زمان دولت پرداخت می کرد قطع گردید. از این به بعد در مدارس ابتدایی به جای مذهب به اطفال اعلامیه ی حقوق بشر مصوب 1789 تعلیم داده می شد. در اثر انقلاب فرانسه، آزادی مذهب نصیب ملت فرانسه شد. این آزادی ابتدا به صورت تفکیک مذهب از سیاست و سپس به صورت توافق بین کلیسا و دولت ظهور کرد که تا مدت یک قرن دوام داشت تا بالاخره در سال 1905 این توافق لغو شد و مجدداً تفکیک بین مذهب و دولت برقرار شد.
4ـ قدرت سیاسی پاپ ها که در پی اصلاحات در قرن شانزدهم تا حدودی کاهش یافته بود. در اواخر قرن هیجدهم، پس از سال ها آرامش، دوباره رو به کاستی نهاد. رهبران ایتالیا و فرانسه از طریق نظامی و مراجعه به آرای عمومی، کاخ ها و املاک پاپ را گرفتند و به فرمانروایی سیاسی وی پایان دادند. تسلیم کردن پاپ ها به سادگی امکان پذیر نبود. از این رو دولت ایتالیا در قانون تضمینات (1870 .م) شماری از کاخ ها را به پاپ برگرداند و موظف شد به گونه ای حق سیاسی برای وی در نظر بگیرد. پاپ قانون تضمینات را نپذیرفت و این امر موجب قطع روابط دولت ایتالیا و واتیکان به مدت 60 سال شد. بالاخره معاهده ی لاتران (1929 .م) بین واتیکان و ایتالیا به امضا رسید و مسئله ی روم حل شد. معاهده ی جدیدی هم در سال 1984 بین واتیکان و ایتالیا به امضا رسید که جایگزین معاهده ی لاتران شد.(8) علاوه بر حوادث تاریخی ذکر شده، جریان های فکری مهمی در جهان غرب کلیسای قرن هیجدهم تا بیستم را تحت تأثیر قرار داد. الهیات لیبرالیستی، الهیات اگزیستانسیالیستی و راست دینی نوین از مهم ترین جریانات فکری قرون اخیرند. به علاوه، تشکیل شورای واتیکانی دوم در سال 1962 تا 1965 مهم ترین حادثه ی کلیسای کاتولیک در قرن بیستم است.(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.