پاسخ اجمالی:
در قرن پنچم، مناقشات الهیّاتی به بحث در مورد شخصیت مسیح (تجسد)، گناه ذاتی و فیض الهی منتقل شد. در پایان قرن چهارم میلادی، موجودیت امپراطوری روم غربی پایان یافت. آئورلیوس آوگوستین اصل تعقیب و شکنجه را برای هدایت نسل های آینده تنظیم کرد. لئو، اسقف روم در سال های 440 تا 461 میلادی به مقام پاپی اشتغال داشت. نستوریوس عیسی مسیح(ع) را انسانی می دانست که «کلمه»ی الهی یا خدا در او ساکن شده بود. در این قرن، مسیحیّت مارونی شکل گرفت، نستوری گری اعتقاد رسمی کلیسای ایران شد و جدایی کلیساهای شرق و غرب کامل شد.
پاسخ تفصیلی:
پس از تثبیت دیدگاه رسمی کلیسا در مورد تثلیث در قرن چهارم، مناقشات الهیاتی به بحث در مورد شخصیت مسیح (تجسد)، گناه ذاتی و فیض الهی منتقل شد، به علاوه، برخی از مهم ترین شخصیت های کلیسایی در این قرن ظهور یافتند.
1ـ آئورلیوس آوگوستین(1) (354 ـ 430 .م) را بزرگترین پدر کلیسا لقب داده اند. از او یکصد کتاب، پانصد موعظه و دویست نامه باقی مانده است.(2) هیچ پدر کلیسایی بیش از آوگوستین مورد احترام قرار نگرفت و گفتار هیچ کس بیش از گفتار او سندیت نیافت. او اصل تعقیب و شکنجه را برای هدایت نسل های آینده تنظیم کرد و آن را به عبارتی از انجیل مستند کرد: «آنها را وادار سازید داخل شوند»(3) پروتستان ها از آنجا که آوگوستین نجات از گناه اولیه را ناشی از فیض خداوند می داند، او را پیشتاز اصلاحات می دانند.(4)
آوگوستین با تغییر دیدگاه خود در مورد آزادی اراده ی انسانی و انتخاب نظریه ی فیض خداوند به مقابله با پلاگیانیسم پرداخت. وی بر این اعتقاد بود که انسان بدون فیض خداوند امکان نجات ندارد و نمی تواند صرفاً با عمل صالح به نجات دست یابد. ایمان آوردن شخص هم خود نتیجه ی فیض خداوند بود. به عبارت دیگر، خدا قدم اول را برای نجات انسان برداشته است و انسان در این مهم نقشی ندارد. از سوی دیگر، معتقد بود که تمام انسان ها گناهکار به دنیا آمده اند و به همین دلیل میل به گناه دارند.
2ـ لئو، اسقف روم که در سال های 440 تا 461 میلادی به مقام پاپی اشتغال داشت و ملقب به کبیر شد، شخصیتی نیرومند و تأثیر گذار داشت. شخصیت لئوی کبیر از دوجهت حائز اهمیت است: تعلیم او در مورد عیسی مسیح (ع) که در واکنش به نظریه ی بدعت آمیز ائوتوخوس به نگارش درآمده است و بر جنبه ی انسانی عیسی (ع) در کنار الوهیت کامل وی تأکید می کند.(5) و همچنین تعلیم او در مورد مرجعیت کلیسای روم. وی پاپ روم را جانشین پطرس می دانست که خود وارث اقتدار کاملی تلقی می شد که از مسیح به او بخشیده شده بود. به عبارتی، این خود پطرس است که از طریق پاپ روم سخن می گوید و عمل می کند. به این ترتیب وی مدعی ریاست بر تمام اسقفان جهان شد. بیشتر اسقف های مغرب ادعای او را پذیرفتند و مخالفت با اسقف روم ضدیت با دولت اعلام شد.(6)
3ـ نستوریوس (380 ـ 440 .م) متولد سوریه بود و در سال 428 به اسقفی قسطنطنیه منصوب شد. وی از پیروان مکتب الهیاتی انطاکیه بود، یعنی عیسی مسیح(علیه السلام) را انسانی می دانست که «کلمه» ی الهی یا خدا در او ساکن شده بود. در این نگرش، ظاهراً نزدیک ترین اتصال و یگانگی ممکن بین عیسی(علیه السلام) به منزله ی انسان و خدا یا کلمه دیده می شد و نیّت و اراده ی آنان یکی بود. با وجود تلاش ها و استدلال ها ی نستوریوس برای یگانه ساختن عیسی(علیه السلام) و کلمه، باز هم آنان دو وجود مجزا باقی می ماندند. بنابراین، مسیح دارای دو طبیعت انسانی و الهی بود. نستوریوس در موعظه های خود در قسطنطنیه این موضوع را که مریم(سلام الله علیها) مادر خدا بود، رد می کرد. از نظر او عیسای انسان و نه کلمه یا خدا، از مریم(سلام الله علیها) متولد شد. پس مریم(سلام الله علیها) مادر جنبه ی انسانی عیسی(علیه السلام) بود. در مقابل وی، سیریل اسقف اسکندریه که دیدگاهش بالاخره در شورای افسس (431 .م) به تأیید رسید، معتقد بود که عیسی مسیح(علیه السلام) انسانی نبود که کلمه ی خدا در او ساکن شده باشد، بلکه او کلمه ی خدا بود که جسم گشته بود. آموزه ای که سیریل به دلیل آن علیه نستوریوس مبارزه کرد آموزه ی تجسم (تجسد) بود. کلمه ی خدا که در ازل از خدای پدر به وجود آمده بود، در زمانی معین چون یک انسان از مریم(سلام الله علیها) تولد یافت. پس مریم(سلام الله علیها) مادر خدا بود. مسیح اتصال و پیوند عیسای انسان و کلمه ی خدا نبود بلکه «کلمه جسم گردید»(7) بدین معنا که کلمه ی خدا طبیعت انسانی گرفت و با آن متحد شد. این اتحاد عیسی(علیه السلام) را به یک اقنوم یا وجود تبدیل کرده بود. اتحاد بین کلمه و انسانیت او اتحاد بالاقنوم یا اتحاد ذاتی نامیده می شود.
بعد از سال 457 میلادی، نستوری گری اعتقاد رسمی کلیسای ایران شد و جدایی میان کلیساهای شرق و غرب که در شورای دادیشوع (424 .م) آغاز شده بود به درجه ی کمال رسید. طرفداران نظریه ی نستوریوس در عراق، ایران و هند پراکنده اند و گاه آنها را کلیسای آشوری می نامند.(8)
4ـ در قرن پنجم راهبی به نام مارون که در سوریه ی شمالی به عبادت مشغول بود، به شهرت رسید و گروهی از راهبان پیرامونش گرد آمدند و جماعت مسیحیان مارونی را بنیان نهادند. مارونیّه تنها طائفه ی مسیحی مشرق است که با کرسی پاپ روم متحد است. این گروه به تدریج به لبنان نقل مکان کردند و از قرن هشتم لبنان را مرکز فعالیت خود قرار دادند و امروزه هم مرکزیت آنان در لبنان است.(9)
5ـ در پایان قرن چهارم میلادی، نیمه ی غربی امپراطوری روم مورد هجوم بربره(10) قرار گرفت و در سال 410 شهر روم به تصرف آنان درآمد و در سال 476 آخرین امپراطور امپراطوری غرب، به دست یکی از پادشاهان گوت(11) از تخت سلطنت به زیر کشیده شد و بدین ترتیب، موجودیت امپراطوری روم غربی پایان یافت.(12) این مهم زمینه ساز اختلافاتی میان کلیساهای شرق و غرب شد.
برخی سقوط اپراتوری را آغاز قرون وسطی می دانند. تعدادی دیگر از محققان نیز جلوس گریگوری بر کرسی پاپی (590 .م) را نقطه آغازین قرون وسطی می دانند.(13) مهم ترین اقدام گریگوری بسط قدرت اسقف روم بود، به گونه ای که هیچ اسقفی جرأت مخالفت با خواست او را نداشت. وی اسقف نشین روم را به یکی از ثروتمند ترین کلیساهای آن زمان تبدیل کرد. می توان گفت که الهیان قرون وسطی مهر اندیشه ی گریگوری را به خود نهاد. گریگوری، ژروم آمبروز و آوگوستین چهار معلم کلیسای غرب هستند.(14)، (15)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.