پاسخ اجمالی:
ابوسعید جنّابى که از طرف عبدان برای تبلیغ اسماعیلیه به بحرین رفته بود در سال 286 ق بر آنجا مسلط شد و حکومت قرامطه بحرین را تشکیل داد. پس از او پسر بزرگش سعید و سپس ابوطاهر طبق سفارش ابوسعید حکومت کردند. ابوطاهر در سال 317 ق به مکّه لشگر کشید و بى رحمانه به کشتار حاجیان در مکه پرداخت و کشتگان را در چاه زمزم ریخت. حجرالاسود، پرده هاى کعبه و درب آن را کنده و با خود به لحساء برد. ابوطاهر در سال 332 هـ به مرض آبله درگذشت. با مرگ او قرامطه بحرین شکوه خود را از دست داد.
پاسخ تفصیلی:
یکى از دعاتى که از سوى عبدان براى تبلیغ کیش اسماعیلى به بحرین رفت، ابوسعید جنّابى بود. او اهل گناوه بود و به طرفدارى از قرامطه در منطقه قطیف به فعالیت پرداخت. وى در آغاز سال 286 ق در بحرین به عنوان قرمطى ظهور کرد و تعدادى از قبایل آنجا به وى پیوستند. در جمادى الثانى همان سال سپاه عظیمى گردآورى و به سرکوب مخالفان پرداخت و بر همه نواحى اطراف خود مسلط گشت. او به عُمّان نیز لشکر کشید، ولى نتوانست آنجا را تصرف کند. ابوسعید خود را براى حمله به بصره آماده کرده و در سال 287 هجرى به بصره حمله کرد، ولى نتوانست آنجا را تصرف کند، ولى به کاروان هاى میان راه حمله کرده و موجب وحشت مردم شد. او به هر جا حمله مى کرد، ساکنان آنجا را به قتل رسانده، اموال آنان را غارت مى کرد و گاهى اوقات براى تنبیه سربازان خود، افراد خاطى سپاه خود را مى کشت. ابوسعید به مدت سیزده سال بر بحرین و نواحى اطراف حکومت کرد و به علت سوء رفتارش با زیردستان خود به وسیله غلامان خود در سال 300 یا 301 هجرى به قتل رسید. گویا ابوسعید بازگشت خود را به مردم نوید مى داد که ناصر خسرو سال ها بعد در دیدار از لحساء(1) مى نویسد: «... سلطان آنجا، مردم را از مسلمانى بازداشته بود و گفته: نماز و روزه از شما برگرفتم و دعوت کرده بود آن مردم را که مرجع شما جز با من نیست و نام او بوسعید بوده است. چون از اهل آن شهر پرسند چه مذهب دارى؟ گوید: من بوسعیدیّم. نماز نکنند و روزه ندارند ولیکن بر محمد مصطفى و پیغامبرى او مقرّند. بوسعید ایشان را گفته است که: من باز پیش شما آیم، یعنى پس از وفات... . در شهر لحساء مسجد آدینه نبود و خطبه و نماز نمى کردند الاّ آنکه مردى عجمى آنجا مسجدى ساخته بود... اگر کسى نماز کند او را باز ندارند ولیکن خود نکنند... هرگز شراب نخورند و پیوسته اسبى تَنگ بسته، با طوق و سرافسار به در گور خانه بوسعید به نوبت بداشته باشند، یعنى چون بوسعید برخیزد بر آن اسب نشیند و گویند بوسعید گفته است: چون من بیایم و شما مرا باز نشناسید، نشان آن باشد که مرا با شمشیر گردن بزنید، اگر من باشم در حال زنده شوم. و آن قاعده بدان سبب نهاده است تا کسى دعوى بوسعیدى نکند... و در شهر لحساء گوشت همه حیوانات فروشند، چون سگ و گربه...(2) ».
ابوسعید شش پسر داشت و به آنان سفارش کرد که ابتداء پسر بزرگش حاکم شود و بعد از بزرگ شدن ابوطاهر، او جانشین وى گردد.(3) بنابراین سعید فرزند بزرگش با شورایى مرکب از دوازده نفر با عنوان عقدانیّه به حکومت پرداخت و تا 310 هجرى حکومت کرد و از آن تاریخ به بعد ابوطاهر حاکم بحرین گردید و در سال 311 به بصره حمله کرد و پس از تصرف آنجا به قتل و غارت پرداخت و بعد از حرکت سپاه عباسیان به سوى بصره، آنجا را ترک کرد. سال بعد به کاروان حاجیان حمله کرد و عده اى از امراء دولتى را اسیر و با گرفتن مال، آنان را آزاد کرد و به قصد غارت حاجیان به کوفه حمله کرد و شش روز در کوفه هرچه توانست غارت کرد. در سال 313 به سبب هجوم قرامطه حج صورت نگرفت. عباسیان سپاهیان فراوانى براى مقابله ابوطاهر اعزام کردند، ولى در اکثر موارد پیروزى با قرمطیان بود. ابوطاهر در سال 317 ق به مکّه لشگر کشید و بى رحمانه به کشتار حاجیان در مکه پرداخت و کشتگان را در چاه زمزم ریخت. حجرالاسود، پرده هاى کعبه و درب آن را کنده و با خود به لحساء برد. ناصر خسرو درباره دلیل این کار آنها مى نویسد: «... (ابوطاهر) خلقى از مردم را در طواف گرد خانه کعبه بکشته و حجرالاسود را از رکن بیرون کرده و به لحساء برده و گفته بود: این سنگ مغناطیس مردم است که مردم را از اطراف جهان به خویشتن مى کشد. (ولى) ندانسته که شرف و جلالت محمد مصطفى(صلى الله علیه وآله وسلم) (مردم را) بدانجا مى کشد، که حجر از بسیار سال ها باز آنجا بود... و آخر حجرالاسود از ایشان باز خریدند و به جاى خود بردند...».(4) ابوطاهر، غنائم بسیارى به دست آورد ولى قبیله بنى هذیل راه ها را بر وى بسته و توانستند بسیارى از اسیران و اموال را باز پس گیرند، ولى قرامطه حجرالاسود را با خود به لحساء بردند و به مدت بیست سال نزد خود نگه داشتند. این عمل قرامطه ضربه سنگینى به کل جریان تشیع زد. زیرا مسلمانان تا آن زمان اینگونه توهین به مقدسات را از فرقه اى مسلمان به خود ندیده بودند. این واقعه عمیقاً بر احساسات مذهبى مسلمانان تاثیر نهاده و موجب نفرت مسلمانان از قرامطه گشت. قرامطه در سال 318 به عمان حمله کرده و آنجا را گرفتند و در سال 319 به کوفه رسیده و بیست و پنج روز به چپاول کوفه پرداختند. هدف اصلى ابوطاهر تسخیر بغداد بود، ولى هیچ گاه به آن دست نیافت. عباسیان با ابوطاهر وارد مذاکره شدند، ولى این مذاکرات اثرى بر چپاول و تخریب اماکن از سوى قرامطه نگذاشت. آنان در سال 323 هـ بار دیگر به حاجیان حمله کرده و به خلیفه پیغام دادند که اگر هرساله مبلغ صد و بیست هزار دینار پول و خواربار براى آن ها بفرستند، از شهر خود بیرون نیاید، ولى گویا خلیفه آنرا نپذیرفت.(5)
از نکات قابل توجه درباره قرامطه بحرین واقعه مهدى دروغین است. معلوم نیست به چه دلیلى قرامطه متقاعد شده بودند که زمان ظهور مهدى سال 319 هجرى قمرى است. بنابراین ابوطاهر یک جوان زرتشتى ایرانى به نام زکریا را به عنوان مهدى معرفى کرده و کارها را به وى سپرد، ولى جوان اصفهانى دست به کارهاى عجیبى زد؛ مانند لعن و دشنام پیامبران، سوزاندن کتاب هاى دینى، کشتن مردان سرشناس بحرین و پرستش آتش. این اقدامات سرانجام باعث شد که ابوطاهر حتى بر جان خود بیمناک گردد و به همین علت مهدى دورغین را به قتل رساند. این رویداد باعث ضربه روحى شدید، بر قرمطیان بحرین و کاهش نفوذ آنان بر گروه هاى دیگر قرامطه شد. بنابراین اگر حمله به مکه و بردن حجرالاسود مسلمانان را نسبت به قرامطه بحرین بدبین کرد؛ اما مسئله مهدى دروغین قرامطه مناطق دیگر را رنجیده خاطر کرده و باعث روی گردانى آنها از قرامطه بحرین شد.
ابوطاهر پس از 21 سال حکومت در سال 332 هـ به مرض آبله درگذشت و باعث راحتى مسلمانان از اعمال زشت خود گردید(6). با مرگ ابوطاهر قرامطه بحرین شکوه سابق خود را از دست دادند و همیشه بر سر حکومت، بین روساى حکومت اختلاف بود. قرامطه در سال 339 هـ حجرالاسود را در مقابل مبلغ هنگفتى باز پس دادند. در میان حاکمان معروف قرامطه بحرین مى توان به حسن الاعصم اشاره کرد. اگرچه حکومت قرامطه به صورت گروهى اداره مى شد ولى حسن الاعصم برادرزاده ابوطاهر، فرمانده سپاه بحرین بود. او در سال 357 هـ به دمشق حمله کرد و آنجا را از اخشیدیان که بر آن حکومت مى کردند، گرفت. اما سرانجام به شرط پرداخت خراج به دولت بحرین با اخشیدیان پیمان دوستى امضا کرد. در سال 361 هـ با همراهى آل بویه و حمدانیان به مصر، پایگاه فاطمیان حمله کرد و توانست تا نزدیکى دروازه هاى قاهره پیش رود، ولى نتوانست آنجا را تصرف کند. در سال 363 هـ در واکنش به نامه تهدید آمیز المعزّ لدین الله، خلیفه وقت فاطمیان، بار دیگر حسن اعصم به مصر لشگر کشید و قاهره را محاصره کرد، اما به دلیل خیانت برخى از یارانش شکست خورد و به بحرین بازگشت. وى در نبردى دیگر در سال 365 هـ در شام شکست خورد و اقتدار قرمطیان بحرین بار دیگر رو به کاهش نهاد و با مرگ حسن اعصم به یک قدرت محلى تبدیل شد و هرگز نتوانست شکوه سابق را به دست آورد.(7)
ناصر خسرو که در حدود سال 440 هجرى از لحساء دیدن مى کند به توصیف قرامطه آنجا مى پردازد. توصیف ناصر خسرو آخرین اخبارى است که از قرامطه بحرین در دست داریم(8).
گفتنى است که قرامطه بحرین آخرین بازمانده هاى فرقه قرامطه از اسماعیلیان بودند. کسانى که بر مهدویّت محمد بن اسماعیل پایبند بوده و او را امام هفتم و امام زمان غایب خود و مهدى موعود مى دانستند. با از بین رفتن قرامطه بحرین، قرامطه نیز به تاریخ پیوستند.(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.