پاسخ اجمالی:
قرآن در سوره حدید، و در بیان اوصاف الهى مى فرمايد: «اوست اول و آخر و پيدا و پنهان؛ و به هر چيز دانا است». اوصافی که ترسيم نامتناهى بودن خدا است. او «اول» است، يعنى ازلى است، و بدون آغاز. او «آخر» است يعنى ابدى است، و بى انتها. هم چنین «ظاهر» است، بى آن كه پنهان باشد، و «باطن» است، يعنى كنه ذاتش پيدا نيست. هم چنین پیامبر(ص) می فرماید: «خداوندا! تو سرآغاز هستى و قبل از تو هيچ نبود، و تو آخر هستى و چيزى بعد از تو نيست، تو ظاهرى و برتر از تو چيزى نيست، و تو باطنى و فراتر از تو چيزى نیست».
پاسخ تفصیلی:
قرآن در آيات آغازين سوره حديد، كه از آياتى است كه بيانگر اوصاف الهى در شكلى بسيار عميق و گسترده است؛ مى فرمايد: (اوست اوّل و آخر و پيدا و پنهان؛ و او به هر چيز دانا است)؛ «هُوَ الاَْوَّلُ وَالاْخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَىْء عَلِيمٌ».
اين اوصاف پنجگانه كه در اين آيه جمع شده؛ ترسيم روشنى از نامتناهى بودن ذات پاك خدا است.
او «اوّل» است، يعنى ازلى است، بى آن كه آغازى داشته باشد. او «آخر» است يعنى ابدى است، بى آن كه انتهايى داشته باشد.
او «ظاهر» و آشكار است، بى آن كه بر كسى پنهان باشد.
او «باطن» است، يعنى كنه ذاتش بر هيچ كس پيدا نيست - چرا كه درك حقيقت بى نهايت براى موجودات محدود مثل انسان ممكن نيست - بى آن كه از بندگان اش محجوب و پوشيده باشد.
به همين دليل او نسبت به هر چيز عالم است؛ چرا كه از آغاز بوده و تا پايان باقى است و در همه جا، در ظاهر و باطن جهان، حضور دارد.
در تفسير اوصاف چهارگانه «اوّل» و «آخر» و «ظاهر» و «باطن»، مفسّران تفسيرهاى متعدّدى ذكر كرده اند كه منافاتى با هم ندارند و همه را مى توان در مفهوم آيه جمع كرد.
گاه گفته اند: او سرآغاز است قبل از وجود هرچيزى، و سرانجام است بعد از هلاك هر چيزى، دلايل وجودش ظاهر، و باطن ذات اش غير قابل درك است.
گاه گفته اند: او آغازگر است در نيكى، چون ما را هدايت كرد، و آخر است در عفو و بخشش، چون توبه را پذيرفت، و ظاهر است در احسان و توفيق به هنگام اطاعت، و باطن است در پوشاندن عيوب بندگان به هنگام معصيت: «اَلأَوَّلُ بِبِرِّهِ اِذْ هَداكَ وَ الاْخِرُ بِعَفْوِهِ اِذْ قَبِلَ تَوْبَتَكَ وَ الظّاهِرُ بِاِحْسانِهِ وَ تَوْفِيقِهِ اِذا اَطَعْتَهُ وَ الْباطِنُ بِسَتْرِهِ اِذا عَصَيْتَهُ».(1)
در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است كه به هنگام دعا عرضه مى دارد: «اَللّهُمَّ اَنْتَ الأَوَّلُ فَلَيْسَ قَبْلَكَ شَىءٌ وَ أَنْتَ الاْخِرُ فَلَيْسَ بَعْدَكَ شَىءٌ وَ اَنْتَ الظّاهِرُ فَلَيْسَ فَوْقَكَ شَىءٌ وَ اَنْتَ الباطِنُ فَلَيْسَ دُونَكَ شَىءٌ»؛ (خداوندا! تو سرآغاز هستى و قبل از تو هيچ نبود، و تو آخر هستى و چيزى بعد از تو نيست، تو ظاهرى و برتر از تو چيزى نيست، و تو باطنى و فراتر از تو چيزى وجود ندارد).(2)
اوّل او، اوّل بى ابتدا *** آخر او، آخر بى انتها
بود و نبود آنچه بلند است و پست *** باشد و اين نيز نباشد كه هست
به هر حال آيه فوق در عين اين كه برخلاف پندار صوفيان، جدايى خدا را از مخلوق، و مخلوق را از خالق، ثابت مى كند؛ بيانگر اين حقيقت است كه ذات پاك او هستى بى انتها و مطلق است، يعنى هستى غيرآميخته با عدم، و اگر ما درست به حقيقت هستى بينديشيم و آن را از آلودگى به عدم، پاك سازيم، به ذات پاك او مى رسيم؛ و اين همان جان و عصاره برهان صدّيقين است.
بديهى است اگر موجودى محدود باشد يا بايد در آغاز قرار گيرد يا در پايان، يا در ظاهر اشياء باشد يا در باطن، و اين كه خداوند هم آغاز است و هم انجام، و هم ظاهر است و هم باطن، به خاطر اين است كه وجودش بى نهايت و هستى اش نامتناهى است.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.