پاسخ اجمالی:
قرآن در سوره طور آيه 35 مى فرمايد: «آيا آنها بدون خالق آفريده شده اند، يا اينكه خود خالق خويشند؟!». بدون شك هر مخلوق و حادثی از سه حال خارج نيست: يا بدون علّت آفريده شده، يا خود، علّت وجودى خويش است، و يا وجودى ازلى و ابدى(خدا) علّت او است. از آنجا كه احتمال اوّل و دوّم با هيچ عقل و وجدانى سازگار نيست، احتمال سوّم اثبات مى گردد؛ لذا خداوند احتمال اوّل و دوّم را به صورت استفهام انكارى ذكر مى كند و اين همان استدلال معروف علّت و معلول، است.
پاسخ تفصیلی:
بدون شك، جهانى كه در آن زندگى مى كنيم، مجموعه اى از علّت و معلول ها است؛ و اصل علّيّت يكى از روشن ترين قوانين اين جهان است.
همچنين بدون شك، ما و كره اى كه روى آن زندگى مى كنيم هميشه وجود نداشته، بلكه خود معلول علّت ديگرى است.
آيا اين سلسله علّت و معلول تا بى نهايت پيش مى رود، و سر از تسلسل در مى آورد؟ يعنى هر علّتى به نوبه خود معلول علّت ديگر خواهد بود و به جايى ختم نمى شود.
اين مطلبى است كه هيچ وجدانى آن را پذيرا نيست. چگونه ممكن است بى نهايت صفر را در كنار هم بچينيم و تبديل به يك عدد شود؟ ـ منظور از صفر موجودى است كه در ذات خود هستى ندارد، و از ناحيه علّت هستى پيدا مى كند ـ و چگونه ممكن است، بى نهايت فقير و محتاج در كنار هم قرار گيرند و از آن وجودى غنى و بى نياز به بار آيد؟!
بنابراين بايد قبول كنيم كه اين سلسله علّت و معلول، سرانجام به وجودى مى رسد كه علّت است و معلول نيست؛ يعنى هستى آن از خودش مى جوشد و يا به تعبير دقيق تر عين هستى و وجود بى پايان، و واجب الوجود است.
اين دليل روشنى است بر اثبات وجود خداوند ازلى و ابدى.
جالب اين كه استدلال هاى ديگر اثبات وجود خدا، نيز سرانجام به برهان علّت و معلول منتهى مى شود؛ و بدون استفاده از آن، ناقص و ناتمام است.
قرآن در سوره طور آيه 35 مى فرمايد: (آيا آنها بدون خالق آفريده شده اند، يا اينكه خود خالق خويشند؟!)؛ «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْء أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ».
به تعبير ديگر: بدون شك هر انسانى مخلوق و حادث است، و از سه حال خارج نيست: يا بدون علّت آفريده شده، يا خود علّت وجودى خويش است، و يا وجودى ازلى و ابدى (خدا) علّت او است؛ و از آنجا كه احتمال اوّل و دوّم با هيچ عقل و وجدانى سازگار نيست، پاسخ صحيح همان احتمال سوّم است، و لذا احتمال اوّل و دوّم را به صورت استفهام انكارى ذكر مى كند، و هنگامى كه اين دو با استفاده وجدان و عقل نفى شد، خواه و ناخواه، احتمال سوّم اثبات مى گردد.
اين روح استدلال معروف علّت و معلول، است كه در دو جمله كوتاه و فشرده و پرمعنا مطرح شده است.
البتّه گاه احتمال چهارمى نيز در اينجا به نظر مى رسد و آن اين كه هر انسان، معلول علّت ديگرى باشد، و آن علّت نيز به نوبه خود معلول علّت ديگر، و اين سلسله تا بى نهايت ادامه پيدا مى كند.
ولى اين احتمال معمولا براى فلاسفه پيدا مى شود و براى توده مردم كمتر مطرح است؛ و شايد به همين دليل در آيه فوق ذكر نشده. امّا به هر حال بطلان اين احتمال نيز روشن است، چرا كه تسلسل علّت و معلول ها هم منطقاً محال است و هم وجداناً.
در اينجا بسيارى از مفسّران تفسيرهاى ديگرى براى آيه ذكر كرده اند كه عمدتاً به مسأله هدف آفرينش باز مى گردد، هرچند با عبارات مختلف و به صورت تفسيرهاى متعدّد است. آنها مى گويند: منظور اين است كه انسان ها بدون هدف و بدون تكليف و امر و نهى و جزاء و ثواب و عقاب، آفريده نشده اند، و آن را همانند آيه 115 سوره مؤمنون مى دانند: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً»؛ (آيا گمان كرديد شما را بيهوده آفريده ايم).(1)
ولى توجّه به ذيل آيه، اين احتمال را به كلّى نفى مى كند؛ زيرا مى گويد: «يا اينكه خود خالق خويشند؟» اين تعبير نشان مى دهد كه جمله اوّل نيز ناظر به سبب خلقت و علّت پيدايش انسان است، نه هدف خلقت او؛ و به تعبير ديگر آيه به علّت فاعلى نظر دارد، نه به علّت غايى.
علاوه بر اين در آيه بعد به سراغ آفرينش آسمان ها مى رود، و همين استدلال علّت و معلول را در مورد آفرينش آسمان ها و زمين، تكرار مى كند؛ مى فرمايد: (آيا آنها آسمان ها و زمين را آفريده اند؟)؛ «اَمْ خَلَقُوا السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضَ».
يعنى بدون شك آسمان ها و زمين نيز حادث اند، چرا كه دائماً در معرض حوادث و دستخوش انواع تغييرات اند، و چيزى كه دستخوش تغيير است نمى تواند حادث نباشد. در اين صورت سخن از خالق آسمان ها و زمين به ميان مى آيد، آيا خالق آنها خودشان اند؟ و يا اصلا خالقى ندارند و خود به خود به وجود آمدند؟ يا خالق آنها، انسان ها هستند؟
از آنجا كه پاسخ همه اين سؤالات منفى است؛ معلوم مى شود آنها خالقى دارند كه او مخلوق نيست؛ بلكه ازلى و ابدى است.
جالب اين كه در اينجا از تمام اين احتمالات فقط احتمال خالقيّت انسان مورد استفهام انكارى قرار گرفته؛ چرا كه احتمالات ديگر در آيات قبل آمده، و فصاحت و بلاغت ايجاب مى كند كه از اينگونه تكرار، پرهيز شود.
به اين ترتيب دو آيه فوق برهان علّت و معلول را، هم در آفاق، و هم در انفس، پياده كرده است؛ بنابراين آيه دوم نيز گواه بر اين است كه سخن از علّت فاعلى است نه از هدف و علّت غايى.
در پايان اين آيه به اين حقيقت اشاره مى كند كه مطالب در اين زمينه روشن است؛ عيب كار اين است كه آنها آماده پذيرش ايمان و يقين نيستند؛ «بَل لا يُوقِنُونَ».
آرى حق واضح است؛ آنها لجوج اند و با حق دشمنى دارند.
در واقع اين جمله همانند مطلبى است كه در آيه 4 سوره جاثيه آمده است: «وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِنْ دَابَّة آيَاتٌ لِّقَوْم يُوقِنُونَ»؛ (و نيز در آفرينش شما و جنبندگانى كه [در سراسر زمين] پراكنده ساخته، نشانه هايى است براى گروهى كه اهل يقينند)، يا شبيه چيزى كه در آيه 20 سوره ذاريات آمده است: «وَفِي الاَْرْضِ آيَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ»؛ (و در زمين آياتى براى جويندگان يقين است.)
روشن است كه اگر آنها يقين پيدا كرده باشند نيازى به آيات ندارند؛ بنابراين سخن از كسانى است كه يقين ندارند ولى آماده پذيرفتن آن هستند.
جمعى از مفسّران در تفسير اين جمله گفته اند: منظور اين است كه آنها هرگز يقين ندارند كه خالق آسمان ها و زمين باشند؛ بلكه خدا را خالق مى دانند. شبيه چيزى كه در آيه 25 سوره لقمان آمده است: «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَّنْ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضَ لَيَقُولُنَّ اللهُ»؛ (و هر گاه از آنان سؤال كنى: چه كسى آسمان ها و زمين را آفريده است؟ به يقين مى گويند: خداوند يگانه).(2)
ولى اين تفسير بسيار بعيد به نظر مى رسد.
از اين احتمال ضعيف تر سخن كسانى است كه مى گويند معناى آيه چنين است: (آنها به گفته خود كه مى گويند خالق آسمان ها و زمين خدا است يقين ندارند) يعنى يقينى كه آنها را به اطاعت و بندگى دعوت كند.
نادرستى اين تفسير از اينجا روشن مى شود كه مسأله خالقيّت خداوند نسبت به آسمان ها و زمين در اين آيات مطرح نشده، پس چگونه مى تواند اين جمله اشاره به آن باشد.(3)
سرانجام در آيه 43 به عنوان نتيجه گيرى از استدلال گذشته، مى فرمايد: (آيا معبودى غير خداوند دارند [كه قول يارى به آنها داده]؟!)؛ «أَمْ لَهُمْ إِلَهٌ غَيْرُ اللهِ».
(منزّه است خدا از آنچه همتاى او قرار مى دهند!)؛ «سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ».
اين در واقع استدلالى است براى توحيد معبود. يعنى وقتى خالق عالم او است؛ عبادت هم منحصراً بايد براى او باشد، نه براى غير او؛ نه بت ها، نه خورشيد و ماه و ستارگان، و نه غير آنها.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.