پاسخ اجمالی:
ملامحمد قزوینی که از بزرگان علمای قزوین بود، پس از مباحثه با شیخ احمد احسائی، حکم به تکفیرش داد و این حکم به قدری برای شیخیان گران بود که قتل او را واجب دانستند. دختر ملا محمد صالح (برادر شهید ثالث)، که بعدها به فرقه بابیه گروید، زمینه از بین بردن بزرگترین مانع بابیه در قزوین را به دست میرزا صالح قرتیه تدارک دید. او در سال 1264 ه. ش با عده ای قداره کش، به مرحوم ملا که در محراب نماز بود حمله کرده و به بدترین وضعی، آن پیر مرد عابد را کشتند.
پاسخ تفصیلی:
مرحوم ملا محمد تقی قزوینی برغانی، پس از مذاکره و مباحثه با شیخ "احمد احسائی"، حکم به تکفیر ایشان صادر فرمود.
این حکم، که بعدها، منشأ بسیاری از تحولات و حوادث شیخیه در رابطه با حوزه های علمیه یزد و اصفهان و کرمانشاه و نجف و کربلا و کاظمین گردید، باعث شد تا شیخیان و شاگردان سید کاظم رشتی، کینه ی او را در دل گرفته و قتل او را بر خود فرض شرعی و وظیفه مذهبی تلقی کنند.
مرحوم ملا محمد تقی برغانی، برادری داشت به نام ملا محمد صالح که نسبت به شیخ موضع خاصی اظهار و ابراز نمی کرد.
دختر ملا محمد صالح، طاهره نامی بود که او را "زرین تاج" و بعدها "قرة العین" می خواندند.
قرة العین، مدتی در آثار و عقائد شیخیه و رئوس درس سید کاظم رشتی، تجسس و مطالعه و در مجالس درس دیگر مریدان شیخ احمد و سید کاظم شرکت میکرد؛ و در خصوص مسائل دینی، اهل مباحثه و سخن شده بود.
قرة العین که بعدها، پس از دعوی بابیت علی محمد شیرازی، از شیخیه به وادی بابیه رحل اقامت کرده و از جمله بابیان قلمداد می شد، مجلس مناظره و مباحثه ای در قزوین بر پا ساخته و مریدانی گرد خود جمع کرده بود و از طریق بعضی مؤمنان حروف حیّ باب، بنای مکاتبه و مراسله را به علی محمد شیرازی گذارد.
قرة العین که به گفته عباس افندی: « سر پر شوری داشت و فکر ولوله و آشوبی، در بسیاری محلات بر اصحاب جدال... »(1)، زمینه های از بین بردن بزرگترین مانع شیخیه و بابیه در قزوین را تدارک دید.
این مانع بزرگ، مرحوم ملا محمد تقی برغانی بود که بر سر منبر حمله به بابیه می کرد و در رفع غائله آنها، کوشش و تلاش پی گیر داشت.
قرة العین، نقشه قتل مرحوم محمد تقی برغانی را کشیده و قبل از اجرای آن به دست "میرزا صالح قرتیه"، جمعی از افراد عرب را که به همراهی او ( قرة العین ) تا قزوین آمده بودند، به اصرار از قزوین خارج نمود و حتی در جواب یکی از آنها که گفت: چرا« شیخ صالح » و ملا ابراهیم و دیگران نمی آیند ؟ گفت: « آنان برای کار مهمی مانده اند و به زودی در این شهر غوغائی خواهد شد و من نمی خواهم که شما در این شهر تا آن هنگام مانده باشید ».(2)
حدود دو هفته پس از خروج عرب ها از قزوین، و بنا به تصریح کتاب "تلخیص نبیل زرندی"، میرزا صالح با عده ای دیگر از بابیه، در سپیده دم، از روزهای سال 1264 ه-. ش در حالی که ملا محمد تقی برغانی در محراب مسجد مشغول نماز و نیاز بود، قداره کش، به سوی او حمله کرده و به بدترین وضعی، پیر مرد عابد را به کشتن دادند.
پس از چنین اقدامی از جانب قرة العین و بابیه در ، و انتشار آن در اکناف و اطراف، موجی از تنفر و نفرت بپا خاست. و با وجود آنکه مرحوم شهید ثالث، در آخرین لحظات واپسین حیات، قاتل خود را بخشیده بود، شهر قزوین از غضب و شدت تنفر، فروکشی نداشت.
زعیم الدوله، در این خصوص می نویسد:« مردم شهر هیجان کردند، مسلمانان به موج در آمدند، قیامت مسلمین بر پا شد و عموم مردم برای کارزار و جهاد در راه خدا مهیا شدند. فریاد می کشیدند« الغوث الغوث؛ الجهاد الجهاد » و چون پیمانه ی جمعیت پر شد، و سیل آن تمام بلندی ها را فرا گرفت... ».(3)
حکام مسئول، بنا به اوامر صادره از مرکز، و نظر به چنین اوضاعی در قزوین، مداخله در امور کردند؛ قاتل و همکاران او را که از بابیان بودند، به همراه قرة العین دستگیر، و محبوس کردند.
« میرزا حسینعلی در تهران، چون از واقعه قزوین، و دستگیری قرة العین آگاه گردید، به تصریح کتاب "تذکرة الوفا "(4) عباس افندی، و "تلخیص تاریخ نبیل زرندی"(5)، مقدمات فرار قرة العین را فراهم نمود و به این منظور میرزا هادی از طایفه ی فرهادی قزوین را، به یاری قرة العین فرستاد و او به کمک زنان خانواده خود توانست قرة العین را از خانه حاکم ربوده، مخفیانه به اتفاق یک نوکر قلی نام، به طهران آورد؛ این کاروان کوچک برای آن که به چنگال مأمورین حکومت نیفتد، از راهی غیر عادی خود را به قریه اندرمان، نزدیک حضرت عبد العظیم رسانید؛ از این نقطه، "قلی" برای اعلام ورود طاهره، به خانه میرزا حسینعلی رفت و او شبانه به اندرمان قرة العین را همراه برادر خود موسی، به خانه ای که برای او تهیّه کرده بود فرستاد. چند روز پس از این واقعه، سران بابیه به طرف خراسان روانه شدند... ».(6)،(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.