پاسخ اجمالی:
کاهش ازدواج علاوه بر انقراض یا کمبود نسل، مشکل«عدم احساس مسئولیّت» و «فقدان پیوند اجتماعى» را در پی دارد؛ انسان مجرد با اندک بهانه ای پیوند خود را از آب و خاک خود بریده و یا اصلا با زندگى وداع می گوید که آمار خودکشى ها و فرار مغزها بیانگر آن است. به کار نبستن حدّاکثر نیرو و توان و بى اعتنایى نسبت به حفظ امکانات موجود و همچنین بیگانگی از بسیارى از مفاهیم اخلاقى از قبیل وفا، گذشت، جوانمردى، عاطفه، محبّت، فداکارى و حق شناسى از دیگر آثار تجرد است.
پاسخ تفصیلی:
کاهش ازدواج، و عدم تمایل جوانان به زندگى زناشویى و روى آوردن به زندگى غیر طبیعى تجرّد، و یا صحیح تر چیزى که اصلا نمى توان نام آن را زندگى گذارد، فاجعه بزرگى است براى جهان انسانیّت که همراه دیگر آثار منفى زندگى ماشینى، دامنگیر انسان قرن ما شده است.
کاهش ازدواج تنها از این نظر فاجعه آور نیست که به انقراض یا کمبود نسل، مى گراید؛ بلکه عیب این موضوع بیشتر از این نظر است که افراد مجرّد در واقع از نظر احساس مسئولیّت اجتماعى بسیار عقب هستند، آنها تقریباً به هیچ جامعه اى تعلّق ندارند و به افرادى مى مانند که در یک فضاى بیکران در حالت بىوزنى در میان کرات سرگردان باشند!
آنها ممکن است با کمترین چیزى پیوند خود را از آب و خاک خود بریده، فوراً به نقطه دیگرى پرواز کنند، و یا در صورت ناراحتى با زندگى وداع گویند و از آن چشم بپوشند.
آمار انتحار و خودکشى ها به خوبى این واقعیّت را روشن مى سازد زیرا طبق این آمار (خودکشى) در میان افراد مجرّد به درجات از افراد متأهّل بیشتر است.
فرار مغزها بیشتر در میان افراد مجرّد که هنوز پیوند زندگى زناشویى با اجتماع کشور خود برقرار نساخته اند دیده مى شود.
بسیارى از جنایتکاران یا مجرّدند یا یک نوع زندگى شبیه به تجرّد دارند. در حقیقت زندگى زناشویى، انسان را از این که تنها متعلّق به خودش باشد، و هر آن اراده کرد هر نوع تصمیمى درباره خود و آینده خود بگیرد بیرون مى برد، و بر اثر احساس مسئولیّت در برابر جامعه کوچکى که نامش «خانواده» است از هرگونه تصمیم خطرناک و غلط باز مى دارد.
این «عدم احساس مسئولیّت» و «فقدان پیوند اجتماعى» آثار شوم دیگرى هم دارد که مهمتر از همه به کار نبستن حدّاکثر نیروها و بسیج نکردن همه قدرت ها در پیشرفت زندگى است، چه این که براى اداره زندگى یک نفر آن هم یک نفر که هر طور بر او بگذرد غمى نیست. به کار بستن نیروى زیادى لازم نمى باشد!
همین موضوع است که زندگى مجردان را با رکود و تنبلى، و بى تفاوتى، در به دست آوردن امکانات زندگى، و به کار انداختن نبوغ خود، و بى اعتنایى نسبت به حفظ امکاناتى که به دست آورده اند، مى آمیزد.
و نیز به همین دلیل است که بسیارى از کسانى که در حال تجرّد از اداره زندگى شخص خود عاجزند، و به صورت سربار اجتماع زندگى مى کنند، و افرادى بى اراده و سست و ولنگار به حساب مى آیند، به هنگام شروع زندگى زناشویى، افرادى مصمّم، جدّى، با اراده، پر تحرک و هوشیار از آب در مى آیند اینها همه معجزه احساس مسئولیّت است!
و این که در «منابع اسلامى» مى بینیم تأکید شده «روزى به همراه همسر است» نیز شاید اشاره به همین معنا باشد.
و از این نظر افراد مجرّد را مى توان به «چادرنشینان خانه بدوش» تشبیه کرد که، هرگز کوششى براى عمران سرزمین هایى که موقتاً در آن زندگى دارند و به زودى از آن به جاى دیگر کوچ مى کنند، از خود نشان نمى دهند، و در برابر آن بى تفاوتند.
از نظر اخلاقى افراد مجرّد هرگز یک «انسان کامل» نخواهند بود، زیرا بسیارى از مفاهیم اخلاقى از قبیل وفا، گذشت، جوانمردى، عاطفه، محبّت، فداکارى و حق شناسى بیش از همه جا در محیط خانواده و زندگى مشترک همسران و فرزندان تحقّق مى یابد و کسانى که از این زندگى دورند به این مفاهیم کمتر آشنایى دارند.
با توجّه به این واقعیّات غیر قابل انکار، اگر گرایش به «تجرّد» و کاهش روزافزون ازدواج را یک فاجعه اجتماعى بنامیم به هیچ وجه اغراق نگفته ایم.
نکته اى که لزوماً در این جا باید به آن توجّه شود این است که وضع نابسامان کنونى ازدواج و مشکلاتش در واقع چیزى است که خود ما، و اجتماع ما که آن هم هیچ مفهومى جز خود ما ندارد، به وجود آورده ایم.
از آسمان بر سر ما نباریده، از زیر زمین سر درنیاورده ماییم که بر اثر چشم و هم چشمى ها، ندانم کارى ها، پیش داورى هاى نادرست، محاسبات غلط، و گرفتارى در چنگال یک سلسله عادات و رسوم و تقالید کورکورانه زیان بخش، این «بنا» را نهاده ایم.
بنابراین اگر تصمیم بگیریم مى توانیم این وضع را به هم بزنیم، و طرحى نو بیندازیم، طرحى که بر اساس واقعیّات و مفاهیم اصیل زندگى چیده شده باشد نه بر پایه اوهام و خیالات و تقالید غلط.
نه بن بستى در کار است، و نه معجزه اى لازم است، و نه کار به جاى محالى کشیده است.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.