پاسخ اجمالی:
شواهد و مدارک فراوانی از کتاب های علی محمد باب و کتب بابیان و بهائیان وجود دارد که نشان می دهد علی محمد باب ادعای خدائی نیز کرده است. مثلا او در نامه ای به یکی از مریدانش، خود را خدای زنده و برپادارنده جهان معرفی می کند. یا در کتاب بیان، خود را خدا، پروردگار و خالق همه چیز معرفی می کند و از دیگران می خواهد به عنوان مخلوقات او را بپرستند. یا مثلا در نامه دیگری از یکی از پیروانش می خواهد که به الوهیت خود (باب) به عنوان تنها خدای مقتدر و محبوب شهادت دهد.
پاسخ تفصیلی:
شواهد و مدارک فراوانی از کتاب های خود "میرزا علی محمد باب" و کتب بابیان و بهائیان در دست است، که میرزا علی محمد ادعای خدائی نیز کرده است.
در اینجا به چند مدرک ذیل کفایت می شود:
1_ سیّد علی محمد باب در نامه ی خود به یحیی(1) (صبح ازل) چنین می نویسد: (هذا الکتاب من الله الحیّ القیّوم الی الله الحیّ القیّوم) این نامه ای است از خدای زنده و برپادارنده جهان (باب) به سوی خدای زنده و برپا دارنده جهان (صبح ازل)».
2_ باب در کتاب "بیان" فارسی می گوید:« کلّ شیء؛ به این شیء واحد (خودش) بر می گردد و کل شیء؛ به این شیء واحد خلق می شود و این شیء واحد در قیامت بعد نیست، مگر: (من یظهره الله(2) الّذی ینطق فی کلّ شأن انّنی انا لله الّا انا ربّ کل شیء و ان مادونی خلقی ان یا خلقی إیّای فاعبدون)(3) یعنی با آمدن من یظهره الله قیامت (باب) بر پا خواهد شد (زیرا قیامت هر دینی به قول بابی ها و بهائی ها آمدن دین بعد است) و آن من یظهره الله وردش این است: من خدا هستم و جز من خدائی نیست و من پروردگار همه ی پدیده ها می باشم و غیر من، هرچه هست، آفریده من است، ای مخلوق من، مرا پرستش کنید.
3_ ابوالفضل گلپایگانی در "کشف الغطا" می نویسد:« باب در "ماکو" پرده برداشت و ندای قائمیت و ربوبیّت و شارعیّت سر داد».(4)
4_ باب در "رساله ی للثمره" خطاب به میرزا یحیی صبح ازل می گوید: (یا اسم الازل )ازل به حساب ابجد با یحیی مساوی است و شماره هر دو 38 است) فاشهد علیّ انّه لا اله الّا انا العزیز المحبوب)(5) ای یحیی! گواهی بده، بر من که نیست خدا جز من که مقتدر و محبوب هستم.
5_ علی محمد باب در کتاب الواح به خط خودش (لوح دوم) می گوید: ( اللّهمّ انّک اله الألهین لتؤتینّ الالوهیّة من تشاء و لتنزعنّ الالوهیّة عمّن تشاء... اللّهمّ انّک انت ربّان السّماوات و الارض و ما بینهما لتؤتینّ الرّبوبیّة من تشاء و لتنزعنّ الرّبوبیّة عمّن تشاء) یعنی پروردگارا! تو خدای بزرگ خدایانی و البته عطا می کنی الوهیّت را به هر کسی که می خواهی و می گیری الوهیّت را از هر که اراده کنی و خداوندا تو پروردگار بزرگ آسمان ها و زمینی، البته می بخشی ربوبیت را به هر شخصی که خواستی، و منع می کنی آن را از هر که خواستی.
و در کتاب "دلائل سبعه" عربی و فارسی، پس از آنکه دو صفحه تمام مشتقات فرد را برای خدا آورده و خدا را از اوصاف«فرد و فرید و افراد و افرود و فراد و فرادین و فاردین و افرادء و مفارد و مفرد و فردان و متفارد و متفرد و فارد و فوارد» متصف کرده، بعد می گوید: (لتؤتیّن الفردیّة من تشاء و تنزعنّ الفردیّة عمّن تشاء) یعنی البته عطا می کنی فردیّت را به هر کسی که بخواهی، و می گیری فردیّت را از هر که بخواهی.
به راستی عجیب است، خداوند در عین این که فرد است، می تواند فردیّ-ت را به کسی بدهد! آری، باب این مطلب متضاد را می گوید تا به ادّعای خدای خودش لطمه وارد نیاید که می گوید: (انّنی انا الله لا اله انا کنت من اوّل الّذی لا اوّل فرداً منفرداً...) من همان خدایم، نیست خدایی جز من، من نخستین کسی هستم که اولی برای او نیست، فرد و منفرد هستم.(6)،(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.