پاسخ اجمالی:
«علی محمد باب» در ابتدا طی نامه نگاری هایی که با برخی پیروانش داشت، ادعای مهدویت کرد و حتی برخی از آن پیروان به خاطر شدت شگفتی و دور از ذهن بودن چنین ادعایی از او روی گرداندند. او هنگامی که از زندان ماکو به چهریق برده می شد صریحا ادعای مهدویت نمود. چنین ادعایی علاوه بر ناسازگاری با شخص علیمحمد و نشانه هایی که درباره زمان ظهور در روایات گفته شده، با ادعای اولیه خود او مبنی بر ماموریت و واسطه بودن برای امام زمان(عج) نیز تناقض دارد.
پاسخ تفصیلی:
بنا به عقیده میرزا جانی کاشانی در کتاب "نقطة الکاف"(1)، همزمان با حرکت دادن مدعی بابیت، از زندان ماکو به قلعه چهریق بود، که علی محمد شیرازی دعوی قائمیت آل محمد ( صلّی الله علیه وآله ) را اظهار داشت! تقویم چنین ادعائی، حدوداً مصادف بوده است با ماه صفر سال 1264 ه-. ق. یعنی چهار سال پس از آغاز دعوی بابیت قائم آل محمد ( علیه السلام )، که تا شعبان 1266ه-. ق. یعنی حدود دو سال و نیم، که سالهای آخر عمر علی محمد شیرازی بوده است، به طول انجامید. چنانچه خود نیز در کتاب "پنج شأن" به تقویم دعاوی خود چنین ادعا کرده است:
( وإننی أنا قد اظهرت نفسی فی الأبواب فی أربع سنین و ینبغی أن توجد لکل حرف مرآت لتکونن مظهر تلک الحروفات لأنّی بعد ما اخلصت ذلک القمیص و اظهرت نفسی باسم المقصودیة الموعودیة لابد ان یلبسنّها من هیکل ها فانظر کیف جاء صاحبه ).
وبا توجه به اینکه علی محمد شیرازی بنا به تصریح خودش در صفحه 14 کتاب مذکور، 31 ساله بوده که دست به نگارش "پنج شأن" مشغول داشته است(2) می توان نتیجه گرفت که قول میرزا جانی کاشانی، در تعیین تاریخ دعوی قائمیت، کاملا صحیح و درست می باشد.
بدین لحاظ علی محمد شیرازی، حتی قبل از نگارش کتاب "پنج شأن"، با ارسال نامه هائی به سوی مریدان خود، پایان یافتن مقام بابیت و دعوی امام دوازدهم و قائم آل محمد را بشارت می داده است.
میرزا جانی کاشانی در کتاب "نقطة الکاف" می نویسد:« اما کیفیت ظهور قائمیت آن حضرت آن بود که توقیعی به جهت جناب عظیم(3) مرحمت نمودند و فرمودند: (إنّ یا علی أنا قد اصطفیناک بأمرنا و جعلناک ملکاً تنادی بین یدی القائم بأنّه قد ظهر بأذن ربه ذلک من فضل الله علیک و علی الناس لعلهم یشکرون... ).(4)
علی محمد شیرزای به ملا عبدالخالق یزدی (که از گروندگان اولیّه علی محمد شیرازی بود و از نظر گاه بابیه مقام بزرگی داشته) توقیعی می نویسد، که ضمن آن دعوی قائمیت خود را چنین اعلام کرده بود: ( إنّنی أنا القائم الّذی أنتم بظهوره توعدون ).(5)
بنا به ذکر "تاریخ نبیل زرندی" و فاضل مازندرانی در کتاب "ظهور الحق"(6)، ملا عبدالخالق یزدی، چون توقیع دعوی قائمیت علی محمد شیرازی را خواند، نامه مذکور را به زمین انداخت و فریاد زد که ای داد پسرم به ناحق کشته شد.
حسینعلی میرزا در این خصوص به نقل از کتاب "قاموس توقیع" می نویسد:
« ملا عبدالخالق از مشایخ شیخیه بود؛ در اول امر که نقطه اولی روح "ماسواه فداه" در قمیص بابیت ظاهر، اقبال نمود و عریضه معروض داشت از مصدر عنایت کبری ذکرش نازل و بر حسب ظاهر کمال عنایت نسبت به او مشهود. تا آن که لوحی مخصوص او ارسال فرمودند. در او این کلمه علیا نازل: قوله تعالی إنّنی أنا القائم الحق الذی أنتم بظهوره توعدون. بعد از قرائت صیحه زد و به اعراض تام قیام نمود و جمعی در ارض طاء ( طهران ) به سبب او اعراض نمودند ».(7) چنانچه بنا به تصریح کتاب "تاریخ نبیل زرندی" ملا محمد تقی هراتی، ملا محمد علی براقانی و ملا جواد ولیانی.... پس از شنیدن دعوی قائمیت علی محمد شیرازی، اعراض کامل ابراز داشتند.(8)،(9)
اشراق خاورى در کتاب "تلخیص تاریخ نبیل" مى نویسد:«در شب دوّم پس از وصول باب به تبریز، حضرت باب، جناب عظیم (ملا على ترشیزى خراسانى که از مقرّبان باب بود و حتى در مسافرت ها و تبعیدها از باب جدا نمى شد) را احضار فرمودند و علناً در نزد او به قائمیّت اظهار نمودند، عظیم چون این ادّعا را شنید، در قبول متردد شد، حضرت باب به او فرمودند: من فردا در محضر ولیعهد (ناصر الدین میرزا) و در حضور علماء و اعیان، ادعاى خود را علنى خواهم کرد... عظیم گفت: من آن شب تا صبح نخوابیدم، سرانجام پس از فکر و تأمّل، به قائمیّت او ایمان آوردم؛ چون باب چنین دید، گفت:«ببین امر چقدر مهم است که امثال عظیم ها به شک مى افتند.»(10)
گذشته از اینکه ادعاى قائمیّت باب، با روایات و شرایطى که در آن روایات، براى ظهور حضرت قائم(علیه السلام) و علایم آن و نشانه هاى بعد از ظهور و... آمده، هیچ گونه تطبیق با میرزا على محمد نمى کند، باید به پیروان او بگوییم: اگر میرزا على محمد درگذشته ادّعاى بابیّت کرد و خود را عبد و مأمور امام زمان دانست، چرا اینک ادّعاى قائمیّت مى کند؟ آیا این دو ادعا متناقض نیستند؟!
خود میرزا على محمد به این تناقض شاخدار پى برد، ولى براى فریب اغنام الله، دستور داد که نوشته هاى سابق (در مورد بابیّت خود) از جمله "احسن القصص" را بشویند و از بین ببرند، خوشبختانه این دستور عملى نشد و کتاب احسن القصص باقى ماند.
پیروان باب در پاسخ این اعتراض به دست و پا افتادند، و با توجیهات بى سر و ته و مضحک، خواستند به این اعتراض پاسخ گویند؛ از توجیهات آنها، این که گویند: میرزا على محمد دستور خود را بدین گونه توجیه نمود:«لاجل ضعف الخلق (در ابتداء) قدرى مطالب را تنزل دادم! »(11)؛ (12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.