پاسخ اجمالی:
با توجه به آیاتی از سوره نجم که گفتار پیامبر(ص) را نه سخنی برآمده از هوا و هوس بلکه حق می داند، احادیث ایشان به عنوان حجتی لازم الاتباع باید در میان جامعه اسلامی جایگاه بسیار ویژه ای می یافت. ولی خلیفه اول و دوم نقل احادیث را ممنوع کردند و در توجیه این کار گفتند: ممنوعیت نقل حدیث به خاطر آميخته نشدن آن ها با آیات قرآن است. این عذر با توجه به معین و مضبوط بودن آیات و سوره ها، هنگام وفات پیامبر(ص) و فصاحت و بلاغت متن وحی، بسیار بی اساس به نظر می رسد.
پاسخ تفصیلی:
همه مى دانيم احاديث (گفتار پيامبر) مانند قرآن حجت بوده و پيروى از آن بر همه مسلمانان واجب است و قران درباره كليه مطالبى كه پيامبر(صلی الله علیه وآله) مى فرمود (اعم از قرآن كه گفتار خدا است و حديث كه الفاظ آن از خود پيامبر(صلی الله علیه وآله) ولى مفاد آن مربوط به جهان وحى مى باشد) مى فرمايد: «وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى»؛ (هرگز پيامبر(صلی الله علیه وآله) در گفتار خود از روى هوى و هوس سخن نمى گويد و هر چه بگويد، طبق وحى الهى است).(1)
از اين گذشته خداوند صراحتاً سخنان و دستورهاى پيامبر را براى مسلمانان حجت قرار داده و فرموده است: «وَ مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا»؛ (و آنچه را پيامبر براى شما آورده بگيريد و اجرا كنيد و از آنچه نهى كرده خوددارى كنيد).(2)
«عبدالله بن عمر» از پيامبر(صلی الله علیه وآله) نقل مى كند كه حضرت با اشاره به دو لب خود به من فرمود: «اى فرزند عمر سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست جز حق چيزى از ميان اين دو، بيرون نمى آيد، آنچه مى گويم بنويس».(3)
آيا با اهميتى كه احاديث پيامبر(صلی الله علیه وآله) دارد و از راه هاى مهم و مطمئن آشنايى مردم با حقيقت اسلام به شمار مى رود، شايسته بودكه خليفه دوم براى جلوگيرى از نوشتن احاديث پيامبر(صلی الله علیه وآله) به تمام مناطق اسلامى بخشنامه كرده بنويسد:«هر كس حديثى از پيامبر(صلی الله علیه وآله) نوشته، بايد از بين ببرد»؟! آيا اين بخشنامه با روح اسلام، كه همواره طرفدار توسعه و گسترش علم و دانش است، سازگار است؟!
در پاسخ اين سوال، طرفداران دستگاه خلافت به دست و پا افتاده، براى اقدام خليفه از پيش خود فلسفه اى تراشيده و ادعا مى كنند كه ابوبكر گفت: علت جلوگيرى از نقل احاديث پيامبر(صلی الله علیه وآله) اين است كه احاديث، با آيات قران مجيد آميخته نشود(!).(4)
اين عذر به قدرى بى اساس است كه احتياج به پاسخ ندارد، زيرا روزى كه پيامبر اكرم بدرود زندگى گفت، تمام آيات و سوره هاى قرآن مضبوط و معين شده بود و نويسندگان وحى و قاريان قرآن با حافظه هاى قوى خود تمام قرآن را حفظ كرده بودند و آيات و سوره هاى قرآن چنان معين و مشخص شده بود كه احدى نمى توانست حرفى را از قرآن بردارد يا حرفى را بر آن اضافه كند. آيا با اين وضع، نوشتن احاديث لطمه اى بر قرآن وارد مى ساخت؟! بعلاوه، قرآن مجيد ازنظر فصاحت، بلاغت، روانى و سلاست، جذابيت و تركيب و جمله بندى طورى است كه هيچ كلام و نوشته اى به آن شباهت ندارد و هيچ كلامى، گرچه از نظر فصاحت به عاليترين درجه برسد، قابل اشتباه با قرآن نيست.
سخنان امير مومنان(علیه السلام) در نهج البلاغه و خطبه هاى خود پيامبر(صلی الله علیه وآله) از نظر فصاحت و سلاست و شيرينى در اوج فصاحت و بلاغت قرار دارد ولى هرگز قابل اشتباه با قرآن نيست و آياتى كه امير مومنان(علیه السلام) ضمن خطبه هاى خود آورده، مانند گوهر درخشانى، در لابلاى سخنان على(علیه السلام) مى درخشد و هر خواننده اى كه با تركيب كلام عرب آشنا باشد، در نخستين برخورد ميان اين دو فرق مى گذارد.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.